رحلت "ميرزا مهدي آيت اللَّه زاده خراساني" فرزند "آخوند ملا محمدكاظم خراساني" (1324 ش)
ميرزا مهدي آيتاللَّه زاده خراساني فرزند عالم بزرگ، آخوند ملامحمدكاظم خراساني، در حدود سال 1254 ش (1292 ق) در نجف اشرف به دنيا آمد. وي پس از آموختن مقدمات و سطوح حوزوي، قصد ادامه تحصيل داشت اما بر اثر بيماري شديد چشم، از اين كار بازماند و وارد خدمات اجتماعي و سياسي شد. ميرزا مهدي در حدود سال 1280 ش سفري به ايران داشت و در جريان مشروطه، عصاي دست پدر و همكار سياسي آن مرجع بزرگ شمرده ميشد. وي براي استقرار مشروطيت، چه در زمان حيات پدرش و چه پس از آن، بسيار فعاليت كرد. خدمات سياسي ميرزا مهدي، نه تنها در مشروطيت ايران، بلكه در استقلال عراق نيز مشهود است. وي در جريان جنگ جهاني اول كه خاك ايران مورد تجاوز قواي روسيه قرار گرفت، از طرف علماي مذهبي، براي مبارزه با اشغالگران روس به رياست هيئتي انتخاب شد كه ماموريت آن، رسيدگي به مسائل جهاد و تماس با دولت ايران به منظور اخراج روسها از كشور بود. همچنين وي در جريان تبعيد علماي ايراني ساكن عراق به ايران، به همراه آنان تا قم آمد ولي سپس به بغداد بازگشت تا با استفاده از نفوذ خود، زمينه مراجعه محترمانه علما به عتبات را فراهم سازد كه در اين كار نيز موفق شد. سرانجام ميرزا مهدي خراساني در 28 ارديبهشت 1324 ش برابر با سال 1364ق در هفتاد سالگي درگذشت و در جوار امام رضا(ع) مدفون گرديد.
سقوط منطقه مهران توسط رژيم بعث عراق در جريان جنگ تحميلي (1365 ش)
پس از عمليات والفجر 8 و 9 و انهدام وسيع ارتش عراق، نيروهاي حزب بعث عراق آتش سنگيني را براي تصرف شهر فكه تدارك ديدند كه با عكس العمل شايسته نيروهاي هوايي و يگانهاي زميني ارتش اسلام دفع شد. در حالي كه نبرد فكه به شدت ادامه داشت، در تاريخ 28 ارديبهشت 1365، ارتش عراق تهاجمي بسيار سنگين را به شهر مهران آغاز كرد و با شكستن خطوط دفاعي ايران، در نهايت اين شهر را با 200 كيلومتر مربع از اراضي اطراف آن، به تصرف خود درآورد. در بحبوحه نبرد مهران و فكه، جبهه جديدي در منطقه حاج عمران توسط دشمن گشوده شد و دشمن تلاش كرد تا پيروزي مهران را تكرار كند كه اين حمله با مقاومت بينظير رزمندگان اسلام مواجه شده و دشمن، شكست خورد.
روز بزرگداشت "حكيم عمرخيام نيشابوري"
28 ارديبهشت در جمهوري اسلامي ايران به عنوان روز بزرگداشت دانشمند شهير ايراني، حكيم عمر خيام نيشابوري نامگذاري شده است. ما نيز در اين مقال به شرح مختصري از زندگي اين حكيم و شاعر برجسته ميپردازيم. ابوالفتح عمر بن ابراهيم خيام نيشابوري، فيلسوف، رياضيدان، منجم، پزشك، شاعر و نويسنده بزرگ ايران، در اواخر قرن پنجم و اوايل قرن ششم هجري زندگي ميكرده است. ولادتش در حدود سالهاي 417 الي 440 قمري در نيشابور اتفاق افتاد. خيام از شخصيتهاي تاريخي است كه در باب او داستانهاي مجعول بسياري ساختهاند و همين افسانه سازي سبب شده است كه در باب احوال و اقوال او اتفاق نظري بين پژوهندگان وي نباشد. شهرت خيام در دوران زندگي او بيشتر در حكمت، طب، نجوم و رياضيات بود، ليكن امروز او را در جهان بيشتر به سبب رباعيات فلسفي لطيفش ميشناسند. اين رباعيها بسيار ساده و دور از تصنع و تكلفاند و با اين حال مقرون به كمال فصاحت و بلاغت و شامل معاني عالي در الفاظ موجز و استوار است. خيام در رياضيات چند اثر معروف دارد كه كتاب جبر و مقابله از همه مشهورتر است. همچنين او مأمور اصلاح تقويم ايراني شد و نيز رصدخانهاي را تأسيس كرد. وفات خيام را در حدود سال 515 الي 525 ق گفتهاند. آرامگاه حكيم عمر خيام نيشابوري در نيشابور در جوار امامزاده محمد محروق نيشابور، ميعادگاه ادب دوستان و علاقمندان زبان و ادبيات پارسي است.
