ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : پنجشنبه 8 آذر 1403
پنجشنبه 8 آذر 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : شنبه 7 ارديبهشت 1398     |     کد : 187585

روز شمار تاريخ

شنبه7اردیبهشت1398-21شعبان1440-27آوریل 2019

آغاز نخست‏ وزيري دكتر "محمد مصدق" در نوبت اول (1330 ش)

آغاز نخست‏ وزيري دكتر "محمد مصدق" در نوبت اول (1330 ش)

آغاز نخست‏وزيري دكتر "محمد مصدق" در نوبت اول (1330 ش)


دكتر مصدق به عنوان نماينده‏اي پرسابقه در مجلس شوراي ملي و در رأس جبهه ملي مطرح بود. او در دوره چهاردهم، درباره ملي شدن نفت، نطق‏هاي متعددي ايراد نمود و با تصويب پيشنهاد او، از دادن امتياز جديد نفت به شوروي، جلوگيري شد. مصدق كه رياست كميسيون نفت را به عهده داشت و وجاهت ملي او هم در اوج مبارزات ملي شدن نفت قابل توجه بود، با نزديكي به آيت‏اللَّه كاشاني وجهه مذهبي نيز به خود گرفت. بنابراين پيشنهاد قبول نخست وزيري او، استقبال نمايندگان را در برداشت و او بلافاصله مأمور تشكيل كابينه گرديد. در ابتداي صدارت دكتر مصدق، وي بيشتر درگير مساله ملي شدن صنعت نفت و تبعات آن بود تا اينكه به پيروزي دولت ايران بر شركت نفت انگلستان منجر شد. با آغاز به كار مجلس پانزدهم، مصدق كابينه خود را ترميم كرد و در ضمن از محمدرضا پهلوي درخواست كرد كه پست وزارت جنگ هم با او باشد. ولي چون اين امر با مخالفت شاه مواجه گرديد، مصدق بدون مشورت با كسي، از نخست‏وزيري استعفا داد و شاه نيز پس از تمايل مجلس، فرمان نخست‏وزيري احمد قوام را صادر كرد. در اين ميان، آيت‏اللَّه سيد ابوالقاسم كاشاني براي حفظ يكپارچگي بين نيروهاي ملي و مذهبي، از مصدق حمايت نمود و تهديد كرد در صورت كنار نرفتن احمد قوام و بازگشت مصدق، حكم جهاد صادر خواهد نمود. اين امر زمينه‏ساز قيام تاريخي سي‏ام تيرماه 1331 و بازگشت دكتر مصدق به قدرت گرديد. اما پس از مدتي، بر اثر مسائل گوناگون، شكاف بين دو جبهه بيشتر شد تا اينكه دولت مصدق با توطئه دست‏هاي استعماري بيگانگان و همكاري مهره‏هاي داخلي، در جريان كودتاي 28 مرداد 1332 سقوط كرد و نهضت مردمي به شكست انجاميد.

امضاي قرارداد كمك‏هاي تسليحاتي شوروي به رژيم عراق در جريان جنگ (1363 ش)

امضاي قرارداد كمك‏هاي تسليحاتي شوروي به رژيم عراق در جريان جنگ (1363 ش)


پس از تغيير اوضاع جنگ در نتيجه فتح خرمشهر و احتمال سقوط رژيم عراق، شوروي نيز همگام با ديگر كشورهاي غربي، با واگذاري تجهيزات مدرن جنگي به عراق، بر ميزان كمك‏هاي خود به اين كشور افزود. در اين راستا، در فروردين 1363، يك هيئت بلند پايه از شوروي به بغداد اعزام شد و فروش چهار و نيم ميليارد دلار اسلحه شوروي به عراق را پيشنهاد كرد. اين بزرگ‏ترين پيشنهاد فروش سلاح بود كه تا آن زمان، شوروي‏ها به عراق مي‏دادند. هيئت شوروي كه از ميزان عصبانيت عراق به دليل از دست دادن جزاير مجنون در عمليات خيبر مطلع بود، به عراق اطلاع داد كه حاضر است ميگ‏هاي 21 و 22، هلي‏كوپترهاي توپ‏دار و 350 موشك اسكاد در اختيار رژيم بعث قرار دهد. سرانجام اين قرارداد و قرارداد وام دو ميليارد دلاري اتحاد جماهير شوروي به رژيم بعث عراق در هفتم ارديبهشت 1363 ش برابر با 27 آوريل 1984 م بين طرفين در مسكو امضا شد و در جبهه‏هاي جنگ عليه رزمندگان اسلام به كار رفت. لازم به يادآوري است كه بعد از سقوط صدام حسين، در سال 1382، مسأله بازپرداخت وام‏هاي اعطايي كشورهاي غربي و شرقي براي پيروزي در جنگ با ايران، به عنوان يكي از مهم‏ترين چالش‏هاي جدي منطقه و جهان مطرح شد.

آغاز سلطنت "جلال‏الدين ملكشاه سلجوقي" پس از قتل پدرش "آلپ ارسلان" (465ق)

آغاز سلطنت "جلال‏الدين ملكشاه سلجوقي" پس از قتل پدرش "آلپ ارسلان" (465ق)
سلطنت جلال‏الدين ملكشاه سلجوقي پس از قتل پدرش آلپ‌‌‌‌‌‌‌ارسلان در چنين روزي از سال ۴۶۵ هجري قمري آغاز شد. طغرل بنيادگذار سلسله سلجوقي، تلاش زيادي براي به دست آوردن قدرت کرد. پس از وي، بهره آن قدرت را آلپ‌‌‌‌‌‌‌ارسلان و فرزندش ملکشاه سلجوقي بردند. آنان در دوراني نسبتاً آرام و در عين حال مقتدرانه و باعظمت سلطنت کردند. ملکشاه تنها هجده سال سن داشت که به پادشاهي کشوري به اين بزرگي رسيد. وي پس از بيست سال، در سن سي و هفت سالگي درگذشت. ممالک تحت سلطه ملکشاه، به‌‌‌‌‌‌‌قدري گسترده است که با قلمرو عباسيان در آغاز خلافتشان قابل قياس است. ملکشاه بر سر سفره آماده نشست. راوندي به‌‌‌‌‌‌‌حق مي‏گويد: پدران سلطان ملکشاه جهانگيري کردند و او جهانداري. با اين حال، خود ملکشاه نيز تلاش زيادي از خود نشان داد. ماوراءالنهر با وجود دولت قراخاني، در اختيار ملکشاه بود. در بخش آذربايجان و ارمنستان، فرزندان قتلمش سلجوقي فتوحاتي داشتند که گرچه قلمروشان به مملکت ملکشاه ضميمه نشد، اما به هر روي تحت سلطه خاندان سلجوقي بود. زماني که سليمان فرزند قتلمش انطاکيه را تصرف کرد، خبر فتح آن را به ملکشاه نوشت و به او تبريک گفت. از سوي ديگر، مناطق مرکزي ايران تا جنوب ايران به‌‌‌‌‌‌‌طور کامل تحت سلطه اين شاه قدرتمند بود. هم‌‌‌‌‌‌‌چنين سرزمين‏هاي عربي، از شمال عراق تا شام و از آن سوي تا جزيرةالعرب همه در اختيار سلجوقيان قرار گرفت. با مرگ آلپ‌‌‌‌‌‌‌ارسلان، ملکشاه به‌‌‌‌‌‌‌سرعت به سوي ري حرکت کرد. اين اقدام از آن روي بود که احتمال شورش برخي از اميران سلجوقي بود، طبعاً تسلط آن‌‌‌‌‌‌‌ها بر ري که کليد اصلي تسلط بر اين قلمرو وسيع بود، دشواري زيادي به‌‌‌‌‌‌‌همراه داشت. قاورد برادر آلپ‌‌‌‌‌‌‌ارسلان، حاکم کرمان به سوي ري تاخت. ملکشاه نيز با سپاه خويش به سوي وي رفت. آن‌‌‌‌‌‌‌ها در کرج ابودلف با يکديگر مصاف دادند. سپاه قاورد شکست خورد و خود وي، اندکي بعد دستگير و کشته شد. با اين حال، ملکشاه کرمان را به فرزندان او سپرد. ملکشاه سلجوقي اصفهان را به‌‌‌‌‌‌‌عنوان پايتخت انتخاب کرد. به‌‌‌‌‌‌‌همين دليل در طول سال‌‌‌‌‌‌‌هاي سلطنت خود به آبادي اين شهر همت گماشت. راوندي نوشته است: از جهت دارالملک و نشست خويش از همه ممالک اصفهان اختيار کرد و آنجا عمارت‏هاي بسيار فرمود در شهر از کوشک‏ها و باغ‏ها. اين مرکزيت در کنار درايت و ذکاوت نظام‌‌‌‌‌‌‌الملک سبب شد تا دامنه اين دولت تا اين حد گسترش يافته و آرامش و ثبات بر آن حکم‌‌‌‌‌‌‌فرما باشد. روابط ميان ملکشاه و القائم عباسي (م ۴۶۷) بسيار خوب بود. در اوايل سال ۴۶۶ القائم، حکم سلطنت ملکشاه را توسط گوهرآيين نزد وي فرستاد. با مرگ آلپ‌‌‌‌‌‌‌ارسلان و بازگشت ملکشاه از ماوراءالنهر، حاکم سمرقند، برخي نواحي، از جمله ترمذ را به تصرف خود درآورد که سبب رفتن ملکشاه به آن ديار و بيرون راندن وي از بلخ و سمرقند شد. او آن سرزمين را به برادرش شهاب‌‌‌‌‌‌‌الدين تکش داد. تکش در سال ۴۷۳ بر ملکشاه شوريد، اما کار با صلح تمام شد. وي در سال ۴۷۷ نيز بار ديگر سر به شورش برداشت که سرکوب شد. مقتدي خليفه وقت عباسي دختر ملکشاه را در سال ۴۷۴ خواستگاري کرد که دختر، مشروط به آن‌‌‌‌‌‌‌که خليفه همسر و کنيز ديگري نداشته باشد، حاضر به قبول اين ازدواج شد. خليفه شروط را پذيرفت و ازدواج صورت گرفت(!) گويا عروس به سال ۴۸۰ عازم خانه بخت شد و در سال ۴۸۲ با يک فرزند از خليفه به‌‌‌‌‌‌‌صورت قهر به اصفهان بازگشت. ملکشاه سفرهايي به کرمان و خوزستان داشت که براي آرام کردن و تثبيت اوضاع سياسي آن مناطق انجام مي‏شد. او در سال ۴۷۹ به حلب رفت و پس از گشودن آن، به بغداد وارد شد. نظام‌‌‌‌‌‌‌الملک نيز در اين سفر سلطان سلجوقي را همراهي مي‏کرد. آن‌‌‌‌‌‌‌ها با يکديگر مرقد امام موسي بن جعفر (ع) و نيز معروف کرخي و احمد بن حنبل را زيارت کردند. روزهاي بعد، سلطان و وزير به زيارت قبر اميرالمؤمنين (ع) و امام حسين (ع) رفتند. در همين سفر، نظام‌‌‌‌‌‌‌الملک وارد مدرسه نظاميه بغداد شد، به کتابخانه مدرسه رفت و ساعتي به مطالعه کتاب‏ها پرداخت. آن‌‌‌‌‌‌‌ها در سال ۴۸۰ به اصفهان بازگشتند. سلطان در سال ۴۸۲ بار ديگر با سپاهي بي‏کران عازم ماوراءالنهر شد و تا کاشغر رفت و بار ديگر نفوذ خود را در اين مناطق تثبيت کرد. سلطان و وزير، يک بار ديگر به سال ۴۸۴ به بغداد رفتند و سپس به اصفهان ‏بازگشتند. در سال ۴۸۵ بار ديگر سفر بغداد پيش آمد که خواجه در صحنه - شهرکي ميان همدان و کرمانشاه - توسط يکي از فدائيان اسماعيلي کشته شد. برخي از نقل‏هاي تاريخي حکايت از آن دارد که در اصل سلطان يا تاج‌‌‌‌‌‌‌الملک که رقيب نظام‌‌‌‌‌‌‌الملک بوده، در اين کار دست داشته‏اند. سي و سه روز پس از آن، سلطان نيز در بغداد به‌‌‌‌‌‌‌دليل بيماري ناشناخته‏اي درگذشت. هم‌‌‌‌‌‌‌اکنون مقبره‏اي در خيابان احمدآباد اصفهان، کوچه خواجه نظام‌‌‌‌‌‌‌الملک وجود دارد که گفته مي‏شود هر دوي آن‌‌‌‌‌‌‌ها در کنار يکديگر در آنجا دفن شده‏اند.

تأسيس دادگاه تفتيش عقايد معروف به "انكيزيسيون" در اسپانيا (1231م)

تأسيس دادگاه تفتيش عقايد معروف به "انكيزيسيون" در اسپانيا (1231م)

هم‏زمان با يورش سپاهيان صليبي به مناطق شرق، واقعه مهم ديگري نيز روي داد كه سرآغاز دوران مخوف انكيزيسيون يا تفتيش عقايد در تاريخ مسيحيت به شمار مي‏رود. در اين زمان كه پاپ اينوسان سوم فرمان‏روايى داشت، وي دستور تشكيل دادگاه تفتيش عقايد را صادر كرد و از اين پس، اين دادگاه در سراسر اروپا به كار پرداخت. در واقع، اينوسان سوم در عقايد خود بسيار لجوج و سرسخت بود و به هيچ وجه تحمل شنيدن عقيده و نظري را برخلاف راي خود نداشت. به همين جهت كساني كه جرأت مي‏كردند نظري مخالف راي و نظر او ابراز كنند از سلاطين وقت گرفته تا افراد عادي تكفير مي‏شدند. اين دادگاه در 27 آوريل 1231م در اسپانيا نيز تأسيس شد و دوره جديدي از خشونت و قساوت را در اين سرزمين آغاز كرد. پاپ‏ها در اين زمان، از سلاطين و فرمان‏روايان سرزمين‏هاي مسيحي مي‏خواستند كه در سركوبي ملحدين، يعني هر كس كه از اوامر آنها سرپيچي مي‏كند، با ماموران كليسا همكاري داشته باشند وگرنه خود، ملحد و سزاوار عقوبت خواهند بود. از آن طرف، سلاطين و شاهزادگان و حكام محلي از بيم تكفير كه ممكن است به قيمت جانشان تمام شود، به فرامين پاپ گردن مي‏نهادند. كساني كه به اتهام الحاد و سرپيچي از فرامين الهي كه در واقع همان دستورات پاپ بود در اين دادگاه‏ها محاكمه مي‏شدند، حق داشتن وكيل را نداشتند و آراء محكمه قطعي و لازم الاجرا بود. در اين دادگاه‏ها، كساني كه مظنون به بدعت‏گذاري بودند، چنانچه نمي‏توانستند بي‏گناهي خود را ثابت كنند تكفير مي‏شدند و مجازات سنگيني در انتظارشان بود. سخت‏گيري در مورد محكومان دادگاه‏هاي تفتيش عقايد تا آنجا بود كه حتي اگر كسي ترتيب كفن و دفن آنان را مي‏داد، آن شخص نيز مستحق مجازات‏هاي سنگين مي‏شد. مفتش دادگاه نيز در مقابل هيچ مقامي جز پاپ پاسخگو نبود و كار خود را يك عمل الهي تلقي مي‏كرد. آراء صادره از اين دادگاه شامل شكنجه، تبعيد، محروميت از پست و مقام، مصادره اموال، زندان، سوزاندن و كشتن بود. وجود اين دادگاه‏ها از يك طرف باعث جمع‏آوري ثروت و غارت اموال محكومات توسط مفتّشان شد و از طرف ديگر به فروپاشي جايگاه معنوي رهبران به اصطلاح اخلاقي جامعه و بي‏معني شدن مفاهيم ارزشي و معنوي انجاميد. دادگاه‏هاي تفتيش عقايد سرانجام پس از شش قرن فعاليت جنايت بار، در 17 ژانويه 1808م تعطيل شدند.
 
 


نوشته شده در   شنبه 7 ارديبهشت 1398  توسط   کاربر 1   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode