ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : يکشنبه 11 شهريور 1403
يکشنبه 11 شهريور 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : پنجشنبه 6 مهر 1396     |     کد : 180128

سلام فدایی حسین(ع)

می‌دانی و می‌دانم که روزنامه جای روضه نیست اما مگر می‌توان از اجتماع دیروز میدان امام حسین(ع) نوشت و روضه نخواند؟


می‌دانی و می‌دانم که روزنامه جای روضه نیست اما مگر می‌توان از اجتماع دیروز میدان امام حسین(ع) نوشت و روضه نخواند؟  
روز عاشورا چون همه اصحاب به شهادت رسيده و جز اهل بيت امام به جاى نماندند، على اکبر كه از همه مردم زيباروى‏تر و از نظر اخلاق از همه نيكوتر بود، از پدرش كسب اجازت كرد و امام وى را رخصت میدان داد. امام نظر نوميدانه‏اى به فرزند افكند و چشمان مباركش فرو هشت و بگريست و فرمود؛
«خداوندا! گواه باش، به تحقيق جوانى به جنگ و مبارزت شتافته كه اشبه الناس از نظر خلقت و خلق و منطق به رسولت صلّى الله عليه و آله مى‏‌باشد. هر گاه اشتياق زيارت پيامبرت را مى‌‏يافتم او را مى‏‌نگريستم.»
بعد صيحه برآورد و فرمود: «اى پسر سعد! خدا رحمت را قطع كند آن گونه كه قطع رحم كردى.»
على اکبر به ميدان شتافته و جنگ سختى نمود و جمعى كثير از كفار را از پای درآورد. آنگاه نزد پدر بازگشت و عرض كرد: پدر جان! تشنگى مرا كشته و سنگينى سلاح توان را از من برده، آيا جرعه آبى هست؟
حسين سلام الله علیه بگريست و فرمود: «‌پسر جانم! از كجا آب بيابم، اندكى مقاتله نما، چقدر نزديك است كه جدّت محمّد صلّى الله عليه و آله را زيارت كنى و او تو را با جامى سرشار از آب سيراب كند كه بعد از آن هرگز تشنه نگردى.»
على اکبر به ميدان بازگشت و رزم مردانه‌ای کرد تا آنجا که تیرها و نیزه‌ها امانش ندادند و از هر سو بر او تاختند...حسين عليه‌السّلام به سرعت خود را به معرکه رساند، صورت بر صورت فرزند نهاد و فرمود: «خداوند بكشد قومى را كه تو را كشتند، چه چيز آنها را بر خدا و بر دريدن حرمت رسول الله صلّى الله عليه و آله جرى كرده، بعد از تو تفو بر دنيا.» حضرت به خیمه بازگشت و جوانان بنی هاشم را به بازگرداندن پیکر علی اکبر خواند. او نخستین شهید کربلا بود که پیکرش را حضرت از میدان نیاورد، چرا که ارباً اربا شده بود... جوانان حرم با بوریا راهی میدان شدند...
ساعاتی بعد که از مردان و جوانان و حتی نوجوانان بنی‌هاشم دیگر کسی برجای نمانده بود، امام بر نیزه غریبی تکیه کرد و به میدان نگریست و ندا داد؛ آیا کسی هست مرا یاری کند؟
صدایی برنخاست... دیروز اما عاشورایی دیگر بود و تهران کربلا شد. مگر نگفته‌اند کل یوم عاشورا کل ارض کربلا. حماسه دیروز را یکی از یاران حسین(ع) پس از 1400 سال رقم زد. او که به ندای تاریخی و ابدی هل من ناصر مولایش، لبیک گفته بود و غوغا بپا کرد.
* علی اکبر انقلاب
میدان امام حسین(ع) میعادگاه سوگواران عاشورایی شد تا پیکر بی سر یکی از علی اکبرهای انقلاب بدرقه و تشییع و اینگونه با سیدالشهدا تجدید عهد کنند که مولا! اگر در کربلا نبودیم تا تو را یاری کنیم، امروز هستیم و ایستاده ایم و نخواهیم گذاشت که پرچم سرخت بر زمین افتد.
کلمات را یارای آن نیست که حماسه تشییع شهید مدافع حرم، پاسدار رشید اسلام محسن حججی را توصیف کند. جمعیت انبوهی که در میدان امام حسین(ع) و خیابان‌های اطراف غوغا بپا کردند و زیر آفتاب سوزان، پیکر شهید را همچون نگینی در اقیانوس خود در آغوش گرفتند و با دم حاج صادق آهنگران به سینه زدند و هق‌هق باریدند...
غم محسن به سینه هامان بود
بدنش در میان میدان بود
تا که ناگاه این خبر آمد
که پرستویم از سفر آمد
دل فرزند و همسرش روشن
همچنین دل رهبرش روشن
پسری که افتخار ایران است
وارث خون شرزه شیران است
خودش آمد ولی سرش هیهات
 آه، سخت است باورش، هیهات
این جوان‌های نسل امروزند
کین چنین از فراق می‌سوزند...
بی‌سر رسیده پیکر من
مولا فدای تو سر من
وقتی رسید به «ای لشگر صاحب زمان آماده باش آماده باش/ بهر نبردی بی امان آماده باش آماده باش» مردی که جوانی را پشت سر گذاشته بود، گمانم یاد کربلای جبهه ها کرد و شانه‌هایش بیش از پیش لرزید...
در این حماسه کم نظیر کم نبودند مردان و زنان، پسران و دختران جوانی که شاید ظاهرشان نیز حزب‌اللهی نبود اما اشک و آه آنان در مشایعت شهید مدافع حرم و مصیبت حضرت سیدالشهدا سلام‌الله‌علیه چیزی کم نداشت و البته چه جای تعجب که به‌قول حکیمانه حضرت‌آقا؛ «دل، متعلق به این جبهه است؛ جان، دلباخته‌ به این اهداف و آرمان‌هاست.»
* میعاد در سحرگاه
اما میدان امام حسین(ع) دیروز مهمان دیگری نیز داشت. محسن که دیدار و زیارت مقام معظم رهبری آرزویش بود، اندکی پس از سحرگاه در مسجد جامع امام حسین(ع) میزبان فرمانده معظم کل قوا بود. حضرت آقا در کنار پیکر شهید حاضر شدند و ضمن قرائت فاتحه بر تابوت وی بوسه زدند. پدر شهید را در آغوش گرفتند و فرزند خردسال شهید را نیز بوسیدند و خطاب به خانواده او فرمودند؛ «... خداوند ان‌شاءالله که درجات شهید را عالی کند. خدا شهید شما را عزیز کرد؛ ببینید چه غوغایی در کشور راه افتاده به‌خاطر شهادت این جوان. شهید خیلی هستند؛ همه‌ شهدا هم پیش خدای متعال عزیزند لکن یک خصوصیّتی در این جوان وجود داشته -خداوند هیچ‌وقت کارش بدون حکمت نیست- اخلاص این جوان و آن نیّت پاک این جوان و به موقع حرکت کردن این جوان و نیاز جامعه به این‌جور شهادتی، این موجب شده که خدای متعال، نام این جوان شما را، شهید شما را، بلند کرد؛ بلندمرتبه کرد. کمتر شهیدی را ما سراغ داریم که این‌جور خدای متعال او را در چشم همه عزیز کرده باشد. خداوند جوان شما را عزیز کرد. خدا ان‌شاءالله به شماها اجر بدهد، به شما صبر بدهد، شما را ان‌شاءالله عزیز کند و ان‌شاءالله خداوند به همه‌تان -به مادر، به خانم [ایشان]، به پدر، به همه‌ بازماندگان- عوض خیر بدهد و همه‌تان را توفیق بدهد که بتوانید به وظایفتان عمل بکنید در ادامه‌ راه این شهید؛
خدا ما را هم قدردان شهدا قرار بدهد؛ ان‌شاءالله.»
چفیه و انگشتری نیز به همسر صبور شهید هدیه دادند. این حضور پر نور و سحرگاهی بر پیکر شهید حججی، برای اهل معرفت و جوانان مشتاق دیدار یار حرف ها دارد. تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن/ که خواجه خود روش بنده‌پروری داند...
