آيتالله قرهي گفت: يكي از هلكات بشري در دنيا كه از عوامل هلاكت ابدي در آخرت است، يعني مخالفت با فرمان خدا، هلاكت در دنيا را در پي دارد و انسان را از مقام رفيع انسانيت به زير ميكشاند و طبيعي است كه وقتي كسي اين مقام را از دست داد، در عالم اخري چيزي عائد و نصيب او نميشود.
به گزارش خبرگزاري فارس، چهارمين جلسه فروردينماه درس اخلاق آيتالله روحالله قرهي در مسجد و حوزه علميه امام مهدي (عج) با موضوع بررسي جايگاه مقام انسانيت در دنيا و اجتناب از گناهان كبيره و صغيره برگزار شد كه مشروح سخنان اين وي در پي ميآيد.
* مخالفت با امر خدا، از هلكات بشري در دنيا است
يكي از هلكات بشري در دنيا كه از عوامل هلاكت ابدي در آخرت است، اصل نشناختن مخالفت با امر خداوند متعال است، يعني مخالفت با فرمان خدا، هلاكت در دنيا را در پي دارد و انسان را از مقام رفيع انسانيت به زير ميكشاند و طبيعي است كه وقتي كسي اين مقام را از دست داد، در عالم اخري چيزي عائد و نصيب او نميشود.
از علامه سيد محمد حسين حسيني تهراني نقل شده است كه آقا سيدهاشم حداد دائما تذكاري را بر لب داشت و ميگفت: كه آقا جانم سيدعليآقا قاضي، آن عارف موحد ميفرمود: اگر ميخواهيد آخرت داشته باشيد، سعي كنيد مقام انسانيت را در دنيا از دست ندهيد كه تنها چيزي كه باعث از دست رفتن مقام انسانيت در دنيا ميشود، مخالفت با امر خداوند ذوالجلال و الاكرام است و اين مخالفت با امر خدا عندالعرفا از گناهان كبيره است و براي همين است كه عرفاي عظيمالشأن، كوچكترين مخالفت و معصيت را براي خودشان گناه كبيره ميدانستند و ميگفتند كه اگر اين مخالفت را كوچك بپنداريم، در حقيقت مقام انسانيت خودمان را كوچك شمردهايم.
كسي كه بگويد اين مخالفت امر خداوند خيلي مهم نيست و گناه كوچكي است، در حقيقت مقام خودش را مهم ندانسته است، بنابراين زاويه ديد عرفا را ملاحظه كنيد و ببينيد كه چطور نسبت به معصيت حساسيت نشان ميدهند؛ كوچكترين معصيتي، بياعتنايي به مقام انسانيت است، زيرا كوچكترين مخالفت با امر خدا به معناي پايين كشيدن انسان از مقام انسانيتش است.
شيخ مفيد(ره) يك تعبير بسيار عالي راجع به مقام انسانيت دارد و آن جانشيني حضرت حق بر روي زمين به واسطه صفات و اسماء الهي است به طوري كه انسان بايد خليفةالله و جانشين خدا بر روي زمين باشد و اگر كوچكترين عمل، انسان را از مقام انسانيت به زير بكشد، عندالعقلاء به عنوان يك مصيبت شمرده ميشود.
نقل شده است كه روزي بهلول در قبرستان راه ميرفت، ناگهان مصيبتزدهاي را ديد كه زار زار گريه ميكند، بهلول نيز با ديدن فرد مصيبتزده، منقلب شد و زار زار شروع به گريه كرد، بعد از مدتي فردي به سمت بهلول آمد و به او گفت: اين فرد مصيبتزده چه نسبتي با تو دارد، بهلول گفت: هيچ نستبي؛ فرد سؤالكننده از بهلول پرسيد: پس چرا اين طور زار زار گريه ميكني، بهلول به او گفت: زار ميزنم و گريه ميكنم، زيرا ميبينم اين فرد مصيبتزده به خاطر از دستدادن يكي از نزديكانش گريه ميكند اما من ميبينم كه همه چيزم يعني انسانيتم را از دست دادهام.
نقل شده است كه روزي هارونالرشيد بهلول را خواست و به او گفت: به نظر تو براي اموات و مردگان بايد گريست يا خنديد؟، بهلول در پاسخ به او گفت: بر اموات خنده جايز و گريه حرام است؛ هارونالرشيد به او گفت: پس براي هيمن است كه در قبرستان، اسب سواري ميكني، بهلول گفت: بله، براي اينكه زماني كه مردگان ميَميرند، تازه ميفهمند كه مقام انسانيت يعني چه، اما به آنها بايد خنديد زيرا كه ديگر بعد از مرگ، وقت فهميدن اين مقام چه سودي دارد.
در روايتي از موليالموالي حضرت علي(ع) آمده است كه ايشان فرمودند: «الناس نيام، فاذا ماتوا انتبهوا» يعني مردم در خوابند، اما وقتي ميميرند تازه بيدار ميشوند.
نكته مهمي كه در اينجا ميتوان به آن اشاره كرد اين است كه عرفاي عظيمالشأن، گريه و سوز و آهشان در دنيا، براي اين است كه مقام انسانيت را از دست ندهند، زيرا كه اگر كسي مقام انسانيت را در دنيا از دست داد، همه چيزش را از دست داده است.
شيخ مفيد(ره)، مطلبي بسيار عالي در رابطه با استعاره گفته است كه اگر كسي عقل الهي خودش را از دست بدهد ديگر نميتوان او را حيوان ناطق دانست و در حقيقت شخصي كه صورت ظاهري انسان دارد، حيوان است و به فرموده قرآن كريم، غافلين كالانعام هستند، «بَلْ هُمْ أَضَلُّ »، يعني بلكه بدترند.
* از دست دادن مقام انسانيت در دنيا، بيچارگي است
هر كسي كه مقام انسانيت را از دست بدهد و مخالفت با امر خداوند را كوچك بشمارد و بگويد اين كه گناه بزرگي نيست، اين فرد بيچاره شده است، اما بر حسب تقسيمات روزگار عالم، طبيعي است كه گناهان، كوچك و بزرگ خواهند داشت و به عبارت بهتر، گناهان در نزد خداوند تبارك و تعالي كوچك و بزرگ دارد.
روزي به آيتالله سلطان آبادي(ره) عرضه داشتند: آقا! شما فرموديد كه عندالعرفا گناه، كوچك و بزرگ ندارد در حالي كه قرآن كريم به صراحت بيان كرده است كه گناه، كوچك و بزرگ دارد، «لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً»؛ اولين جواب نقضي كه ايشان فرمودند: اين است كه صغيرة و كبيرة از ناحيه خداوند است و در حقيقت، لطف خدا به بشريت است، اما از ناحيه بشر، اگر انسان، انسان شد و حبّ به پروردگار عالم و معرفت به مقام انسانيت پيدا كرد، هر گناه كوچكي، برايش كبيرة است و دليلش بنابر فرموده سيد ابوالحسن اصفهاني(ره) اين است كه اگر انساني، گناهي را بزرگ نبيند، ديگر بزرگ را نيز بزرگ نميبيند.
بنابراين اگر كسي گناه كوچكي انجام داد، بايد آن گناه را بزرگ ببيند اما اگر گناه كوچك را كوچك شمرد، ديگر بزرگ را نيز بزرگ نميبيند و اين همان درد بشريت است.
قرآن كريم درآيه 49 سوره كهف ميفرمايد: «يوَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا» يعني زماني كه انسانها، فرداي قيامت پرونده عملشان در دستشان قرار ميگيرد، ميگويند اي واي بر ما! اين چه كتابي است كه هيچ عمل كوچك و بزرگي را فرو نگذاشته است مگر اينكه تمام آنها را به شمار آورده است و آن در حالي است كه بشر همه اعمال خودش را حاضر ميبيند و پروردگار تو به كسي ظلم نميكند.
بنابراين انسان است كه ميگويد اين گناه صغيرة و ديگري كبيرة است و در حقيقت، تقسيمبندي از ديدگاه بشر است. بشر زماني كه گناه كوچكي را انجام داد ميگويد خيلي مهم نيست اما اولياي خدا، كاري با كوچكي و بزرگي گناه ندارند و ميگويند هر كاري كه مخالفت با امر خدا باشد، سقوط از مقام انسانيت و جانشيني ذوالجلال والاكرام است.
خداوند در آيه 52 سوره قمر ميفرمايد: «وَكُلُّ شَيْءٍ فَعَلُوهُ فِي الزُّبُرِ وَكُلُّ صَغِيرٍ وَكَبِيرٍ مُسْتَطَرٌ». يعني هر كاري كه انجام دادند در نامه عملشان ثبت شده است و هر كوچك و بزرگى در آن نوشته شده است.
از آيتالله العظمي مرعشي نجفي(ره) سؤال شد كه گناه در نزد عرفاي عظيمالشأن و عندالعقلاء صغيرة و كبيرة نيست، پس چرا معصومين(ع) در تقسيمبنديهايشان، بعضي از گناهان را به عنوان كبيرة ميشمارند، ايشان فرمودند: زيرا آن گناهاني كه به صراحت در قرآن ،عذاب براي او تبيين شده، از كبائر است.
* خطاي فكري در مقام عصمت از گناهان كبيره است
آيتالله العظمي مرعشي نجفي(ره) فرمودك همين سؤال را از پدرم آيتالله سيد محمود مرعشي سؤال كردم، ايشان فرمود: عزيزم معصوم(ع) به لسان خلق حرف ميزند و به لسان خود، هر خطايي براي او كبيرة است؛ بنابراين در مقام عصمت نيز خطاي فكري از گناهان كبيرة است.
روزي آيتالله موسوي قندهاري(ره) فرمود: در محضر آيتالله العظمي سيدابوالحسن اصفهاني(ره) بودم و به ايشان گفتم: آقاجان، عصمت يعني چه؟ ايشان فرمود: يعني اينكه از خطاي فكري به دور باشي كه معصوم(ع) خطاي فكرياش نيز كبيرة عظمي است، دوباره سؤال كردم آقا «كبيرة» و «عظمي» چيست؟ ايشان فرمود: التأمّل فيه جيّد.
پروردگار عالم در سوره واقعه اصرار بر گناه را عامل گناه كبيرة ميداند و بحثي از كبيرة و صغيرة نميكند؛ و در روايتي از حضرت رضا(ع) نقل شده است: كساني كه گناه اول را كردند و توبه نكردند، نلرزيدند و نترسيدند بلكه آن را توجيه كردند و هستند، كارشان به جايي ميرسد كه اصرار به گناه ميكنند.
قرآن كريم در سوره واقعه ميفرمايد: «وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ فِي سَمُومٍ وَحَمِيمٍ وَظِلٍّ مِّن يَحْمُومٍ لَّا بَارِدٍ وَلَا كَرِيمٍ إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُتْرَفِينَ وَكَانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنثِ الْعَظِيمِ ». اصحاب شمال كساني هستند كه نامه اعمالشان به واسطه جرمشان به دست چپشان داده ميشود، آنها در آن بادهاي كشنده و آب سوزان قرار ميگيرند و در سايه دودهاي متراكم آتشزا قرار ميگيرند، در آن سايههاي دودهاي متراكم، سايهاي است كه نه خنك است و نه آرامبخش، به خاطر اينكه آنها در دنيا مست و مغرور بودند و ميخنديدند و همه چيز را به تمسخر ميگرفتند و ميگفتند: كدام آخرت و يادشان رفته بود كه ديگران مردهاند و در ادامه ميفرمايد: اين افراد به گناهان اصرار داشتند.
نقل كردهاند كه يك كسي از عرفا به آيتالله سلطانآبادي گفت: حالات افراد در جهنم را برايم بيان ميكنيد، آقا فرمودند: حالم از حالات افراد در جهنم متغير ميشود، بالاخره آيتالله سلطانآبادي يك انگشتش را ميان دو انگشت ديگرش قرار داد و حالات افراد در جهنم را به او نشان داد و سپس آن عارف غش كرد. تا سه روز آن فرد عارف غش كرده بود، آيتالله سلطانآبادي مقداري تربت اباعبداللهالحسين(ع) را به او داد و فرمود: اگر به او تربت نميدادم، ديوانه ميشد و بعد از به هوش آمدن به آن فرد گفت: گفتم كه نميتوان آن حالات را بيان كرد.
خداوند در آيه 31 سوره نساء ميفرمايد: «إِن تَجْتَنِبُواْ كَبَآئِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَنُدْخِلْكُم مُّدْخَلًا كَرِيمًا» يعني از گناهان بزرگي كه از آن نهي ميشديد و پرهيز ميگرديد، گناهان كوچكتان را ميپوشانديم و شما را در يك جايگاه با كرامت قرار ميداديم.
نكتهاي را كه عرفا در اين مورد نقل ميكنند اين است كه چيزهايي كه شما از آن نهي ميشويد، تمامش كبائر است يعني صغيره نداريم، و زماني هم كه غفلتا مرتكب يك گناهي ميشويد، بالاخره گناه كردهايد، گر چه غافل بودهايد و متوجه نبوديد.
خداوند ميفرمايد: اگر دچار گناهي شديد كه از آن گناه خبر نداشتي و نميدانستي گناه است، اين گناهت را از تو ميبخشم و شما را در جايگاه بزرگ قرار ميدهم.
يكي از دوستاني كه با آيتالله مولوي قندرهاي(ره) حشر و نشر زيادي داشت، نكتهاي را بيان كرد كه خيلي جالب بود و فرمود: زماني به واسطه نمازهاي شب و مراقبه از نفس خود، پردههاي حجاب از جلوي چشمانم كنار زده شد و گفت: مدتي گذشت و ديدم اين حالت از بين رفت، خيلي نگران شدم كه و فكر كردم كه چه خطايي مرتكب شدم كه اين طور شد، هرچه قدر فكر كردم چه گناهي كردهام به نتيجه نرسيدم، رفتم مشهد خدمت حضرت عليبنموسيالرضا(ع) و عرضه داشتم: آقا جانم، من كه نميتوانم مستقيم با شما صحبت كنم اما يك وليّ خدايي را سر راهم قرار بده كه ببينم چه شده است كه به اين قضيه مبتلا شدهام.
ايشان فرمود: از مشهد به اصفهان برگشتم و چند روزي از آمدنم گذشته بود كه يك روز صبح، در خانه را زدند و يك جوان 26 ساله پشت در خانه بود و گفت: شما با امام رضا(ع) حرف زده بوديد و چيزي را از آقا تقاضا كرده بوديد و سپس گفت: آقا امام رضا(ع) به شما حواله دادهاند كه برو شيراز و خدمت آيتالله نجابت كه از شاگردان آيتالله قاضي است برو، بالاخره رفتم شيراز خدمت آيتالله نجابت و سه روز آنجا بودم اما ديديم كه آقا محلي از ما نميگيرد. روز سوم تصميم به برگشت گرفتم اما آقا موقع خداحافظي كردن به من گفت: كجا ميروي؟ گفتم: به شهرمان برميگردم، شما كه محلي از ما نگرفتيد. آقا گفت: مشكلت چيست؟ قضيه را برايش گفتم و پرسيدم چه گناهي باعث اين امر شده است. ايشان فرمود: عجب. چون فكر كردي يك كسي شدهاي و چه گناهي بالاتر از عجب.
يك روزي فردي خدمت آيتالله موسوي قندرهاري(ره) رسيد و گفت: آقا صد بار گفتن ذكر يونسيه چگونه است؟ آيتالله قندرهاي(ره) به او گفت: ذكر يونسيه قدغن. آن فرد متعجب شد و گفت آقا يعني چه؟ من آمدم پيش شما كه وسعت وجودي من را ببيني و به اندازه وسعت وجوديم بگوييد تا چند بار اين ذكر را بگويم. آقا گفت: بيا تا در گوش تو يك ذكر خيلي خوب بگويم، آن فرد گوشش را جلو برد و بعد از اينكه آقا به او ذكر را گفت: رنگ آن فرد زرد و قرمز شد.
* يكي از راههاي پاكشدن از گناه، خلوت كردن با امام زمان(ع) در دل شب است
فردا در راه آن فرد را ديدم و به او گفتم فلاني! ديروز آقا به تو چه گفت. آن فرد گفت: من يك گناهي را انجام ميدادم و آقا به من گفت آن فعل را انجام نده تا ذكر يونسيه خودش در قلبت بيايد؛ بنابراين نسخه دادن وليّ خدا به هر فردي متفاوت است و كتابي نيست و اگر ولي خدايي، ذكري را به كسي ميدهد فقط براي همان فرد قابل استفاده است.
يكي از راههاي پاك شدن اين است كه شبها با امام زمان (عج) خلوت كنيم و تنها با آقا حرف بزنيم و بگوييم آقا، مبتلا به گناه شدهام، چه كار كنم و راه نجات چيست، اگر دستم را نگيري پس چه كسي دستم را بگيرد. زيرا همه چيز الان به يد قدرت آقا امام زمان(ع) است.
به گزارش خبرگزاري فارس، آيتالله روح الله قرهي در تهران و در خانوادهاي متدين متولد و همزمان با گذراندن دوره متوسطه در سال 1355 تحصيلات حوزوي خود را آغاز كرد.
وي پس از گذراندن دوره مقدمات و تفسير نزد آيتالله احمد اديب، حجج اسلام سيد نورالدين دزفولي و حاج ميرزا علي اصغر هرندي در سال 1359 عازم قم شد و سطوح عاليه حوزوي را در قم گذراند.
قرهي سطوح عاليه فقه و اصول خود را نزد حضرات آيات گلپايگاني، مرعشي نجفي، تبريزي، بهجت، مكارم شيرازي و حسن زاده آملي و جوادي آملي گذراند و در نهايت از آيتالله مرعشي نجفي (ره) اجازهنامه اجتهاد كسب كرد.
وي در دوران هشت سال دفاع مقدس در كنار تحصيل دروس حوزوي بارها در ميدان نبرد حق عليه باطل حضور پيدا كرد و در سال 1364 در منطقه عملياتي فاو بر اثر گاز خردل اعصاب، شيميايي شده و در سال 1365 نيز در منطقه عملياتي شلمچه با اصابت تركش و تخليه چشم راست و ساييدگي مهرههاي ستون فقرات به خيل جانبازان جنگ تحميلي پيوست.
اين جانباز 70 درصد، پس از جنگ تحميلي، تدريس مكاسب، كفاية، تجريد العقايد و نهاية الحكمة را در مدرسه علميه فيضيه قم آغاز كرد اما به سبب آسيبهاي ناشي از مواد شيميايي و دستور پزشكان، از سال 1374 از شهر مقدس قم به سوي تهران هجرت كرد.
قرهي پس از دريافت مدرك دكتراي فلسفه غرب از دانشگاه هامبورگ، در تهران به تدريس فلسفه، حقوق و معارف در دانشگاههاي نيروي انتظامي، علامه طباطبايي (ره)، امام صادق (ع) و تهران مشغول شد.
وي از سال 1381 با تأسيس حوزه علميه امام مهدي (عج) در شهرك حكيميه تهران فعاليتهاي دانشگاهي خود را متوقف كرده و به تربيت طلاب پرداخت و افزون بر تدريس اخلاق، تفسير قرآن، ادبيات، منطق و كلام ،دوره روش تحقيق را نيز ويژه طلاب برگزار كرد و از سال تحصيلي 1388 تدريس خارج اصول را نيز آغاز كرد.
مؤسس حوزه علميه امام مهدي (عج) تهران تاكنون كتابهاي «گوهرهاي فوق عرشي جلد 1» (شرح دعاي ابوحمزه ثمالي)، «اكسير رمضان»، «تفسير قرآن كريم سوره حمد در چند مجلد»، «حج عارفان»، «اخلاق الهي و سير و سلوك انساني » ، «الحصول في علم الاصول»، «زندگاني امام حسين از منظرهاي مختلف»، «اصول فقه»، «شرح آداب الصلاة امام خميني(ره)» و «شرح رساله ذكر و ذاكر علامه حسنزاده آملي» را تأليف كرده است.