آغاز هفته همبستگي بين دانشجويان و استادان دانشگاه ها (1357 ش)
در ادامه مبارزات ملت مسلمان ايران بر ضد رژيم فاسد و استبدادي پهلوي و در راستاي حركت انقلاب اسلامي ايران، هفته همبستگي بين دانشجويان و استادان دانشگاهها در ايران آغاز شد. مقامات رژيم شاه نيز همزمان با آغاز اين هفته و براي پيشگيري از اقدامات انقلابي دانشجويان و استادان دانشگاهها، دانشگاههاي تهران و شهيد بهشتي (ملي سابق) را تعطيل كردند. همچنين در اين روز به علت حضور گسترده معلمان و دانشآموزان در تظاهرات بر ضد رژيم شاه، مدارس سراسر كشور به حال نيمه تعطيل در آمد. در حالي كه تظاهرات گسترده مردم در شهرهاي مختلف ايران ادامه داشت، زندانيان سياسي و عادي شهر همدان، در اعتراض به جنايات رژيم شاه و شكنجههاي مأموران زندان، اعتصاب غذا كردند.
درگذشت "اوتْمار مِرگِنْ تالِر" مخترع معروف آلماني (1899م)
اوتمار مِرگِنْ تالِر مخترع آلماني، در 11 می 1854م در خانوادهاي كه تمام اعضاي آن، استاد و معلم بودند، در ايالت وورتمبرگ آلمان به دنيا آمد. او از نوجواني به مكانيك علاقه داشت. از اين رو، در يك كارگاه ساعت سازي به كار پرداخت. اوتمار پس از چندي به دعوت يكي از دوستان خانوادگي راهي امريكا شد و در شركتي كه به ساختن ابزارهاي علمي ميپرداخت، مشغول به كار شد. او در اواخر دهه 1870م با نمونه جديد ماشين تحريري روبرو شد كه براي تعمير نزد او آورده بودند. جوان آلماني روي اين دستگاه كه نقايص بسيار داشت كار كرد و تغييرات سودمندي در آن داد. از زمان ايجاد صنعت چاپ تا آن زمان، چاپ بدين صورت انجام ميشد كه كارگر چاپخانه، حروف پراكنده را يك به يك برميداشت و آنها را به ترتيب كنار يكديگر قرار ميداد و چون كار چاپ به پايان ميرسيد، بار ديگر حروف را پراكنده ميكرد. مرگِنْتالِر انديشيد ترتيبي دهد كه حروف پس از چاپ پراكنده نشوند. از اينرو، دست به كار شد و پس از هفت سال تلاش، موفق به اختراع ماشين حروفچيني گرديد كه قادر بود همه سطرها را به يك اندازه بچيند. هنگامي كه مرگِنْتالِر كار را به پايان رساند، ماشين حروفچيني را كه امروزه بيشتر كارهاي چاپي با آن صورت ميگيرد، اختراع كرده بود. اوتمار مرگنتالر سرانجام در 28 اکتبر 1899م در 45 سالگي درگذشت.
درگذشت "جان لاك" فيلسوف و نظريه پرداز معروف انگليسي (1704م)
جان لاك، فيلسوف و نظريهپرداز معروف انگليسي و بنيانگذار فلسفه حكومت دموكراسي در 29 اوت 1632م در رينگتُنِ انگلستان به دنيا آمد. وي تحصيلات خود را در آكْسْفورد به پايان رساند و پس از آن به تدريس زبان يوناني، معاني بيان و فلسفه پرداخت. وي در سالهاي بعد به تفكر درباره دستگاه فلسفي خود كه اساس دموكراسي جهان است، پرداخت. كليد فلسفه لاك شاملِ دو كلمه "توافق قراردادي" است. وي اعلام داشت كه تمام حكومتها، سراسر، روابط انساني و همه زندگي را بايد به مثابه داد و ستد تلقي كرد. لاك، ذهن انسان به هنگام تولد را همچون لوحه سفيدي ميدانست كه تجارب حسي، مانند متن كتاب، از آغاز تولد تا زمان مرگ، بر لوح ذهن نوشته ميشود. اين معلومات به صورت حفظيّات شكل ميپذيرد و حفظيّات به گونه فكر و فكر به جامه عقل درميآيد. بنابراين عقل انسان چيزي جز ارزشيابي دنياي مادي كه از دريچههاي حواس به داخل ذهن راه مييابد، نيست. لاك بر اين عقيده است كه اشخاص مختلف، دنيا را به صور مختلف ميبينند، زيرا اگرچه حواسْ به ظاهرْ يكي است، اما دنيا را متفاوت دريافت ميكنند. وي حكومتِ خوب را حاصل قرارداد ميان انسان با انسان ميدانست و وظيفه حكومتها را خدمت به مردم عنوان ميكرد. لاك درباره حكومت عادلانه ميگفت كه بايد مبتني بر رضايت اكثريت مردم باشد. به مردمْ، آزادي بيان، آزادي فكر، آزادي انتخاب و آزادي دين بدهد و براي آن كه كار به خودكامگي نكشد، لازم است كه سه قوه مقنّنه، مجريه و قضائيه وجود داشته باشند. اما رؤياي لاك از حكومت آزادي خواه ملي فراتر رفت و او اصولي، هم براي حكومت بينالمللي و هم حكومت ملي، طرح افكند. به نظر لاك، دوره ترقي واقعي وقتي آغاز خواهد شد كه كشورها نيز چون مردم، طبق يك قرارداد اجتماعي با هم متحد شوند و از لحاظ سياسي به يكديگر اتكا ورزند. لاك عقيده داشت كه هدف همه حكومتها، حفظ حيات، آزادي و خوشبختي ملتهاست، اصل عدالت مبتني بر نياز و احتياج مردم است و عاملي كه معلوم ميدارد مردم به چه چيز احتياج دارند، صداي آنهاست. وي در اين جا عنوان ميكند كه اخلاق و رفتار خوب، نتيجه حكومت خوب است. فلسفه لاك را ميتوان چنين خلاصه كرد: استقلال افراد در يك جامعه دموكراسي، اتكاي اقوام در كشورها به يكديگر در دنيايى آزاد؛ استقرار اخلاقيات بر مبناي تعاون در ميان همه افراد بشر. از آثار عمدهاي كه لاك در آنها به تشريح عقايد فلسفي خويش پرداخته است، ميتوان از كتب رساله درباره فهم بشر، انديشههايي در باب تعليم و تربيت و معقوليّت دين مسيح(ع) نام برد. جان لاك سرانجام در 28 اكتبر 1704م در 72 سالگي درگذشت. (ر.ك:29اوت)
تاسیس دانشگاه هاروارد (1636م)
دانشگاه هاروارد نخستین مؤسسه آموزش عالی در آمریکا، توسط هیئت قانونگذاری «مهاجرنشینان خلیج ماساچوست»، تأسیس شد.
دانشگاه هاروارد (به انگلیسی: Harvard University) یک دانشگاه خصوصی در شهر کمبریج ایالت ماساچوست در ایالات متحدهٔ آمریکا است. قسمتهایی از دانشگاه هاروارد مثل دانشکدهٔ پزشکی و دانشکدهٔ بازرگانی در شهر مجاور کمبریج یعنی بوستون قرار دارد. هاروارد در سال ۱۶۳۶ میلادی (۱۰۱۵ خورشیدی) توسط هیئت قانونگذاران «مهاجرنشین (کولونی) خلیج ماساچوست» ساخته شد. این دانشگاه اولین مؤسسهٔ آموزش عالی در کشور آمریکا و همچنین اولین بنیاد در آمریکای شمالی بهشمار میرود. نام آن در ابتدا «دانشکدهٔ نو» یا «دانشکده در شهرک نو» بود که بعدها در ۱۳ مارس ۱۶۳۹ کشیشی به نام جان هاروارد ۴۰۰ جلد کتاب به کتابخانهٔ این دانشگاه و همچنین مبلغ ۷۷۹ پوند به این دانشگاه کمک نمود. قدیمیترین مؤسسه آموزش عالی در آمریکا به تَبَع نام اولین فردی که زمین و کتابهای خود را وقف ساختن آن کرد، هاروارد نام گرفت.
در طول ۴۰ سال ریاست چارلز ویلیام الیوت، وی اصلاحات بزرگی را در این دانشگاه پدیدآورد که از کارهای او میتوان به: دورههای انتخابی، کلاسهای کوچک و امتحانات ورودی اشاره کرد. این اصلاحات بر روی آموزش و پرورش آمریکا تأثیر گذاشته و هم آموزش متوسطه و هم آموزش عالی آمریکا به این شیوه تغییر یافت.
دانشگاه هاروارد همیشه یکی از بالاترین رتبههای دانشگاهها را در سطح جهان داشته و یکی از قدرتمندترین موسسههای مالی غیرانتفاعی میباشد. این دانشگاه به اتفاق دانشگاه ییل، همیشه دو رقیب اصلی در مسابقات علمی، فوتبال و قایقرانی بودهاند.
تاریخچه تأسیس دانشگاه هاروارد
در سال ۱۶۳۸ آن ناحیه و دانشگاه تازه تأسیس را به نام کمبریج نامگذاری کردند. در همان سال جان هاروارد یکی از وزیران پیوریتن و وزیر امور داخلی آمریکا که استاد یکی از شعبههای دانشگاه کمبریج بود در هنگام مرگ، نیمی از سرمایه و املاک خود را که ۷۸۰ پوند بود با چهارصد جلد کتاب به کالج بخشید و کالج مزبور در سال ۱۶۳۹ بهافتخار این مرد، هاروارد نامیده شد. تاریخچهٔ هاروارد در حقیقت از سال ۱۶۴۰ آغاز میشود. نخستین جشن دانشآموختگان دانشگاه هاروارد در سال ۱۶۴۲ برگزار شد. بر سردر این دانشگاه لوحهای نصب شده که متن آن چنین است:
«چون خداوند بهسلامت ما را به سرزمین نیوانگلند رسانید، به یاری او خانههای خود را ساختیم و برای ادامهٔ زندگانی خود وسایلی برانگیختیم و مکانهای مناسبی برای پرستش پروردگار پیافکندیم و به تشکیل یک دولت غیرنظامی همت گماشتیم. اما آرزوی بزرگی را که در قلب خود میپروراندیم و در پی تحقق آن روزشماری میکردیم، آموزش و پرورش بود که سعادت جاودانه در پی داشت. ما نمیخواستیم که دیو بیسوادی در کلیساها به جای ماند و کشیشان ما در تاریکی نادانی بهسر برند.»