* باران با صدای محسن
پس از پایان مداحی حاج صادق، صدای وصیت محسن خطاب به فرزند خردسالش علی در میدان طنین‌انداز شد؛ «سلام علی آقا، سلام بابا جان. چند کلمه‌ای می‌خواستم با تو حرف بزنم...ببخشید باباجان که توی سن کودکی ولت کردم و رفتم. اگه ما نمی‌رفتیم به حرم حضرت زینب جسارت می‌شد...بعضی وقتا دل کندن از یه سری چیزای خوب باعث میشه یه سری چیزای بهتر بدست بیاری. من از تو و مامانت دل کندم تا بتونم نوکری حضرت زینب رو بدست بیارم. آرزو دارم خدا تو این سفر بهم نگاه کنه. خیلی دوستتون دارم. مواظب خودتون باشید (به اینجا که می رسد صدایش می لرزد و می توان حلقه زدن اشک در آن چشم‌های تاریخ‌ساز را مجسم کرد) و سعی کن یجوری زندگی کنی که خدا عاشق بشه. اگه خدا عاشقت بشه خوب تو رو خریداری میکنه...» محسن گفت و شانه‌ها لرزید و در آفتاب پنجم مهرماه میدان امام حسین(ع) تهران، چشمی نبود که نبارد.
سپس حجت‌الاسلام پناهیان پشت تریبون حاضر شد و گفت؛ باید شهید حججی را فخرالشهدای مدافع حرم نامید و احترامی که مردم برای این شهید عزیز در طول این مدت قائل بودند و این تشییع باشکوه و تشییع  دیگری که در شهر خودشان خواهد بود، همه احترام به همه شهدای مدافع حرم است که برخی‌شان بسیار غریب هستند و راه برای شهید حججی باز کردند.
به سپاه پاسداران برای داشتن چنین پاسدارانی که خود را کارمندی مزد بگیر نمی دانند، تبریک گفت و اسرائیل را آمر و عامل اصلی خون حججی‌ها خواند و وعده داد که ملت ایران و عزاداران حسینی(ع) انتقام این خون‌ها را به سختی از این رژیم نامشروع و سران فاسد آمریکا خواهند گرفت. جمعیت یک صدا تکبیر گفتند و صدایشان همچون غرش شیر در میدان
پیچید.
بعد نوبت نوجوانان گروه سرود نسیم قدر بود که با لباس رزم بر صحنه حاضر شوند و  بخوانند؛
ز‌کودکی خادم این تبار محترمم
چونان حبیب مظاهر مدافع حرمم
به قصد حفظ حریم حرم به پا خیزم
کنار لشکر عشاق حسین هم قدمم...
اجرای باصفای نوجوانان که به پایان رسید، خودروی حامل پیکر شهید محسن حججی اندک اندک به راه افتاد تا از میدان امام حسین(ع) وارد خیابان 17 شهریور شود و سیل انبوه جمعیتی که ساعت‌ها منتظر زیارت او بودند نیز چشمشان روشن.
جمعیت انبوه در صبح روز کاری پایتخت به سختی و کندی از خیابان‌ها و کوچه‌های اطراف به سوی منزل و محل کار خود می‌رفتند. با دل‌هایی معطر به عطر عشق به شهید و شهادت و چشم‌هایی نمناک برای ابی‌عبدالله‌الحسین و یاران دیروز و امروزش.
پنجم مهرماه سال 1396 خورشیدی مطابق با ششم محرم سال 1439 هجری قمری. شیفتگان امام حسین(ع) برگ افتخار‌آمیز دیگری در تاریخ عاشقی به‌ثبت رساندند. برگی که پای آن با خون شهید محسن حججی امضا شده است.
اینک در شب هفتم محرم که آخرین کلمات این گزارش نگاشته می‌شود، از اصفهان خبر می‌رسد مردم اهل معرفت آن دیار نیز در استقبال و تشییع پیکر بی سر این فرزند دیار خود، در میدان امام(ره) حماسه‌ای دیگر آفریده‌اند.


نوشته شده در   پنجشنبه 6 مهر 1396  توسط   کاربر 1   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode