عملیات کربلای چهار (1365ش)
عملیات کربلای چهار در چنین روزی از سال ۱۳۶۵ هجری شمسی در منطقه عملیاتی غرب اروندرود آغاز گردید. تصمیم برای یکسره کردن کار جنگ با اجرای عملیات بزرگ در سال ۱۳۶۵ش تلاش سپاه پاسداران را برای طراحی عملیات کربلای ۴ در منطقه ابوالخصیب و شلمچه با هدف رسیدن به دروازههای بصره، در پی داشت. جنگ شهرها در سطح گسترده، حمله به مراکز اقتصادی، صنعتی و نفتی فشار فوقالعادهای را بر کشور وارد ساخته و بهویژه، کاهش بسیار زیاد قیمت نفت تا مرز ۵،۵ دلار در هر بشکه موجب تشدید این فشارها شده بود. همراه با این فشارها، تحرک جدید دشمن در عرصه زمینی که پس از اشغال اراضی کشور در آغاز جنگ برای نخستینبار صورت میگرفت، جبهه خودی را تحت فشار قرار داده بود. در چنین شرایطی، براساس راهبرد نظامی ارائه شده از سوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به مسئولان کشور برای نیل به پیروزی در جنگ باید در جبهه جنوب، جادههای شمالی و جنوبی بصره و نیز در جبهه شمالی جادههای مواصلاتی کرکوک به بغداد، قطع و یا تهدید شوند تا صدور نفت عراق به خارج کاملاً قطع گردد و سپس حرکت اصلی به سمت بغداد شروع شود. بر همین اساس، محاصره و سپس تصرف شهر بصره بهعنوان هدف عملیات اصلی سپاه پاسداران در سال ۱۳۶۵ش مورد توجه قرار گرفت. از دیگر ویژگیهایی که باعث انتخاب این منطقه برای عملیات شد، عوارض موجود در زمین غرب اروند در منطقه ابوالخصیب بود، زیرا وجود نهرها، نخلستانها و کانالهای کشاورزی و نیز عدم وجود استحکامات در منطقه پتروشیمی تا بصره این منطقه را قابل تصرف و پدافند مینمود. همچنین، بهدلیل آنکه دو جناح منطقه عملیاتی از شمال به آبگرفتگی شلمچه و کانال ماهی و از جنوب به خور زبیر و زمینهای باتلاقی اطراف آن محدود شده بود، قدرت تحرک دشمن ضعیف برآورد میشد. مزیت دیگر منطقه عملیاتی، واگذاری مسئولیت حفاظت و اداره آن به سپاههای سوم و هفتم عراق بود. این مسئله، با توجه به مانور عملیات که نفوذ از میان خط حد دو سپاه بود، یکی از ویژگیهای برجسته منطقه عملیاتی بهشمار میرفت. مانور در این عملیات، نقش اساسی و تعیینکنندهای داشت چرا که تجربه عبور از عرض رودخانه اروند در عملیات والفجر ۸ اینبار میبایست در طول رودخانه انجام میگرفت و این عبور که خود تاکتیک ویژه و ابتکار عملیات بهشمار میرفت، درصورت تحقق جنبههای دیگر آن شامل شکستن خط، پاکسازی، نفوذ در عمق و تسلط بر چند راه ورودی شهر بصره میشد، تحول عظیمی در جنگ ایجاد میکرد، از اینرو از اردیبهشت تا مهر ۱۳۶۵ش و سپس آذرماه همان سال بحثهای مختلف و طرحهای گوناگونی ارائه شد، ولی بهدلیل معایب آنها منتفی گردید تا اینکه پس از یک دور بحث، طرحی تصویب شد که مورد توافق کلیه فرماندهان بود. در جلسه ۱۶ مهر ۱۳۶۵ش پس از بحث و گفتوگو، سرانجام فرماندهان یگانها مانور عملیاتی از پنج ضلعی در شلمچه تا جزیره سهیل در مقابل جزیره مینو را پذیرفتند. آنها پذیرفتند که زمین شلمچه بر زمین مقابل جزیره مینو ترجیح دارد. همچنین، اهمیت زمین دو طرف اروند و ابوالخصیب و نیز تاکتیک ویژه برای عبور از تنگه مورد قبول واقع شد. از نیمه دوم مهرماه، کار آمادهسازی منطقه عملیات با جدیت پیگیری شد. در حین این پیگیری و پیشبرد امور، بحث مانور باز هم مطرح شد و سرانجام در آذرماه فرمانده سپاه با دریافت نظرات و مسائل جدید طی جلسهای با هاشمی رفسنجانی، خط جدید کاری را به نیروی زمینی سپاه ابلاغ کرد. مطابق آخرین تصمیمگیری و جمعبندی وضع موجود برای انجام عملیات کربلای ۴، چهار زمین شلمچه، ابوالخصیب، منطقه مقابل جزیره امالرصاص و حزیره مینو انتخاب شد. این عملیات میبایست در ساعت ۲۲:۳۰ در تاریخ سوم دیماه سال ۱۳۶۵ هجری شمسی آغاز شود. بههمین خاطر، غواصهای خودی ساعاتی قبل به درون آب رفته و به سمت خط دشمن حرکت کردند. در این میان، نیروهای دشمن که کاملاً آماده و هوشیار بودند ضمن پرتاب منور، با تیربار و خمپاره به طرف نیروهای خودی شلیک میکردند. در مجموع، عملیات خارج از کنترل و هدایت فرماندهی قرار گرفته بود و قبل از هر دستوری، یگانها با توجه به نوع وضعیت و هوشیاری و عکسالعمل دشمن بهمحض رسیدن به ساحل، درگیری را آغاز میکردند. در این حال، رمز عملیات - یا محمد (ص) - حدود ساعت ۲۲:۴۵ اعلام شد و نیروهای عملکننده فقط توانستند در جزایر سهیل، قطعه، امالرصاص، امالبابی و بلجانیه نفوذ کنند و در بعضی مناطق نیز بهصورت موضعی رخنه نمایند. در مقابل، نیروهای دشمن با پرتاب پیدرپی منور و اجرای چند مورد بمباران کنار نهر عرایض (عقبه برخی از یگانها) و همچنین اجرای آتش مؤثر روی رودخانه اروند، عملاً سازمان غواصها و نیز نیروهای موج دوم و سوم را به هم زد؛ بهطوریکه نیروهای یگانهای مجاور بعضاً پراکنده شده و اغلب نمیتوانستند روی هدف عمل نمایند. یکی از مناطق حساس عملیات، جزیره امالرصاص و نوک بوارین بود که بهرغم تلاش بسیاری که برای تصرف آن انجام شد، بهخاطر هوشیاری دشمن امکان ادامه درگیری از میان رفت. دشمن با شلیک پرحجم تیربار روی آب، از عبور نیروها از تنگه امالرصاص - بوارین جلوگیری کرد. مضافاً به اینکه بهخاطر حساسیتی که دشمن نسبت به امالرصاص داشت، در پدافند آن از ۹ رده مانع طبیعی و مصنوعی بهره میبرد، بهطوریکه هرگاه از هر خط عقب رانده میشد، در خط بعدی که نسبت به خط قبلی اشراف و تسلط داشت، مقاومت میکرد. در این حال، با توجه به هوشیاری دشمن، امکان ادامه عملیات میسر نبود، لذا بهمنظور حفظ قوا و طراحی مجدد عملیات آتی، از ادامه نبرد اجتناب شد.
