كشته شدن (كلنل محمدتقي خان پسيان) در خراسان (1300 ش)
كلنل محمدتقي خان پسيان، در سال 1271 ش به دنيا آمد. وي پس از آن كه وارد نظام شد، به دليل ابراز رشادت، به سرعت ارتقاء يافت و در سال 1299 ش رياست ژاندارمري خراسان را بر عهده گرفت. او به خاطر داشتن افكار آزادي خواهانه در ميان مردم از نفوذ و اعتبار فراواني برخوردار بود. پس از كودتاي رضاخان در سال 1299 ش، كلنل پسيان، علاوه بر فرماندهي ژاندارمري، حكومت خراسان را كه تا آن زمان تحت كنترل قوام السلطنه بود در دست گرفت. اما پس از قدرت يافتن قوام السلطنه، پسيان با وي اختلاف پيدا كرد و كار اين اختلاف پس از مدتي بالا گرفت. از اين رو، كلنل پسيان با توجه به نفوذ بيگانگان در ايران و نابساماني اوضاع كشور، براي خارج شدن ايران از زير نفوذ انگليس و نيز بهبود وضع مردم، مبارزه با حكومت مركزي را آغاز كرد و بدين ترتيب، قيام افسران در استان خراسان به وقوع پيوست. در اين قيام، كلنل پسيان امور استان را كاملاً در دست گرفت و قواي تحت فرمانش با نيروهاي طرفدار دولت مركزي جنگيدند. سرانجام در يكي از اين درگيريها، محمدتقي خان پسيان، اين مبارز خستگيناپذير در 31 سالگي كشته شد. با كشته شدن او، قيام افسران خراسان عليه ظلم و جور دولت مركزي نيز فروكش كرد و قوام، نفسي به راحتي كشيد. سرگذشت اين سردار آزادي خواه و صدها تن ديگر مانند وي، بيانگر با سابقه بودن دخالتهاي آشكار و نهان استعمارگران از جمله انگلستان به عنوان استعمارگر پير در ايران است و گراميداشت او، خاطره رشادتها و پايمرديهاي قهرمانان اين مرز و بوم را در مقابل بيگانگان، در يادها زنده نگاه ميدارد.
عمليات سوسنگرد و آزادسازي بستان و سوسنگرد (1359 ش)
در پي تهاجم ارتش مزدور بعث عراق براي مقابله با انقلاب اسلامي در 31 شهريور 1359 و ورود نيروهاي نظامي به همراه ادوات سنگين و سبك دشمن در جنوب و غرب كشور، مناطق وسيعي از ميهن اسلامي به اشغال آنان درآمد. در اين ميان، يك لشكر زرهي عراق متشكل از 200 الي 250 تانك، پس از تصرف جاده سوسنگرد - حميديه به اهواز، از مرز بستان عبور كرده و سوسنگرد را به تصرف خود درآوردند. پس از اين تجاوز، رزمندگان اسلام در تاريخ هشتم مهر 1359، در عملياتي، به دشمن حمله برده و عليرغم عدم تجهيز قوا و كمي نيروها، در برابر نيروهاي عراقي مقابله كردند. در ادامه حمله به نيروهاي دشمن، تلفات بسياري بر دشمن وارد آمد به طوري كه پس از آن مجبور به عقبنشيني شدند. در اين حمله، نيروهاي اسلام متشكل از مردم بومي و بسيج، به دشمن امان نداده و در 10 مهر 1359، سوسنگرد را از لوث دشمنان پاك كردند. در اين حملات، بيش از هفتاد تانك و خودروي دشمن در كمتر از نصف روز منهدم گرديد و تعدادي از نفرات آنان به اسارت درآمدند.
