اعتصاب گسترده دانشآموزان، دانشجويان و معلمان سراسر كشور بر ضد رژيم پهلوي(1357 ش)
همزمان با وقوع اعتصابات متعدد در سطح مملكت و بازگشايي مدارس در مهرماه 1357، دانشآموزان نيز از حضور در سر كلاس خودداري نموده، به صف مخالفين رژيم پيوستند و با راهپيماييهاي گسترده، خواستار بازگشت حضرت امام به كشور شدند. پس از اعتصاب دانشآموزان، معلمان كشور نيز طي اعلاميهاي، اعتصاب خود را آغاز كردند. از آن پس به طور كلي مدارس ايران تعطيل گرديد و شاگرد و معلم، عملاً به صحنه مبارزه در خيابانها وارد شدند. دانشجويان دانشگاههاي كشور نيز به صورت متشكل به نهضت پيوستند و كلاسهاي درس را تحريم نمودند. اعتصاب دانشجويان، فرهنگيان و دانشآموزان به تظاهرات تهران وشهرستانها جان تازهاي بخشيد و نيروي عظيم جنبش مردمي را رونق بيشتري داد.
رحلت عالم و فقيه بزرگ اسلام "حسنبن يوسف" معروف به "علامه حلي" (726 ق)
حسن بن يوسف بن علي بن مطهر معروف به علامه حلي در 29 رمضان 648 ق در شهر حلّه در عراق به دنيا آمد. سالهاي آغازين حيات وي مقارن با حملات وحشيانهي مغولان به سرزمينهاي اسلامي بود كه با تدبير چند تن از علما از جمله پدرش، حله ازطوفان حملات مغول در امان ماند و در همان جا به رشد و نمو و تحصيلات خود ادامه داد. وي از محضر شيخ مفيد، محقق حلي، خواجه نصيرالدين طوسي، سيدبن طاووس و اساتيد بزرگ ديگر استفاده كرد و در علم به درخششي عظيم دست يافت و عنوان "آيت اللَّه" گرفت. علامه حلي با ارايهي تصويري صحيح از تشيع، اُلجايتو، حاكم مغوليِ ايران، معروف به سلطان محمد خدابنده را به اين مذهب مجذوب كرد و باعث نشر مذهب اهل بيت(ع) در سراسر ايران گرديد. شاگردان و آثار قلمي علامه بسيار زياد و گسترده ميباشند. فرزند نابغهاش معروف به فخرُالمُحققين، قطب الدين رازي، علي بن احمد حلي و ابن مُعَيَّه از جمله شاگردان و مُنتهي المطلب في تحقيقِ المَذهب و تَبصِرَةُ المُتعلّمين در فقه، نهاية الوصول الي عِلم الاصول در اصول، نهايَةُ المَرام در كلام، جامِعُ الاخبار در حديث، كَشفُ المَقال في مَعرفةِ الرِّجال در رجال، القول الوَجيز في تفسير الكتابِ العزيز در تفسير و شرح حكمة الاشراق در فلسفه و عرفان و دهها اثر ديگر از زمرهي آثار اين عالم خستگيناپذير ميباشند. سرانجام علامه حلي در 78 سالگي وفات يافت و در حرم مطهر امام علي(ع) مدفون گشت.
مرگ "ارسطو" دانشمند شهير و بلندآوازه يونان باستان (322ق.م)
ارسطو يا ارسطاطاليس فيلسوف شهير و برجسته يونان باستان در سال 384 قبل از ميلاد، در يكي از شهرهاي مقدونيه به نام استاگيرا متولد گرديد. پدرش طبيب مخصوص پادشاه و دربار مقدوني بود و از اين راه ثروت فراواني به دست آورد. ارسطو در نوجواني، پدر را از دست داد و آنچنان كه گفته شده، به مقتضاي جواني و بيتجربگي همه آن را صرف عيش و نوش نمود. بنابراين و به ناچار ابتدا وارد ارتش شد اما پس از چندي به زادگاه خويش بازگشت و به تحصيل طب پرداخت. ارسطو در سن سي سالگي طب را نيز رها نمود و به آتن رفت. وي مدت هشت سال در آكادمي و تحت نظر افلاطون، به تحصيل اشتغال ورزيدو آنچنان با جديت دوره مطالعاتي فشرده را پي گرفت كه به سرعت در مقام موشكافترين دانشجوي نسل خويش مطرح شد. بنابراين به همكاري با افلاطون دعوت گرديد. او اگرچه سراپا شيفته و مريد افلاطون بود اما هوش و ذكاوت وي، بسيار بيشتر از آن بود كه صرفاً به پيروي بپردازد. از همين زمان، اگر در آثار افلاطون تناقضي مشاهده ميكرد و يا به نظر وي تناقض مينمود، آن را به استادش متذكر ميگرديد. اين مسئله باعث شد تا استاد و شاگرد در مقام بزرگترين انديشمندان زمانْ حريم و فاصلهاي را بين خود رعايت كنند، از يك طرف ارسطو به نبوغ افلاطون احترام ميگذارد و از سوي ديگر، استاد، از شاگردش به عنوان مغزي بر روي دو پا ياد ميكرد. با مرگ افلاطون در سال 347 ق.م ارسطو به منطقهاي در آسياي صغير سفر نمود و مدت سه سال در محفل متفكران آن سامان حضور يافت. وي در اين مدت به پژوهشهايى در زمينه زيستشناسي دست زد كه بعدها شالوده نوشتههاي علمياش گرديد. مشاهدات و تجربيات مكتوب وي در اين زمينه تا قرنهاي بعد مورد استفاده بود و حتي نخستين دانشمندان قرن نوزدهم همچون داروين را به تفكر واميداشت. ارسطو در سال 342 ق.م به دعوت فيليپ مقدوني به آن سرزمين رفت و مربي فرزند وي، كه بعدها به نام اسكندر كبير شهرت يافت گرديد. حدود ده سال پس از آن، ارسطو مدرسهاي داير نمود كه به دانشگاههاي امروزين شباهت داشت. در مورد انديشههاي ارسطو ميتوان از فلسفه سياسيِ وي ياد نمود كه به شرح چگونگي رفتار وعمل حكومت واقعي و نه آرماني، ميپردازد. وي هدف حكومت را پرورش و حمايت از انسانهاي شريف و با فرهنگ ميداند. همچنين ارسطو معتقد بود اگرچه افلاطونْ عزيز است ولي حقيقتْ عزيزتر است. وي زندگي سعادتآميز را خويشتنداري توأم باتوجه به اصل اعتدال و ميانهروي ميدانست و خوشبختي را نيز در گرو خوب زيستن در نتيجه كار خوب كردن عنوان ميكرد. از ديدگاه ارسطو، خداوند يك محرك شخصي نامتعين است كه بشر را به سوي دنياي خير و نيكي فراميخواند كه در آن دنيا همه چيز در نهايت هماهنگي است. از ديگر انديشههاي وي بايد از منطق ارسطو ياد كرد كه پس از گذشت قرنهاي متمادي همچنان مورد پذيرش ميباشد. از جمله آثار او فلاسفهاي است كه بعد از بيش از بيست قرن هنوز در عرصه انديشه و تفكر حضور دارد. ارسطو (ارسطاطاليس) سرانجام در اول اكتبر سال 322 ق.م در سن 62 سالگي درگذشت.
آغاز نبرد "گوگامل" بين ايران و يونان و انقراض سلسله هخامنشيان (330 ق.م)
در زمان خشايارشا هخامنشي، لشكركشي بزرگي عليه يونانيان انجام گرفت كه در نهايت به شكست خشايارشا انجاميد. اين درگيريهاي پراكنده تا زمان اسكندر مقدوني ادامه داشت. در اولين روز اكتبر سال 331 قبل از ميلاد و در زمان پادشاهي داريوش سوم، دو سپاه ايران و يونان به سركردگي اسكندر مقدوني در نزديكي شهر موصل در محلي به نام گوگاملْ رودرروي هم قرار گرفتند كه در ابتدا تلفات بسياري بر يونانيها وارد آمد. ولي پس از درگيري داريوش سوم و اسكندر مقدوني، سپاه ايران كه تصور ميكرد داريوش كشته شده است فرار نمودند و ميدان را براي اسكندر خالي گذاشتند. از طرف ديگر، داريوش سوم نيز كه در نبرد تن به تن با اسكندر زخمي شده بود، پس از تنها شدن در برابر يورش دشمن به وحشت افتاده و متواري شد. در نتيجه بخشهايى از لشكر ايران نيز كه به پيروزي، دست يافته بودند عقب نشستند و شكست سپاه ايران قطعيت يافت. برخي مورخين، تلفاتِ ايران در اين جنگ را تا 90 هزار نفر ذكر كردهاند اسكندر پس از اين فتح بزرگ به سوي بابِل رفت و سراسر بينالنهرين را تسخير كرد. با تصرف ديگر نقاط ايران توسط سپاهيان اسكندر مقدوني، پايتخت دولت هخامنشيان، به نام تخت جمشيد در نزديكي شيراز نيز مورد تهاجم قرار گرفت. در اين حال، اسكندر به تخت جمشيد حمله برد و غنائم آن را تصرف كرد و شهر را به آتش كشيد. داريوش پس از شكست گوگامل و سقوط پايتخت درصدد تهيه سپاهي تازه بود كه توسط دو سردار خيانتكار خود زخمي شد و به همان زخم درگذشت. با مرگ داريوش، حكومت 230 ساله هخامنشيان فروپاشيد و سلسله سلوكيان و سپس اشكانيان جاي آن را گرفت.