کلّ هستی زیرپای امام و در قبضه امام(ع) است. امام غایباند، نه یعنی در سرداب سامراء گم شدهاند. حاضر بودن در جایی غیر از ظاهر بودن است.
به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر گفتاری از اصغر طاهرزاده در مورد مهدویت است که در ادامه میخوانید؛
﴿اَلسَّلامُ عَلَی مُحْیِی الْمُؤمِنینَ وَ مُبیرِ الْکافِرینَ. اَلسَّلامُ عَلی مَهْدیِّ الْاُمَم..﴾
﴿اَلسَّلامُ عَلَی الْقائِمِ الْمُنْتَظَر وَ الْعَدْلِ الْمُشْتَهَر. اَلسَّلامُ عَلی بَقِیَّةِاللهِ فی بِلادِهِ ﴾[۱]
سلام بر آن امامی که موجب احیا مؤمنین و نابودی و بیثمری کافران خواهد شد. سلام بر مهدی امّت، سلام بر قائم منتظر و عدل مورد نظر… سلام بر بقیةالله در هرجایی که آنجا شهر خدا خواهد بود.
در این نیمه ماه شعبان، یعنی ماه رسولالله (ص)، تولّد ولایت عظمی یعنی حضرتصاحبالامر (ع) را تبریک عرض مینمائیم. امید است که در این ماه, محبّت پیامبراکرم (ص) همراه با توجّه حضرت صاحبالامر, در جان ما شعلهور گردد.
به دلیل عظمت مسئلة وجود مقدس حضرت صاحبالامر، برای هرگونه بحث در مورد آن حضرت احتیاج به تأمّلی طولانی و تفکّری عمیق میباشد. در ابتدای بحث این قول پیامبراکرم (ص) را که در روایت فریقین آمده است دقیقاً مدّنظر داشته باشید که حضرت فرمودهاند: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِیتَةَ الْجاهِلِیَّة »[۲] یعنی؛ هر کس بمیرد و امام زمانِ خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است. در واقع معنی حدیث این است که اگر قرآن بخوانی و روزه بگیری، ولی امام زمان خود را نشناسی، هنوز با عقاید اسلامی زندگی نکردهای و لذا بتپرست هستی و اگر بمیری بتپرست مردهای، زیرا مرگ جاهلیت یعنی مرگ بُتپرستانه.
امامزمان (ع) یک حقیقت معنوی
حتماً خودتان فکر کردهاید که باید امام زمان (ع) یک حقیقت و یک مقام فوقالعاده معنوی باشد که شناخت آن حقیقت و آن مقام اینهمه برکت دارد و در صورتی که آن حقیقت شناخته نشود امکان فهم قرآن و استفاده از آن برای مسلمانان وجود ندارد، چون این روایت را زمانی پیامبراکرم (ص) فرمودهاند که در بین مسلمانان قرآن بوده و از آن استفاده هم میکردند و با اینهمه حضرت فرمودهاند: اگر کسی بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است.
از طرفی باید متوجّه بود پیامبر اکرم (ص) در عین اینکه پیامبر خدا بودند، امام نیز بودند. چون لازمة مقام امامت دو چیز است: از نسل ابراهیم (ع) بودن است، که پیامبراکرم (ص) از نسل حضرتاسماعیل فرزند ابراهیماند، و دیگری معصوم بودن است. چراکه خداوند در آیه ۱۲۴ سوره بقره در جواب حضرت ابراهیم (ع) که سوال میکنند، آیا امامت، به نسل من هم داده میشود، جواب میدهد: این مقام به آنهایی که ظالمند داده نمیشود؛ یعنی باید هیچگونه ظلمی نداشته باشند و این به معنی معصوم بودن است. پس همچنانکه عرض شد، وجود مقدّس پیامبر اکرم (ص) هم از نسل ابراهیم (ع) هستند و هم بنا به صراحت آیه قرآن در اوّل سوره نجم که در مورد پیامبراکرم (ص) میفرماید: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی» آن حضرت معصوم هستند، پس نتیجه میگیریم مقام «امامت» علاوه بر مقام نبوّت به وجود مقدّس حضرت محمّد (ص) داده شده است.
شناخت امام، شناخت یک حقیقت
به ما دستور دادهاند که امام خود را بشناسیم و گفتهاند که امامشناسی از اصول دین است؛ یعنی ابتدا باید با فکر و تعقّل بدان رسید، همانگونه که توحید و نبوّت را ابتدا با استدلال میپذیریم یعنی همانگونه که برای وجود خداوند برهان داریم، برای امامشناسی هم برهان داریم.
مسئله این است که شناخت امام، یک شناخت معمولی نیست. از خود بپرسید: این چه شناختی است که اگر نماز بخوانی، روزه بگیری، حج بروی؛ ولی نسبت به امام زمان خود معرفت نداشته باشی؛ دینداری تو زیر سوال میرود؟! پس این شناخت، صرفاً شناخت اسمی و لفظی و خانوادگی نیست، بلکه شناخت یک مقام است. امام یک مقام است و سن و اسم حضرت نسبت به شناخت حقیقتشان بسیار فرع است.
بسیاری از سؤالاتی که جوانان عزیز از ما دارند، به جهت این است که تصوّر واقعی و صحیحی نسبت به امام ندارند. اگر ما بتوانیم بهگونهای صحیح امام (ع) را به این نسل معرفی کنیم، اصلاً این سوالات و این شکها مطرح نمیشود که آیا امام زمان (ع) وجود دارند یا خیر؟ و اگر وجود دارند چرا اینهمه عمر میکنند و اصلاً چرا ظاهر نمیشوند؟ روش ما این نیست که ثابت کنیم آیا امام زمان (ع) وجود دارند یا خیر؟ بلکه نحوة بودن امام را بیان میکنیم و توضیح میدهیم، آنگاه هر قلب مستعدی در خودش قبول میکند. البته انتظار نداشته باشید که امامشناسی آسان باشد. نه توحیدشناسی و نبوّتشناسی و معادشناسی آسان است و نه امامشناسی و بنا هم نیست که مسلمانان بهطور سطحی متوجّة امور و مبانی دین باشند. مسلمان باید اندیشهاش بلند باشد و به حقایق بلند موجود درهستی دست یابد.
امام واسطة فیض بین خدا و مخلوقات
لازمترین موضوع، درک و تصور صحیح از مقام امام زمان (ع) است و اگر تصور ما صحیح شد بسیاری مسائل بعدی خود به خود روشن میشود.
در دعای شریف ندبه میخوانیم:
«اَیْنَ السَّبَبُالْمُتَّصِلُ بَیْنَالْأرْضِ وَ السَّماءِ»؛ یعنی کجاست آن سببی که بین زمین و آسمان عامل اتّصال مادون به مافوق است.
این همان مفهوم واسطة فیض است؛ یعنی امام (ع) واسطة بین خدا و کلّ عالم هستی است و اگر متوجّه شویم که امام (ع) یک حقیقت و یک مقامند در عالم، میرسیم به اینکه حتّی ملائکه هم وجود خود را از امام میگیرند. وقتی فهمیدیم امام واسطة فیض است و واسطة فیض بودن؛ یعنی از نظر حقیقت از همة موجودات حتّی از ملائکة مقرّب هم بالاتر است. برای اینکه روشن شود معنای واسطة فیض بودن یعنی یک حقیقت، به این روایت که در جوامع روایی فریقین از پیامبر اکرم (ص) نقل شده، توجّه کنید که حضرت فرمودند: «کُنْتُ نَبِیّاً وَ آدَمُ بَیْنَ الْماءِ وَ الطّین »[۳]؛ یعنی من نبیّ بودم و آدم بین آب و گل بود. همچنین در روایت از امیرالمؤمنین (ع) داریم که حضرت فرمودند: «کُنْتُ وَصِیًّا وَ آدَمُ بَیْنَ الْماءِ وَ الطّین »[۴] یعنی من وصیّ پیامبر (ص)، بودم وقتی آدم هنوز در بین آب و گل بود. این دو روایت همدیگر را تأکید میکنند. باید مفهوم این روایات روشن شود تا بتوان فهمید امام یعنی چه؟ و امام زمان دوستی و توسّل به امام زمان (ع) یعنی چه؟ و اینکه ما به وجود امام زمان زندهایم چه مفهومی دارد؟
اینکه پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: «آدم هنوز به دنیا نیامده بود که من پیامبر بودم»؛ منظور این است که مقام حضرت قبل از خلقت عالم، وجود داشته است، قبل از اینکه حضرت آدم (ع) خلق شود و نسلهای متمادی به دنیا بیایند و بعد بدن و نفس پیامبر اکرم (ص) به دنیا بیاید، قبل از همة اینها مقام پیامبر اکرم (ص) وجود داشته است. معنی اینکه گفته میشود پیامبر اکرم (ص) یک مقام است، به همین معنی است. و روایت دوم هم که حضرت امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند، خبر از همان نکته میدهد که امام یک مقامی است فوق جسم و جسمانیات.
از قول پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که فرمودهاند: «شعبان ماه من است، پس روزه بدارید در این ماه برای محبّت پیغمبر خود »[۵] یعنی با انجام این دستور، به مقامی میرسیم که محبّت پیامبر اکرم (ص) در قلبمان ایجاد میشود. این حالت را نمیتوان با کتاب خواندن به دست آورد. با خواندن صد کتاب تاریخ اسلام و زندگی پیامبر (ص) نمیتوان پیامبرشناس شد. چون پیامبر (ص) یک مقام است، برای نزدیکی به مقام رسولالله (ص) و دوست داشتن پیامبر (ص) باید ریاضت کشید، از نوع ریاضتهایی که در ماه شعبان به ما دستور دادهاند، مثل روزه و دعا و استغفار.
همچنین در روایت آمده است که با زحمت و ریاضت میتوان امام زمان (ع) را رؤیت کرد، چون امام زمان (ع) یک مقام است. برای ارتباط با آن مقام باید توجّه جان انسان از دنیا و تعلّقات دنیایی قطع شود و به غیب نظر کند؛ یعنی اگر بخواهی بُعدی از ابعاد آن عصمت کل را دریابی، باید در بعدی از ابعاد، یک همسنخی و هماهنگی با مقام عصمت در خود ایجاد کنی. اینکه فرمودهاند: «اگر چهل روز خالصانه صبح کنی و قلب خود را آماده نمایی، حضرت را میبینی»؛ به این معنا است که اگر خود را از هرگونه رذیلت خالص کردی و قلب را برای پذیرش حکم خدا آماده کردی و مقام انسانیات از حدّ دنیا و جسم و خشم و شهوت بالا و بالا و بالاتر آمد روحت زلال میشود و به مقامی از کمال میرسد که حضرت (ع) بر او نظر کند و انسان نیز ایشان را در منظر خود مشاهده نماید، و از اینجاست که سیر روح و تعالی آن انسان شروع میشود، چون هدفش را پیدا کرده است.
امامِ غایب و نه مخفی
منظور از غیبت امام زمان (ع) این نیست که حضرت جایی مخفی شده باشند، بلکه باید متوجّه بود که حضرت غایب شدهاند، نه مخفی. باید در مورد این دو مفهوم تأمل کنیم و مفهوم غایب را بفهمیم. متأسفانه بعضیها مقام غیب امام (ع) را با مخفی کردن یکی گرفتهاند و در معرفت نسبت به امام به اشتباهاتی گرفتار شدهاند. درک این مقام به آسانی میسّر نیست، همانطور که خود ائمه میفرمایند: «اَمْرُنا صَعْبٌ مُسْتَصْعَب »[۶]؛ یعنی امر ما بسیار مشکل و رامناشدنی است. و در جایی دیگر میفرمایند: «امر ما سرّ در سرّ است »[۷] یعنی امر ما سرّی است پنهان در سرّ؛ پس باید با کمی تلاش آماده درک این مقام شد و بدون تلاشِ فکری و قلبی حقیقت موضوع بهدست ما نمیآید.
مخفی شدن؛ یعنی کسی اینجا هست و در عرض ما هم هست، امّا مثلاً پشت دیوار پنهان شده است، ولی غایببودن؛ یعنی کسی فوق هستیِ مادّی است، مثل ملائکه که در غیب هستند و در مقامی بالاتر از عالم مادّه جای دارند. مقام غیب امامزمان (ع) به جهت واسطة فیض بودن حضرت است و هستی در قبضة مقام غیبی حضرت است و اساساً هر مرحله و مرتبة پایینی در قبضة مرتبه بالاترِ غیبیاش قرار دارد. برای روشن شدن واسطة فیض بودن حضرت باید بتوان اثبات کرد که امام زمان (ع) از نظر درجه وجودی از تمام ملائکة مقرّب بالاتر است، امّا مخلوق خداست. به قول بزرگان «کُلُّ ما سِوَی الله» است؛ یعنی غیر از خدا هر چه در هستی، کمال محسوب میشود، همه در آن مقام جمع است و مراتب وجود در آن حضرت به صورت جامع وجود دارد .[۸]
معنی «واسطة فیض بودن»
برای روشن شدن مفهوم واسطة فیض مثالی میزنیم. شما، «من» و «تن» خود را در نظر بگیرید. چه کسی صحبت میکند؟ مسلّم «من»، اما از زبان و صوت کمک میگیرد. چه کسی میبیند؟ «من»، امّا از طریق چشم. آنکه همهکاره است، یعنی میبیند و میشنود و راه میرود و قلبش تپش دارد، «من» یا نفس انسان است. اگر «من» نباشد، قلب هم تپش ندارد، امّا آیا این «من» حاضر است یا غایب؟ «من» حاضرِ غایب است، به یک اعتبار از همة اعضای بدن در خود بدن «حاضر» تر است، ولی برای شما و حسّ شما بدن «ظاهر» است.
پس ملاحظه میکنید که منِ شما و تنِ شما در کنار هم و در عرض هم نیستند، بلکه در اصطلاح فلسفه، در طول یکدیگرند. یعنی «منِ» شما فوق «تنِ» شماست نه پهلوی تنِ شما. «منِ» شما از نظر درجة وجودی بالاتر از تنِ شماست. درجة وجودی موجود غایب همیشه از عالم مادّه بالاتر است، مثل «منِ» شما نسبت به تنِ شما. همچنین عالَم غیب، از خود مادّه در مادّه حاضرتر است، مثل حضور فعّال «من» شما در چشم و گوش شما که عملاً اوست که میبیند، منتها از طریق چشم شما. الآن، آنکه میشنود «منِ» شماست که میشنود، نه گوش شما. امّا آنکه در صحنه «ظاهر» است تن شماست با اعضایش، و آنکه در صحنه «حاضر» است، «منِ» شماست. «منِ» شما در همهجای تن شما حاضر است، امّا چون مجرّد است، محدود به بدن نیست. پس اگر میگوئیم «منِ» شما واسطة بین «تنِ» شما و عالم اعلی است، به این معنا است که اولاً؛ بودنِ آن واسطة فیض، بودن در مرتبة وجودی بالاتری است و لذا «غایب» است، چون مرتبهاش بالاتر است. ثانیاً؛ تمام مرتبة مادون در قبضة آن واسطة فیض قرار دارد.
فرق «حضور» با «ظهور»
مثال دیگری میزنیم: خدا «حضور» مطلق است؛ یعنی در همه جا از همه چیز حاضرتر است؛ امّا حضورش مثل دیوار و سنگ و… نیست. اگر بخواهد مثل دیوار حاضر باشد که دیگر خدا نیست، بلکه یک دیوار است. حاضر بودن در جایی غیر از ظاهر بودن است. مثلاً این لیوان در اینجا «ظاهر» است و شما میتوانید آن را ببینید، علّتش هم این است که یک جا هست و جاهای دیگر نیست، پس میتوانید آن را ببینید؛ امّا اگر همهجا بود، دیگر ظاهر نبود.
اگر چیزی شکل داشته باشد، یعنی در یک مکان هست و در مکان دیگر نیست؛ امّا اگر حدّ و مرز و شکلی نداشته باشد، همهجا میتواند باشد. چیزی که «ظاهر» است، محدود است و چیزی که «حاضر» است، ولی ظاهر نیست، حقیقتی است فوق محدودیتهای مکان، پس محدود هم نیست. ذات خداوند از آن نظر که همهجا هست، «ظاهر» نیست، اگر ظاهر بود که دیگر ذات خدا نبود؛ زیرا خداوند وقتی بخواهد ظاهر باشد، باید محدودیت هم داشته باشد.
تا اینجا دو مطلب «ظاهر بودن» و «حاضر بودن» را در نظر داشته باشید که «ظاهر بودن» محدودیت میآورد و «حاضر بودن» وسعت میآورد. حال سؤالی مطرح میشود که «منِ» من چقدر در تنِ من حضور و نقش دارد؟ جواب این سوال این است که همه تنِ من در قبضة «منِ» من است؛ زیرا «منِ» من فوق «تن» من است و چون مجرّد است، همیشه مادون یعنی بدن را قبضه میکند و در اختیار دارد و لذا اگر من اراده کرد دستش را بالا بیاورد، دست نمیتواند مقاومت کند. این فوقبودن درجه وجودی من از تن، فوقبودن حقیقی است، نه نسبی. مانند سقف اتاق نیست که نسبت به کف اتاق، بالا باشد، ولی نسبت به شخصی که روی سقف ایستاده، پایین محسوب شود. پس «منِ» من، حقیقتاً از نظر درجة وجودی بالاتر و فوق «تنِ» من است؛ به همینجهت تمام تن در قبضة من است. در واقع «من» یا نفس انسان است که میشنود و میگوید و حرف میزند و راه میرود، منتها اعضا تن را بهعنوان ابزارهای خود بهکار میگیرد. «تن» مثل عصاست در دست «من». إنشاءالله با تأمّل در مثال «من» و «تن»، معنی واسطة فیض بودن امامزمان (ع) در هستی روشن میشود که مَثَلِ امام زمان (ع) در کلّ هستی، مثَلِ «من» است در «تن».
این نوع مطالبی که عرض شد به عنوان مقدّمات امامشناسی است و باید در دبستان فرهنگِ فکری تشیّع، بررسی و تدریس شود. ما حق نداریم بدون آنکه امام را بشناسیم از این دنیا برویم. از امام کاظم (ع) روایت هست که فرمودند: «هرکس بمیرد و امامش برایش مشخص نشده، به مرگ جاهلیت مرده، و مردم معذور نیستند تا اینکه امامِ خود را بشناسند و کسی که بمیرد و امام خود را بشناسد، مثل کسی خواهد بود که در کنار حضرت قائم (ع) در چادر آن حضرت بوده است»[۹]؛ اگر بتوانیم در مورد امامشناسی وقت بگذاریم، تمام معارف دین به نحوی بسیار روشن برایمان حل میشود.
در دعای ندبه داریم که: «اَیْنَ وَجْهُاللهِ الَّذی اِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْاَوْلِیاء»؛ کجاست آن وجه خدا که اولیا الهی به سوی او نظر دارند، یعنی حضرت امام زمان (ع) وجه الهی هستند و نمایش کامل صفات الهی میباشند، یعنی امام از ملائکه هم بالاتر است. امام حقیقتاً به جهت مقام جامعیت اسمائیاش از ملائکه هم بالاتر است. همانطور که «من» حقیقتاً فوق «تن» و حتّی فوق قوای «بینایی» و «شنوایی» است.
با این مقدمات إنشاءالله معنی غیب بودن امام را متوجّه شدید، یعنی کلّ هستی زیرپای امام و در قبضة امام (ع) است. امام غایباند، نه یعنی در سرداب سامراء گم شدهاند. عرض شد که جهان در قبضة امام است، مثل این است که بدن در قبضة «من» یا نفس انسان است. وقتی میگوئیم امام واسطة فیض است؛ یعنی رابطهاش با هستی یک رابطه طولی است، یعنی مقام حضرت بالاتر است و بقیّة عالم، در قبضة وجود حضرتاند. مقام امامزمان (ع) در هستی طولی است، مثل مقام منِ شما که تنِ شما مادون آن است و آن تن در طول وجود «من» است و وقتی معنی حضور طولی حضرت را نسبت به عالم متوجّه شدید، ملاحظه خواهید کرد، همانگونه که تن شما در قبضة من شماست، هستی در قبضة ارادة امام است.
[۱] - «مفاتیحالجنان»، زیارت مخصوص امام زمان (ع).
[۲] - «مسند»، احمد حنبل، ج ۴، ص ۹۶.
[۳] - «بحارالانوار»، ج ۱۶، ص ۴۰۳.
[۴] - «عوالیالْلَآلی»، ج ۴، ص ۱۲۴.
[۵] - «مفاتیحالجنان»، در فضیلت ماه شعبان.
[۶] - «خصال»، ج ۲، ص ۶۲۴، ص ۱۸۳.
[۷] - «بحارالانوار»، ج ۲، ص ۷۱. یا «بصائرالدرجات»، ص ۲۸.
[۸] - حتماً عنایت دارید که جامعیت حضرت با وجود شخصی وی منافات ندارد، چون وجود او کلّیِ سِعِی است و نه یک کلّیِ مفهومی و انتزاعی.
[۹] - «بحارالانوار»، ج ۲۳، ص ۷۷.