آغاز نخست وزيري "علي اميني" مهره سرسپرده طاغوت (1340 ش)
به دنبال استعفاي دولت جعفر شريف امامي، با مقدماتي كه از قبل تدارك ديده شده بود، شاه فرمان نخستوزيري را با اختيارات كامل به نام دكتر علي اميني صادر كرد و او با پشتيباني و حمايت آمريكا، زمام امور را در دست گرفت. مقدمات نخستوزيري علي اميني از بعد از كودتاي 1332 فراهم شد. او با سمت وزير دارايي در كابينه سپهبد زاهدي، رئيس هيئت نمايندگي ايران در مذاكرات نفت بود. از اين لحاظ علي اميني نزد خارجيان و به ويژه آمريكاييان، مقام و موقعيت ويژهاي پيدا كرد. او بعدها سفير ايران در آمريكا شد. وي با جلب حمايت دموكراتهاي آمريكا و پس از پيروزي آنان در انتخابات، توانست عليرغم ميل شاه به نخستوزيري دست يابد. در واقع او برگزيده حزب دموكرات آمريكا بود و شرط اصلي قبول اين سمت از جانب او مبتني بر اين اصل بود كه شاه چون طبق قانون اساسي از مسؤوليت مُبرا است و فقط حق سلطنت دارد، بنابراين بايد در امور كشور دخالت نكند. اميني سپس از شاه انحلال مجلس شوراي ملي و سنا را درخواست نمود و شاه در نوزدهم ارديبهشت به اين خواسته او تن داد. دوران نخست وزيري اميني سرانجام پس از چهارده ماه در 27 تيرماه 1341 به پايان رسيد.
نزول كتاب مقدس انجيل بر حضرت عيسي بن مريم(ع)
انجيل، كلمهاي يوناني به معني مژده است و مسيحيان از اين جهت آن را مژده ميدانند كه به اعتقاد آنها، حضرت عيسي(ع) خود را فداي مردم كرد تا همهي مردم را از آتش دوزخ بخرد و اين كتبِ اناجيلِ آنها، مژدهي بهشت است. نام اين كتاب دوازده بار در قرآن مجيد ذكر شده است. قرآن، انجيل را كتاب خدا ميداند ولي آن انجيلي را كتاب آسماني ميخواند كه مشتمل بر احكام و تكاليف بشر باشد؛ زندگي او را تنظيم كند و سر و سامان بخشد، چنانكه شأن اديان الهي است. گويند: انجيلهاي كنوني نزد مسيحيان چهار است: انجيل مَرقُس كه از همهي اناجيل، قديمتر است و به احتمال قوي در شهر انطاكيه در حدود سالهاي 70 - 65 ميلادي به تحرير درآمده است. انجيلِ متي و لوقا پس از مَرقُس و انجيلِ يوحَنّا، شصت سال پس از مسيح يعني سال 93 ميلادي نوشته شده است. لازم به ذكر است كه مسيحيان در كنار اين چهار انجيل، به مجموعهاي ديگر از مكتوبات و رسالات اعتقاد دارند كه به مجموعهي آنها عهد جديد اطلاق مينمايند. به هر تقدير آنچه كه براي هدايت آدميان توسط حضرت عيسي(ع) آورده شده، از دسترس ما خارج است و آنچه كه به نام اناجيل در كتاب مقدس ديده ميشود، محصول تلاشِ مسيحيان و رسولان دورهي اول مسيحيت ميباشد.
انجام عقد اخوت ميان رسول خدا(ص) و حضرت علي(ع)(1 ق)
وقتي آيهي "اِنّما المؤمنونَ اِخوَةٌ"(حجرات، 10) نازل شد، پيامبر(ص) بين ياران خود از مهاجر و انصار عقد اخوت برقرار كرد و هر يك از مهاجران را با يكي از انصار برادر ساخت. آن حضرت همچنين در پايان، حضرت علي(ع) را به برادري خويش انتخاب نمود. حضرت علي(ع) هرگاه بر روي منبر مينشست ميفرمود: من بندهي خدا و برادر رسول خدا(ص) ميباشم و هر كه غير از من، چنين ادعايي كند دروغگو ميباشد.
خروج مسلمانان از مدينه جهت شرکت در غزوه بدر (2ق)
هنگامي كه رسول خدا (ص) از شدت آزار و اذيت اهالي مكه، ناچار گرديد كه به مدينه منوره هجرت نمايد و پس از هجرت، نخستين نظام حكومتي اسلامي را در اين شهر برپا نمايد؛ دشمني اهالي مكه، بهويژه قريش و سران قبايل و طوايف اين شهر نسبت به آن حضرت و مسلمانان مدينه فزوني يافت و سرانجام تصميم به يورش نظامي به سوي مدينه گرفتند. سران قريش مانند عتبه، شيبه، وليد بن عتبه، ابوجهل، ابوالبختري و نوفل بن خويلد، رهبري سپاه كفر و شرك را بر عهده داشتند و تعداد افراد آنان، نهصد و پنجاه تن بود و هر روز ۱۰ يا ۹ شتر براي اطعام سپاهيان ميكشتند. پيامبر اكرم(ص) در روز دوازدهم ماه مبارك رمضان سال دوم هجري قمري با تعدادي از يارانش به سوي كاروان قريش به سرپرستي ابوسفيان، رهسپار شد و در ميان راه از تصميم قريش مبني بر هجوم آنان به سوي مدينه باخبر گرديد و به سوي آنان حركت كرد و زودتر از قريش به سرزمين بدر و چاههاي آن رسيد و چاهها را به تصرف خويش درآورد. از آن سو، سپاه قريش نيز به بدر رسيده و در برابر سپاهيان اسلام قرار گرفتند. تعداد مسلمانان، سيصد و سيزده تن؛ حدود يك سوم سپاهيان كفر و شرك بود. در آغاز، نبرد انفرادي و سپس درگيري گروهي به وقوع پيوست و سپاهيان اسلام با رهبري خردمندانه پيامبر (ص)، مشركان و كافران را با شكستي سخت روبهرو كرده و بزرگان و فرماندهان آنان را كشتند، عدهاي را زخمي و عده ديگري را اسير كردند و مابقي، به سوي مكه عقبنشيني كرده و پيام پيروزي اسلام و شكست خفتبار كفر و شرك را به اهالي مكه رسانيدند. در اين نبرد، دلاوريهاي حضرت علي (ع) و حمزه سيدالشهداء بههمراه ساير فرماندهان بسيار چشمگير بود. تعداد كشتههاي مشركان در اين واقعه، بيش از هفتاد نفر بود كه اسامي برخي از آنها بدين قرار است: حنظله بن ابي سفيان، حارث بن حضرمي، عامر بن حضرمي، عمير بن أبي عمير، عبيده بن سعيد بن عاص، عاص بن سعيد، عقبه بن ابي معيط، عتبه بن ربيعه، وليد بن عتبه، شيبه بن ربيعه، عامر بن عبدالله، حارث بن عامر، حارث بن ربيعه، ابوالبختري، نوفل بن خويلد، نضر بن حارث، ابوجهل، عاص بن هشام، مسعود بن اميه، اميه بن خلف و علي بن اميه. گفتني است كه از ميان هفتاد و چهار كشته مشركان قريش، تعداد ۲۲ نفر به دست امام علي (ع) به هلاكت رسيدند. اسيران آنان نيز بيش از هفتاد تن بودند كه اسامي برخي از آنان عبارت است از: وليد بن عتبه، عمرو بن ربيع، خالد بن وليد، هشام بن وليد، عكرمه بن ابي جهل، ابي بن ابي خلف و... كه تعداد دو نفر از آنان به دستور پيامبر اعدام و مابقي فديه داده و پس از مدتي آزاد شدند. بسياري از آيات سوره انفال و آياتي از سوره دخان، فرقان، حج، مؤمنون، قمر، اعراف، مزمل، اسراء، يونس، ابراهيم، مؤمنون، سجده و صافات درباره اين واقعه نازل گرديدهاند. تاريخ وقوع اين واقعه در روز هفدهم و به روايتي روز نوزدهم و به روايتي ديگر روز دهم ماه مبارک رمضان بوده است .
رحلت عالم و فقيه شاعر شيعه "محمدتقي مامقاني" معروف به "حجتالاسلام" (1312 ق)
ميرزا محمدتقي بن ملامحمد مامقاني تبريزي متخلص به نيّر و معروف به حجت الاسلام، از علما و دانشمندان آذربايجان و داراي قريحهي شعري لطيفي بود. وي در 1247 ق در تبريز به دنيا آمد و در 22 سالگي براي تحصيل علوم ديني راهي نجف گرديد. پس از استفاده از محضر اساتيد بزرگ آن شهر به تبريز بازگشت و به تأليف و تدريس همت گماشت. آتشكده در مراثي، ديوان غزليات، عِلمُ السّاعه و نُصرَةُالحَق از جمله تاليفات وي ميباشند. حجت الاسلام نيّر تبريزي در 57 سالگي در تبريز دار فاني را وداع گفت و بنا به وصيتش، در وادي السلام نجف اشرف مدفون گشت.
تولد "كارل ماركس" فيلسوف آلماني و بنيانگذار فلسفه ماترياليسم تاريخي (1818م)
كارل ماركس، فيلسوف آلماني و بنيانگذار مكتب ماركسيسم، در 5 مه 1818م در خانوادهاي يهودي در آلمان به دنيا آمد. هرچند در آينده اعتقادات دينياش را به فراموشي سپرد. وي پس از طي تحصيلات مقدماتي، ابتدا در رشته حقوق و سپس در زمينه تاريخ و فلسفه به تحصيل پرداخت. ماركس مدتي سردبير يك نشريه بود و در 1848 با همكاري فردريش انگلس، فيلسوف هموطن خود، عقايدش را در كتاب مانيفيست كمونيست ارائه كرد. دو سال بعد، ماركس به علت فعاليت سياسي از آلمان تبعيد شد و تا پايان عمر در انگليس اقامت كرد. در نظر ماركس، كارگر يك موجود انساني نيست بلكه يك دست است. از اين رو، بايد تا حد امكان او را ارزان خريد و حاصل كارش را گران فروخت. در اين وضعيت، سرمايهدار و كارگر، هر دو، آلت دست قوانين اقتصادي هستند كه از ضبط و ربط آنها بيرون است. اساس فلسفه ماركسيسم را ماترياليسم تشكيل ميدهد كه بر اساس آن، كليه تحولات اقتصادي و حتي تاريخي را معلول عوامل مادي ميداند. در اين نظام، ماركس با تمركز سرمايه در دست عدهاي معدود، مخالف و رژيم سرمايهداري را محكوم به زوال ميدانست. ماركس همچنين به كمك فردريك انگلس، فيلسوف هموطن خود، زيربناي فلسفي كمونيسم را كه بر مبناي ماترياليسم ديالكتيك استوار شده، پيريزي كرد و با تجزيه و تحليل تاريخ از نظر فلسفه مادي يا ماترياليسم تاريخي آن را تكميل نمود. ماترياليسم ديالكتيك در واقع تلاشي براي اثبات ماده از طريق منطق ديالكتيك است كه به طور خلاصه وجود هرگونه نيروي ماوراءالطبيعه را نفي و انكار ميكند. همچنين ماترياليسم تاريخي يا تفسير تاريخ از نظر فلسفه مادي سير تحولات تاريخي را از نظر مادي بررسي ميكند و براي تمامي تحولات جهان در طول تاريخ، حتي پيدايش اديان، ريشههاي اقتصادي و مادي جستجو ميكند. ماركس معتقد بود كه تكامل بشر از نظر تاريخي، نتيجه تكامل ابزار توليد و مالكيت آن بوده است. وي پيش بيني ميكرد با سقوط سرمايه داري توسط پرولتاريا يا طبقه كارگر، ديكتاتوري پرولتاريا به وجود خواهد آمد و پس از آن، اين رژيم نيز به نفع يك جامعه بدون طبقه و دولت، كنار خواهد رفت. كارل ماركس سرانجام در 14 مارس 1883م در 65 سالگي درگذشت اما افكارش در قالبهاي گوناگون، تاحدود يك و نيم قرن در جهان مطرح بود تا آن كه در اوايل دهه 1990 ميلادي، با فروپاشي بزرگترين كشور كمونيستي جهان يعني شوروي، نادرستي افكار و پيشبينيهاي ماركس روشن شد. همچنين روند تحولات در جهان، بطلان برداشتهاي وي از تاريخ، اجتماع و انسان را به اثبات رساند.