روز ثبت احوال
سوم دی ماه به عنوان روز ثبت احوال در تقویم رسمی کشور وارد شد با تصویب شورای شورای فرهنگ عمومی کشور سوم دی ماه به عنوان روز ثبت احوال در تقویم رسمی کشور وارد شد. این روز اولین شناسنامه ایرانی صادر شد. ثبت احوال بصورت یکپارچه و منسجم در جهان مربوط به قرن نوزدهم میلادی است. در ایران همزمان با نوسازی و مدرنیزاسیون و نیاز به شناسایی اتباع جهت ایجاد ارتش منظم، اخذ مالیات و... تاسیس ثبت احوال در دستور کار قرارگرفت از این رو در جلسه مورخه 30 آذر ماه 1297 هجری شمسی به تصویب هیات وزیران رسید و با صدور اولین شناسنامه برای دختری به نام فاطمه ایرانی در تاریخ 3 دیماه 1297 در تهران فعالیت خود را آغاز کرد. تا قبل از سال 1295 هجری شمسی ثبت وقایع حیاتی از جمله ولادت و وفات براساس اعتقادات مذهبی و سنت های رایج در کشور، با نگارش نام و تاریخ ولادت مولود در پشت جلد کتب مقدس از جمله قرآن مجید به عمل می آمد و از افراد متوفی نیز جزء نام و تاریخ وفات آنان که بر روی سنگ قبر ایشان نگاشته می شد اثری مشاهده نمی گردید. با گسترش فرهنگ و دانش بشری و نیز توسعه روز افزون شهرها و روستاها و افزایش جمعیت کشور، نیاز به سازمان و تشکیلاتی برای ثبت وقایع حیاتی ضرورتی اجتناب ناپذیر می نمود. به تدریج فکر تشکیل سازمان متولی ثبت ولادت و وفات و نیز صدور شناسنامه برای اتباع کشور قوت گرفت. ابتدا سندی مشتمل بر 41 ماده در سال 1297 هجری شمسی به تصویب هیات وزیران رسید و اداره ای تحت عنوان اداره سجل احوال در وزارت داخله (کشور) وقت به وجود آمد؛ پس از تشکیل این اداره اولین شناسنامه به شماره 1 در بخش 2 تهران در تاریخ 16 آذر 1297 هجری شمسی به نام فاطمه ایرانی صادر گردید. پس ازاین دوره اولین قانون ثبت احوال مشتمل بر 35 ماده در خرداد سال 1304 هجری شمسی در مجلس شورای ملی وقت تصویب شد. براساس این قانون مقرر گردید کلیه اتباع ایرانی در داخل و خارج از کشور باید دارای شناسنامه باشند. سه سال پس از تصویب اولین قانون ثبت احوال یعنی در سال 1307 هجری شمسی قانون جدید ثبت احوال مشتمل بر 16 ماده تصویب گردید. براساس این قانون وظیفه جمع آوری آمارهای مختلف نیز به اداره سجل احوال محول گردید، به همین جهت نام این اداره نیز به اداره احصائیه و سجل احوال تغییر یافت. از آن تاریخ به تناسب شرایط زمانی تغییر و تحولات بوجود آمده در کشور و با احساس عدم تناسب قوانین موجود با نیازهای جامعه، قانون ثبت احوال نیز به دفعات مورد تجدید نظر، تغییر و اصلاح قرار گرفت. متعاقباً دراردیبهشت سال 1319 قانون نسبتاً جامع و کاملی مشتمل بر 55 ماده تصویب گردید و پس از آن آئین نامه مربوط به این قانون نیز در همان سال مشتمل بر 131 ماده به تصویب رسید. این قانون به جهت جامعیت نسبی قریب 36 سال پایدار ماند. پس از گذشت این زمان در تیر ماه 1355 قانون جدید ثبت احوال مشتمل بر 55 ماده به تصویب رسید و سپس به موجب اصلاحیه دی ماه سال 1363 مجلس شورای اسلامی در برخی از مواد اصلاحاتی صورت گرفت و تاکنون نیز این قانون به قوت خود باقی مانده است. در یک نگاه اجمالی سیر قانونگذاری درخصوص ثبت احوال را اینگونه می توان دسته بندی نمود: 1- تهیه تصویب نامه ثبت احوال در سال 1297 مشتمل بر 41 ماده 2- تهیه و تصویب قانون سجل احوال در تاریخ 14/3/1304 مشتمل بر 4 فصل و 35 ماده 3- تهیه و تصویب نظام نامه اداره کل احصائیه و ثبت احوال توسط هیات وزیران در 20/11/1314 مشتمل بر 196 ماده و تعیین تشکیلات دفاتر و ادارات ثبت احوال در شهرستانها 4- تهیه و تصویب قانون اصلاح قانون ثبت احوال دراردیبهشت سال 1319 مشتمل بر 5 باب و 55 ماده 5- تهیه و تصویب آئین نامه قانون ثبت احوال سال 1319 مشتمل بر 131 ماده 6- تهیه و تصویب قانون ثبت احوال در تیرماه سال 1355 7- اصلاح و بازنگری قانون ثبت احوال توسط مجلس شورای اسلامی در تاریخ 18/10/1363 8- تصویب آئین نامه طرز رسیدگی هیاتهای حل اختلاف موضوع ماده 3 قانون ثبت احوال 9- تصویب قانون تخلفات، جرائم و مجازاتها مربوط به اسناد سجلی و شناسنامه توسط مجمع تشخیص مصلحت نظام در سال 1370 همزمان با تغییر و تصویب قوانین جدید، تشکیلات ثبت احوال نیز کاملتر گردید. این سازمان تا سال 1310 تنها دارای 94 اداره در تهران و شهرستانها بود. در سال 1308 ثبت ولادت و صدور شناسنامه برای اتباع ایرانی مقیم خارج از کشور به سفارتخانه ها و نمایندگی های ایران در خارج از کشور محول شد. در سال 1337 نیز قسمت آمار از ثبت احوال منفک و تحت عنوان اداره کل آمار عمومی ادامه فعالیت داد. تشکیلات جدید ثبت احوال نیز پس از این جدایی به اداره کل ثبت احوال تغییر نام یافت. سرانجام با تصویب قانون تقسمات کشوری ادارات استانی و شهرستانی این سازمان نیز گسترش یافت و عنوان آن نیز به سازمان ثبت احوال کشور تغییر یافت. سازمان ثبت احوال کشور به دلیل دراختیار داشتن اسناد هویت و تابعیت فردی و آمارهای حیاتی یکی از ارکان مهم حکومت تلقی می شود. ارائه خدمات عمومی به آحاد مردم و اطلاعات ویژه جمعیتی به ارکان حکومت از ویژگی های اختصاصی و انحصاری این سازمان است. در حال حاضر سازمان مذکور برای انجام ماموریت های محوله، تشکیلاتی به شرح ذیل دارد: حوزه ریاست ، 3 معاونت (امور سجلی، آمار و انفورماتیک و اداری و مالی) و 6 اداره کل (امورحقوقی، سجلی و پژوهش، ثبت احوال امور خارجه، خدمات ماشینی، اموراداری و امور مالی)، 6 دفتر ستادی (دفتر آمار و اطلاعات جمعیتی، دفتر توسعه و فن آوری اطلاعات، دفتر بودجه و تشکیلات، دفتر روابط عمومی و دفتر مدیریت و ارزیابی عملکرد و پاسخگویی به شکایات و مدیریت حراست، یک مرکز آموزش و تجهیز نیروی انسانی) و 30 اداره کل ثبت احوال استانی که به انجام وظایفی نظیر «سیاستگذاری، برنامه ریزی کلان، نظارت و ارزیابی، تدوین و اصلاح قوانین و مقررات و رویه های اداری، آئین نامه ها و دستور العمل ها و...» همت می گمارند و بالاخره تعداد 476 اداره اجرایی انجام فعالیتهای خدمات رسانی در زمینه امور سجلی و انفورماتیک می پردازند. ذیلاً به شرح مختصری از فعالیت های اصلی سازمان بسنده می گردد. وظایف سازمان ثبت احوال کشور به قرار ذیل است: الف) ثبت ولادت و صدور شناسنامه ب) ثبت وفات و صدور گواهی ج) تعویض شناسنامه های موجود در دست مردم د) ثبت ازدواج و طلاق و نقل تحولات هـ) صدور گواهی ولادت برای اتباع خارجه و تنظیم دفاتر ثبت کل وقایع و نام خانوادگی و) ایجاد پایگاه اطلاعات جمعیتی و صدور کارت شناسنایی ملی ز) جمع آوری و تهیه آمار انسانی سراسر کشور و انتشار آن ی) وظایف مقرر دیگری که طبق قانون به عهده سازمان گذاشته شده است.
درگذشت نويسنده و عالم زاهد آقانجفي قوچاني(1363 ق)
سيدمحمد حسن معروف به آقا نجفي قوچاني در سال 1295 ق در روستاي خُسرويّه در حوالي شهر قوچان به دنيا آمد. در كودكي به فراگيري قرآن نزد پدر پرداخت و سپس به تشويق والد خود براي تحصيل علوم ديني، راهي قوچان شد. از آن پس وارد مشهد گرديد و تحصيلات خود را ادامه داد. سيدمحمدحسن در نوزده سالگي همراه يكي از دوستانش، با پاي پياده از راه طبس به يزد و از آنجا به اصفهان رفته و در اقامت چهار سالهي خود در آن شهر، از اساتيد فن، مستفيض گرديد. آقانجفي قوچاني بار ديگر با پاي پياده عزم نجف اشرف كرد. در مدت بيست سال سكونت در آن ديار مقدس، از محضر علماي نامدارِ زمان از جمله آخوند خراساني بهرهمند شد و به اجتهاد نايل آمد. او با شنيدن خبر درگذشت پدر به زادگاه خود مراجعت نمود و به درخواست اهالي قوچان، در آن شهر رحل اقامت افكند. آقا نجفي قوچاني، علاوه بر ادارهي حوزهي علوم دينيِ آن ديار، حاكميت شرع شهر قوچان را نيز عهده دار بود. آقا نجفي قوچاني در جنبش مشروطيت ايران، همگام با ديگر روحانيونِ مبارز، مشاركت فعال داشت. از وي آثار گرانسنگي به جا مانده است كه كتب سياحت شرق و سياحت غرب از جملهي آنها ميباشد. سرانجام اين عارف زاهد در شصت و هشت سالگي در شهر قوچان دار فاني را وداع گفت و در منزل خود در آن شهر مدفون گرديد.
مرگ "حَسَن صَبّاح" داعي فرقهي اسماعيليه در اَلَموت در نزديكي قزوين(518 ق)
حَسن صبّاح پس از قبول مذهب اسماعيلي در سال 464 ق، مدتي در مصر بود و سپس به ايران بازگشت. او در ابتدا در خوزستان، اصفهان، يزد، كرمان و دامغان، سرگرم دعوت بود و در همان حال، داعياني به اطراف فرستاد و بسياري از مردم را به مذهب خود درآورد. حسن صبّاح توانست در ششم رجب سال 483 ق به قلعهي مستحكم و طبيعي الموت در نزديكي قزوين دست يابد و به گسترش دايرهي دعوت خود بپردازد. كار صباح و دعوت اسماعيليان با مرگ مَلِك شاه سلجوقي و به ويژه قتل نظامالملك، وزير مقتدر سلجوقي، فرصت را بيش از قبل در اختيار اين فرقه نهاد و شهرت آنان را عالمگير كرد. حسن، فدايياني تربيت كرده بود كه حاضر بودند به اشارهي او، هر كاري انجام دهند. قتلهاي متعدد بزرگاني كه مخالف فعاليت اسماعيليان بودند توسط اين فداييان صورت ميگرفت و باعث ايجاد رُعبي عظيم در دل مخالفان گرديد. حسن، حتي سلطان سنجر سلجوقي را تهديد به مرگ كرد و پادشاه، از ترس جان، با او آشتي نمود. ازآن پس قدرت صَبّاحيان بيشتر از قبل فزوني يافت تا اين كه، حسن صباح در 26 ربيعالثاني 518 ق درگذشت. حَسن مردي معتقد و خشك بود و دو پسر خود را به سبب تخلّفات مذهبي كشت. او با سلطنت ارثي مخالف بود و پس از خود يكي از سردارانش را به جاي خويش برگزيد.
تولد "آدام ميْتْسكويچ" نويسنده معروف لهستاني (1798م)
آدام ميتسكيويچ شاعر و نويسنده بزرگ لهستاني در 24 دسامبر سال 1798م در لهستان به دنيا آمد. وي پس از اتمام تحصيلات متوسطه، راهي دانشگاه شد و به تحصيل فلسفه پرداخت. اما ديري نپاييد كه فلسفه را رها كرد و به سراغ ادبيات و هنرهاي زيبا شتافت. ميتسكيويچ در 22 سالگي عاليترين اثر دوران جوانيش با نام حماسه جوانان را منتشر كرد و به شهرت دست يافت. اين منظومه، نوعي شعر رمانتيك سياسي بود كه ميان مردم قرن نوزدهم لهستان بسيار مشهور گشت. اشعاري كه ميتسكيويچ در اين دوره ميساخت، عليرغم توقيف شدن، در صدها نسخه خطّي، دست به دست ميگشت و همه جوانان آنها را از حفظ ميخواندند. او در دورهاي ميزيست كه لهستان ميان روسيه، اتريش و پروس تقسيم شده بود و وي براي اتحاد مجدد كشورش، فعاليت ميكرد. به همين دليل در سال 1823م به جرم ترويج ميهنپرستي نامعقول از طرف دولت روسيه، به اين كشور تبعيد شد. ميتسكيويچ پس از 6 سال تبعيد از روسيه به فرانسه گريخت و به تدريس ادبيات پرداخت. اين درسها اگر چه درباره ادبيات زبانهاي اسلاو بود، اما بر پايه ايمانِ مسيحيت قرار داشت. وي در تدريس خود مباني مذهبي و عرفاني و اصول تازهاي از ادبيات ديني را عرضه مينمود. او در سال 1848م به اسلامبول رفت تا با تشكيل يك واحد نظامي لهستاني به جنگ با روسيه بپردازد، اما اجل مهلتش نداد و در 26 نوامبر 1855م در 57 سالگي در اين شهر درگذشت. وي تنها شاعر لهستاني است كه در كشورهاي اروپاي غربي شهرت يافته است. وي در منظومههايى كه ميسرود، به همميهنان خود، رسالتي را كه درباره آزادي و عدالت اجتماعي داشتند، عرضه مينمود. ميتسكيويچ، زندگي اجتماعي طبقات جامعه لهستان را به سبكي ساده و بيپيرايه تجزيه و تحليل مينمود. شعارهايى همچون "هدف همه، خوشبختي همه است" و نيز "اتحاد، قدرت ميبخشد" دعوتي بود كه از جوانان براي تحقق بخشيدن به آرزوي خود كه استقلال لهستان بود ارائه ميكرد. درباره وي گفتهاند كه او از شاعران كمنظيري بود كه با حدّ اعلاي زيبايي و قدرت و غنا، روح ملتش را تجسم داده است. از آدام ميتسكيويچ آثاري برجاي مانده كه منظومه پانتادئوش، ملت لهستان و زائران و شامگاه نياكان از آن جملهاند.
تولد "واسكو نونيز دوبالْبوآ" كاشف اقيانوس آرام (1475م) (ر.ك: 8 ژوئن)
واسکو نونیس د بالبوا (به اسپانیایی: Vasco Núñez de Balboa) (زادهٔ ۱۴۷۴ - مرگ ۱۵ ژانویه ۱۵۱۹) جستجوگر، کشورگشا و فرماندار اسپانیایی بود. او برای گذر از باریکه پاناما و رسیدن به اقیانوس آرام در ۱۵۱۳ نامور است. او که نخستین بار در ۱۵۰۰ میلادی به قارهٔ نو گام گذاشتهبود بنیانگذار سانتا ماریا لا آنتیگوا دل دارین - نخستین سکونتگاه پایدار اروپاییان در آمریکا- در کلمبیای کنونی هم بود. از دیگر کارهای او کامیابی در کشت ذرت بود که سبب پدید آمدن مادهٔ خوراکی تازهای برای مستعمره نشینان گشت. بنای یادبود بالبوا در شهر پاناما بالبوا سرانجام به جرم خیانت به دست گروهی که رهبریشان با فرانسیسکو پیزارو بود دستگیرشد و سر از تنش جداگردید. امروزه در پاناما و دیگر کشورها به افتخار او مکانهای چندی به نامش نامگذاری گشتهاند و واحد پول این کشور نیز بالبوا نام گرفتهاست. همچنین یکی از دهانههای آتشفشانی ماه نیز به افتخار او بالبوا نامگذاری گشتهاست.
تشكيل اولين گروه تروريستي و نژادپرست "كوكْلوكْسْ كِلان" در امريكا (1865م)
با پايان جنگهاي داخلي امريكا موسوم به جنگهاي انفصال كه به آزادي سياهان و لغو بردهداري انجاميد، موج نفرت از سياهان در ايالات جنوبي بالا گرفت و باعث رشد تدريجي نهضت ضد سياهان گرديد. اين نهضت به صورت ضرب و جرحِ گاه و بيگاه سياهان، ترور آنان و تخريب خانه و كاشانهشان و سرقت اموال آنان و وارد آوردن انواع فشار و سختي عليه سياهان جلوهگر شد. درحالي كه تنها چند ماه از پايان جنگ ضد بردهداري گذشته بود، در هر يك از ايالات جنوب امريكا، قوانين و مقررات دست و پاگيري عليه حقوق سياهان به تصويب رسيد و روال گذشته و تبعيضات قديمي به نحوي ديگر خود را نمايان ساخت. در 24 دسامبر سال 1865م سازمان تروريستي كوكْلوكْسْ كِلان توسط جمعي از نژادپرستان متعصب تروريست و با هدف نابودي و ارعاب سياه پوستان در جنوب امريكا تأسيس شد. اين سازمان به سرعت توسعه يافت و گروه گروه مردمي كه از بردهداري محروم شده بودند به اين سازمان مخوف پيوسته و پس از مسلح شدن، به جان سياهان افتادند. فعاليت سازمان كوكلوكس كلان به معني حصار قبيله يا گروه دايره، در سالهاي 1866 تا 1869م بسيار وسيع و گسترده بود و هزاران سياهپوست امريكا به دست اعضاي اين فرقه به طرزي فجيع به قتل ميرسيدند. اعضاي كوكلوكس كلان، شب هنگام، ماسك سفيد مخصوصي بر چهره زده و لباس بلندي مانند كفن سفيد بر تن ميكردند و نوعي كلاه سفيد نوك تيز به سر ميگذاشتند. آنان هر شب كه دستور ترور و قتل داشتند، ابتدا مراسم مخصوصي را به جا ميآوردند. در اين مراسم آنان به دور يك صليب چوبي كه ارتفاع آن به بيش از سي متر ميرسيد حلقه ميزدند و شاهد سوختن آن ميشدند و با هم سرود مذهبي ميخواندند. هر شب كه مردم امريكا چنين مراسمي را نظاره ميكردند، فردايش شاهد چنين جسد سياهپوست در داخل جويهاي آب، زير پلها و يا در نقاطي دور از شهرها بودند. سازمان كوكلوكس كلان كه مخالف آزادي اجتماعي سياهپوستان امريكا بود، فعاليتهاي جنايتكارانه خود را براي قتل سياهان و ترور كساني كه موافق آزادي اجتماعي سياهان بودند، بار ديگر در شانزدهم اكتبر 1915م آغاز كرد. اين فعاليتها در طي دهههاي پس از آن با شدت و ضعف ادامه يافت اما در طول دهه 1960م، كارنامه خونباري از كوكلوكس كلان ارائه شد. از جمله كشتار شدگان اين گروه تروريستي، مالكوم ايكس، رهبر مسلمانان سياهپوست امريكا و مارتين لوتركينگ رهبر مسيحيان سياهپوست اين كشور در سالهاي 1965م و 1968م ميباشند كه از جمله برجستهترين قربانيان اين گروه بودند. دولتهاي امريكا كه همگي بدون استثنا، سياستهايشان مبتني بر گرايشها و تمايلات نژادپرستانه بوده و همواره سياهان را به ديده تحقير و نفرت مينگرند، نه تنها از تاريخ تشكيل اين فرقه جنايتكار در قرن نوزدهم تاكنون حاضر نشدهاند آن را كه هنوز دل به احياء بردهداري بسته است، توقيف نمايند و باز، نه تنها هيچ يك از اعضاي اين سازمان تا به امروز مجازات نشدهاند، بلكه گاه چهرههاي سرشناس اين تشكيلات، به عنوان مقامات دولتي در هيأت حاكمه امريكا، پستهاي مختلفي را نيز اشغال كردهاند. به طوري كه در سال 1924م در كنگره حزب دموكرات، از حدود 1000 نماينده، 343 نفر از اعضاي كوكلوكس كلان بودند. اكنون نيز سازمان مزبور كه از سوي اتحاديههاي بزرگ مالي امريكا حمايت ميشود، به صورت يك تشكيلات رسمي مذهبي، داراي شعبههايي در سراسر ايالات متحدهاست. اين در حالي است كه امريكا همواره از شعار دفاع از حقوق بشر دم ميزند و خود را مهد آزادي و برابري عنوان كرده است.
دست یابی انسان به ماه (1968م)
در چنین روزی در سال 1968 میلادی سه فضا نورد به نام های جیمز ای لاول، ویلیام آندره و فرانک بوران به ماه رسیدند. آنها قبل از اینکه بروی زمین فرود آیند، ده بار دور ماه گردیدند. هفت ماه بعد نخستین انسان بر روی ماه فرود آمد .