تأسيس "سازمان تبليغات اسلامي" به فرمان "حضرت امام خميني"(ره) (1360ش)
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، نهاد شوراي عالي تبليغات اسلامي در اول تيرماه سال 1360، به صورت نهادي منسجم، مستقل و وابسته به ولايت فقيه با دستور امام خميني(ره) و به منظور پرداختن به امر تبليغات ديني و اشاعه معارف اسلامي به وجود آمد. اين نهاد انقلابي در سير تكاملي خود در 14 فروردين سال 1368 با نظر حضرت امام(ره) به سازمان تبليغات اسلامي تغيير نام يافت. سياستگذاري، برنامهريزي، هدايت، سازماندهي، پشتيباني و نظارت بر تبليغات ديني مردمي، تلاش در جهت احيا و اشاعه معارف و فرهنگ اسلامي، تاسيس مراكز اطلاع رساني تخصصي، تبليغي و ديني، سازماندهي و اعزام مبلغ به داخل و خارج از كشور، نظارت بر چاپ و نشر قرآن كريم و انجام فعاليتهاي قرآني و... از جمله وظايف سازمان تبليغات اسلامي ميباشد.
عزل بنی صدر از رياست جمهوری با حكم حضرت امام خمينی(ره) (1360ش)
پس از مدتها اختلاف بين مسؤولان انقلابي نظام اسلامي و بنيصدر، رييس جمهور خائن و طرفداران او، همچنين سوء مديريت در جنگ و نيز موضعگيري عليه اهداف نظام اسلامي، حضرت امام خميني(ره) در 20 خرداد 1360، پس از مشورت با مسؤولان عالي رتبه نظام، وي را از فرماندهي كل قوا، كه به نيابت از ولي فقيه در اختيار او بود، بر كنار نمودند. اين عمل حضرت امام، واكنش منفي بنيصدر را برانگيخت و به جاي آن كه در صدد اصلاح خود و پايان دادن به كارشكنيها و مخالفتهاي خود باشد، به حكم امام بياعتنايي نمود كه اين امر بر نمايندگان انقلابي مجلس شوراي اسلامي گران آمد. از اينرو در 24 خرداد، درخواست طرح عدم كفايت سياسي او را در مجلس عنوان نمودند. در اين ميان هر چند برخي نمايندگانِ هوادار بنيصدر و طرفداران او در خارج از مجلس، بر عدم طرح اين مسأله در مجلس تلاش كردند ولي در نهايت، نمايندگان پيرو امام خميني و نظام اسلامي در مجلس شوراي اسلامي در 31 خرداد 1360 رأي به عدم كفايت سياسي بنيصدر داده و اين حكم را به حضرت امام ارسال داشتند. فرداي آن روز در اول تيرماه، حضرت امام خميني(ره)، طي پيامي اين مهره دستنشانده اجانب را از رياست جمهوري عزل كردند. ايشان در آن پيام فرمودند: "پس از راي اكثريت قاطع نمايندگان مجلس به عدم كفايت سياسي بنيصدر، ايشان را از رياست جمهوري عزل نمودم." بنيصدر كه از بازداشت و محاكمه خود هراسان بود، پس از پنج هفته اختفاء، با لباس و آرايش زنانه و با هماهنگي عوامل مزدور خويش و با ربودن يك هواپيماي متعلق به جمهوري اسلامي ايران، با كولهباري از خيانت به ملت، در 7 مرداد 1360 از ايران به فرانسه گريخت و در آنجا عمليات ضد نظام را با همكاري منافقين ادامه داد.
آغاز هفته قوه قضاييه "هفته عدالت"
جهت ارج نهادن به مقام والاي قضاء و قضاوت و تكريم از مقام شهيد مظلوم، آيتاللَّه دكتر سيدمحمد حسيني بهشتي، اولين مسؤول دستگاه قضايي جمهوري اسلامي ايران، بنا به پيشنهاد قوه قضاييه، مبني بر نامگذاري هفته اول تيرماه، سالروز شهادت آن بزرگوار، به عنوان هفته قوه قضاييه، اين پيشنهاد در تاريخ 27 تير ماه 1373 در شوراي فرهنگ عمومي مطرح شد و به تصويب رسيد.
تولد "سنايي غزنوی" عارف و شاعر بزرگ ايراني(473 ق)
ابوالمجد مجدود بن آدم سنايى غزنوي، شاعر بلند مرتبهي ايراني و عارفِ مشهور و از استادان مسلم شعرفارسي است كه در غزنين به دنيا آمد. وي در آغاز جواني، شاعردربار و مداح سلطان مسعود و بهرام شاه غزنوي بود. ولي بعد از سفر به خراسان و اقامت چندساله در آن ديار و ديدار با مشايخ تصوف، تغييرات شگرفي در او به وجود آمد و كارش به زهد و انزوا و تامل در حقايق عرفاني كشيد. بروز شخصيت اصلي سنايى از اين اوان صورت گرفت و در اين دوره به سرودن قصايد معروف خود در زهد و وعظ و عرفان و ايجاد منظومههاي حديقَةُ الحَقيقه و طريقُ التَّحقيق و سيرُالعِباد و... توفيق يافت و نخستين بار، قصائد و منظومههاي خاصي را به بحث در مسايل عرفاني اختصاص داد. تاثير اشعار سنايى در تغيير سبك شعر فارسي و ايجاد تنوع و تجدد در آن غير قابل انكار است. آثار او پُر است از معارف و حقايق عرفاني و انديشههاي ديني، زهد، وعظ و تمثيلات تعليمي كه با بياني شيوا و استوار ادا شده است. وي (به احتمال زياد) در سال 545 قمري در غزنين وفات يافت و در همان شهر به خاك سپرده شد.