مرگ "ارسطو" دانشمند شهير و بلندآوازه يونان باستان (322ق.م)
ارسطو يا ارسطاطاليس فيلسوف شهير و برجسته يونان باستان در سال 384 قبل از ميلاد، در يكي از شهرهاي مقدونيه به نام استاگيرا متولد گرديد. پدرش طبيب مخصوص پادشاه و دربار مقدوني بود و از اين راه ثروت فراواني به دست آورد. ارسطو در نوجواني، پدر را از دست داد و آنچنان كه گفته شده، به مقتضاي جواني و بيتجربگي همه آن را صرف عيش و نوش نمود. بنابراين و به ناچار ابتدا وارد ارتش شد اما پس از چندي به زادگاه خويش بازگشت و به تحصيل طب پرداخت. ارسطو در سن سي سالگي طب را نيز رها نمود و به آتن رفت. وي مدت هشت سال در آكادمي و تحت نظر افلاطون، به تحصيل اشتغال ورزيدو آنچنان با جديت دوره مطالعاتي فشرده را پي گرفت كه به سرعت در مقام موشكافترين دانشجوي نسل خويش مطرح شد. بنابراين به همكاري با افلاطون دعوت گرديد. او اگرچه سراپا شيفته و مريد افلاطون بود اما هوش و ذكاوت وي، بسيار بيشتر از آن بود كه صرفاً به پيروي بپردازد. از همين زمان، اگر در آثار افلاطون تناقضي مشاهده ميكرد و يا به نظر وي تناقض مينمود، آن را به استادش متذكر ميگرديد. اين مسئله باعث شد تا استاد و شاگرد در مقام بزرگترين انديشمندان زمانْ حريم و فاصلهاي را بين خود رعايت كنند، از يك طرف ارسطو به نبوغ افلاطون احترام ميگذارد و از سوي ديگر، استاد، از شاگردش به عنوان مغزي بر روي دو پا ياد ميكرد. با مرگ افلاطون در سال 347 ق.م ارسطو به منطقهاي در آسياي صغير سفر نمود و مدت سه سال در محفل متفكران آن سامان حضور يافت. وي در اين مدت به پژوهشهايى در زمينه زيستشناسي دست زد كه بعدها شالوده نوشتههاي علمياش گرديد. مشاهدات و تجربيات مكتوب وي در اين زمينه تا قرنهاي بعد مورد استفاده بود و حتي نخستين دانشمندان قرن نوزدهم همچون داروين را به تفكر واميداشت. ارسطو در سال 342 ق.م به دعوت فيليپ مقدوني به آن سرزمين رفت و مربي فرزند وي، كه بعدها به نام اسكندر كبير شهرت يافت گرديد. حدود ده سال پس از آن، ارسطو مدرسهاي داير نمود كه به دانشگاههاي امروزين شباهت داشت. در مورد انديشههاي ارسطو ميتوان از فلسفه سياسيِ وي ياد نمود كه به شرح چگونگي رفتار وعمل حكومت واقعي و نه آرماني، ميپردازد. وي هدف حكومت را پرورش و حمايت از انسانهاي شريف و با فرهنگ ميداند. همچنين ارسطو معتقد بود اگرچه افلاطونْ عزيز است ولي حقيقتْ عزيزتر است. وي زندگي سعادتآميز را خويشتنداري توأم باتوجه به اصل اعتدال و ميانهروي ميدانست و خوشبختي را نيز در گرو خوب زيستن در نتيجه كار خوب كردن عنوان ميكرد. از ديدگاه ارسطو، خداوند يك محرك شخصي نامتعين است كه بشر را به سوي دنياي خير و نيكي فراميخواند كه در آن دنيا همه چيز در نهايت هماهنگي است. از ديگر انديشههاي وي بايد از منطق ارسطو ياد كرد كه پس از گذشت قرنهاي متمادي همچنان مورد پذيرش ميباشد. از جمله آثار او فلاسفهاي است كه بعد از بيش از بيست قرن هنوز در عرصه انديشه و تفكر حضور دارد. ارسطو (ارسطاطاليس) سرانجام در اول اكتبر سال 322 ق.م در سن 62 سالگي درگذشت.