مرگ "ناپلئون بُناپارت" امپراتور فرانسه در تبعيدگاه خود در جزيره سنت هلن (1821م)
ناپلئون بُناپارت امپراتور قدرتمند فرانسه، در پانزدهم اوت 1769م در جزيره كُرس در نزديكي ايتاليا متولد شد. وي در كودكي راهي فرانسه شد و پس از طي تحصيلات مقدماتي خود، وارد مدرسه نظام گرديد. ناپلئون در آغاز انقلاب كبير فرانسه، درجه ستوان يكمي داشت و در جريان وقايع خونين حكومت ترور، با درجه سرواني در پاريس خدمت ميكرد. وي در سال 1795م به دليل نزديكي و دوستي با دولتمردان فرانسوي به فرماندهي نيروهاي فرانسه در ايتاليا منصوب شد. ناپلئون در سالهاي 1796 تا 1799م با پيروزيهاي پياپي در جنگ با دشمنان رژيم جديد فرانسه و توسعه قلمرو حكومت اين كشور محبوبيت زيادي در ميان مردم فرانسه به دست آورد. اين امر زمينهساز كودتاي نهم نوامبر 1799م و به دست گرفتن قدرت توسط ناپلئون گرديد. پس از آن، ناپلئون براي دستيابي به مقام امپراتوري فرانسه تلاش كرد تا اينكه در دوم دسامبر 1804 م به عنوان امپراتور فرانسه تاجگذاري نمود. اين امپراتور قدرتطلب در انديشه كشورگشايى و توسعه متصرفات خود در نقاط مختلف جهان بود، از اين رو در دوران حكومتش، جنگهاي متعددي با ساير كشورها كرد و قسمتهاي زيادي از اروپا را به تصرف در آورد. اما از سال 1812 م و به دنبال لشكركشي نافرجام به روسيه، قدرت ناپلئون رو به ضعف نهاد و پس از شكست در برابر ارتش مشترك انگليس، روسيه و اتريش در سال 1814، در ششم آوريل آن سال، اجباراً از حكومت كنارهگيري كرد و متحدين اجازه دادند با حفظ عنوان امپراتور، حاكم جزيره اِلب در درياي مديترانه باشد. با اين حال ناپلئون ده ماه بعد در اواخر فوريه 1815 از اين جزيره گريخت و به فرانسه رفت و مدت صد روز ديگر حكومت كرد. اين دوران كه به حكومت صد روزه معروف شد، با نبرد واترلو به پايان رسيد. از اين رو، ناپلئون بار ديگر ناچار شد دست از پادشاهي بكشد ولي متحدين به تقاضاي او براي تفويض مقام امپراتوري فرانسه به پسر وي اعتنا نكردند. ناپلئون اين بار به جزيره دور دست سِنْت هِلن در جنوب اقيانوس اطلس تبعيد شد و پس از شش سال در پنجم مه 1821م در پنجاه و دو سالگي در همين جزيره درگذشت. بقاياي جسد او، نوزده سال بعد در سال 1840م به پاريس منتقل شد و در اين شهر مدفون گرديد.