تولد "ژان پل سارتْرْ" فيلسوف و نويسنده معروف فرانسوي (1905م)
ژان پل سارْتْرْ نويسنده معروف فرانسوي، در 21 ژوئن 1905م در شهر پاريس فرانسه به دنيا آمد. وي در خردسالي پدر را از دست داد و تحت نظر مادر و مادربزرگش تربيت يافت. سارتر پس از اخذ دانشنامه خود به تدريس پرداخت و از 33 سالگي، فعاليت مطبوعاتي خود را آغاز كرد. وي در سال بعد مجموعه داستانهاي كوتاه را تحت عنوان ديوان منتشر نمود و سپس خود، رماني به نام تهوع نگاشت كه باعث شهرت او شد. وي در اين كتاب، انديشه خود را درباره پوچي زندگي و آرزوهايى كه به ناكامي و آشفتگي روح ميانجامد، منعكس ميسازد. وي همچنين در مجموعه داستانهاي كوتاه ديدار نيز كساني را توصيف كرده است كه هر يك ميخواهند به نحوي از زندگي پوچ خود بگريزند، اما هر جا ميروند به ديواري بر ميخورند كه راه گريزشان را ناممكن ميسازد. سارتر در سالهاي بعد، به نشر عقايد خود پرداخت و در شمار رهبران مكتب اگزيستانسياليسم يا اصالت وجود قرار گرفت. بر اساس اين مكتب فلسفي، انسان و هستي او مركز و غايت همه مسائل است. سارتْرْ شالوده نظريات فلسفي خود را با تكيه بر آثار فلاسفه بزرگ جهان قرار داد. به نظر او، اين فلسفه پاسخي به دردهاي وي و ديگر ابناء بشر بود. پل سارْتْر ميگفت: آن چه كه من از زندگي دارم اين است كه فقط زنده هستم و اين هم يك كيفيت خسته كننده است. من زندگي ميكنم، فقط براي آنكه بميرم. همه ما، وجودهاي مجعولي در يك دنياي مجعول هستيم. وي درباره آزادي، ميگفت: در اين دنياي ماشيني، ما آدميان محكوم به آزادي هستيم، اما اين آزادي ما را مجبور ميسازد كه در جستجوي ذات واقعي خويش برآييم و رنج و ملال شخصي را با بزرگواري پذيرا گرديم. مذهب اصالت وجودِ سارْتر را ميتوان به تسليم شجاعانه در برابر سرنوشت توصيف كرد كه تعبير جديدي از بدبيني برخي فلاسفه است، اما بدون گله و شكايت. وي ميگفت، بگذاريد بدين فكر خرسند باشيم كه تماشاگران شيفته وجود هستيم، ولي با آنچه مشاهده ميكنيم هيچگونه نسبت اساسي نداريم. سارْترْ عقيده نويسندگان گذشته را كه از زير بار تعهد شانه خالي ميكردند و به اصل هنر براي هنر معتقد بودند، طرد ميكند و نظر چنين نويسندگان را كه اگر هم جامعه را وصف ميكردند، چون ناظري ساده يا دانشمندي بودند كه اجتماع را آزمايشگاه خود ميپنداشتهاند، قبول ندارد. در نظر سارتر، عالم ادب نيز بايد مانند هر امر ديگر، هدفي را دربرداشته باشد و از حال بيطرفي و بيغرضي بيرون و وظيفه خود را نسبت به عالم بشريت انجام دهد. افراد در نظر ساتر، اجزايى هستند كه در هم تاثير متقابل ميگذارند و ميان آنان تفاهمي است كه موجب تشكيل روح كلي و واحد ميگردد، پس هيچ كس نبايد به كار ديگران بياعتنا بماند. به عقيده او، در دنيا خدايى وجود ندارد و زندگي چيز بيهودهاي است. وي شخصاً آدم فوقالعاده بدبيني بود با اين حال، او ترجمان احساسات نوميدانه ميليونها اروپايى است كه زير شلاق گرسنگي و بيكاري و عواقب جنگ، خرد و خسته شده بودند. پل سارتر نظرات خويش را ضمن يك سري كتاب، داستان كوتاه و قصه و نمايشنامه و مقالاتي منتشر ميساخت كه بازتاب فراواني در جامعه مييافت. همانقدر كه فلسفه پل سارتر مورد انتقاد و اتهام قرار گرفته است، نوشتههايش هم از نظر بسياري از مردم و منتقدين، ناپسند و هرزه است. بسياري از جهان، فلسفهاش را فساد انگيز و غيراخلاقي شناختهاند به طوري كه در سال 1948، نوشتههايش از طرف واتيكان، ضاله و گمراه كننده قلمداد گرديد و براي هر كاتوليكي مطالعه آن ممنوع شد. علي رغم آن كه سارتر هميشه از انسانگرايى دم زده است ولي به عنوان نمونه، وي بارها بر مظلوميت رژيم صهيونيستي اشك تمساح ميريزد و از ستم اعراب، به ويژه آوارگان فلسطين كه سرزمينشان غصب شده، نالهها سر ميدهد. سارتر، مدتها نويسنده و فيلسوف مورد علاقه و باب روز بود، اما بعدها از اين نفوذ كاسته شد و بر مخالفان عقايد او افزوده گشت. از ديگر آثار سارتر ميتوان از تخيل، بود و نبود، راههاي آزادي، شيطان و خدا و انديشههايي درباره قوم يهود نام برد. ژان پل سارْترْ سرانجام در سال 1980م در هفتاد و پنج سالگي جان سپرد.