آغاز سلطنت "جلالالدين ملكشاه سلجوقي" پس از قتل پدرش "آلپ ارسلان" (465ق)
سلطنت جلالالدين ملكشاه سلجوقي پس از قتل پدرش آلپارسلان در چنين روزي از سال ۴۶۵ هجري قمري آغاز شد. طغرل بنيادگذار سلسله سلجوقي، تلاش زيادي براي به دست آوردن قدرت کرد. پس از وي، بهره آن قدرت را آلپارسلان و فرزندش ملکشاه سلجوقي بردند. آنان در دوراني نسبتاً آرام و در عين حال مقتدرانه و باعظمت سلطنت کردند. ملکشاه تنها هجده سال سن داشت که به پادشاهي کشوري به اين بزرگي رسيد. وي پس از بيست سال، در سن سي و هفت سالگي درگذشت. ممالک تحت سلطه ملکشاه، بهقدري گسترده است که با قلمرو عباسيان در آغاز خلافتشان قابل قياس است. ملکشاه بر سر سفره آماده نشست. راوندي بهحق ميگويد: پدران سلطان ملکشاه جهانگيري کردند و او جهانداري. با اين حال، خود ملکشاه نيز تلاش زيادي از خود نشان داد. ماوراءالنهر با وجود دولت قراخاني، در اختيار ملکشاه بود. در بخش آذربايجان و ارمنستان، فرزندان قتلمش سلجوقي فتوحاتي داشتند که گرچه قلمروشان به مملکت ملکشاه ضميمه نشد، اما به هر روي تحت سلطه خاندان سلجوقي بود. زماني که سليمان فرزند قتلمش انطاکيه را تصرف کرد، خبر فتح آن را به ملکشاه نوشت و به او تبريک گفت. از سوي ديگر، مناطق مرکزي ايران تا جنوب ايران بهطور کامل تحت سلطه اين شاه قدرتمند بود. همچنين سرزمينهاي عربي، از شمال عراق تا شام و از آن سوي تا جزيرةالعرب همه در اختيار سلجوقيان قرار گرفت. با مرگ آلپارسلان، ملکشاه بهسرعت به سوي ري حرکت کرد. اين اقدام از آن روي بود که احتمال شورش برخي از اميران سلجوقي بود، طبعاً تسلط آنها بر ري که کليد اصلي تسلط بر اين قلمرو وسيع بود، دشواري زيادي بههمراه داشت. قاورد برادر آلپارسلان، حاکم کرمان به سوي ري تاخت. ملکشاه نيز با سپاه خويش به سوي وي رفت. آنها در کرج ابودلف با يکديگر مصاف دادند. سپاه قاورد شکست خورد و خود وي، اندکي بعد دستگير و کشته شد. با اين حال، ملکشاه کرمان را به فرزندان او سپرد. ملکشاه سلجوقي اصفهان را بهعنوان پايتخت انتخاب کرد. بههمين دليل در طول سالهاي سلطنت خود به آبادي اين شهر همت گماشت. راوندي نوشته است: از جهت دارالملک و نشست خويش از همه ممالک اصفهان اختيار کرد و آنجا عمارتهاي بسيار فرمود در شهر از کوشکها و باغها. اين مرکزيت در کنار درايت و ذکاوت نظامالملک سبب شد تا دامنه اين دولت تا اين حد گسترش يافته و آرامش و ثبات بر آن حکمفرما باشد. روابط ميان ملکشاه و القائم عباسي (م ۴۶۷) بسيار خوب بود. در اوايل سال ۴۶۶ القائم، حکم سلطنت ملکشاه را توسط گوهرآيين نزد وي فرستاد. با مرگ آلپارسلان و بازگشت ملکشاه از ماوراءالنهر، حاکم سمرقند، برخي نواحي، از جمله ترمذ را به تصرف خود درآورد که سبب رفتن ملکشاه به آن ديار و بيرون راندن وي از بلخ و سمرقند شد. او آن سرزمين را به برادرش شهابالدين تکش داد. تکش در سال ۴۷۳ بر ملکشاه شوريد، اما کار با صلح تمام شد. وي در سال ۴۷۷ نيز بار ديگر سر به شورش برداشت که سرکوب شد. مقتدي خليفه وقت عباسي دختر ملکشاه را در سال ۴۷۴ خواستگاري کرد که دختر، مشروط به آنکه خليفه همسر و کنيز ديگري نداشته باشد، حاضر به قبول اين ازدواج شد. خليفه شروط را پذيرفت و ازدواج صورت گرفت(!) گويا عروس به سال ۴۸۰ عازم خانه بخت شد و در سال ۴۸۲ با يک فرزند از خليفه بهصورت قهر به اصفهان بازگشت. ملکشاه سفرهايي به کرمان و خوزستان داشت که براي آرام کردن و تثبيت اوضاع سياسي آن مناطق انجام ميشد. او در سال ۴۷۹ به حلب رفت و پس از گشودن آن، به بغداد وارد شد. نظامالملک نيز در اين سفر سلطان سلجوقي را همراهي ميکرد. آنها با يکديگر مرقد امام موسي بن جعفر (ع) و نيز معروف کرخي و احمد بن حنبل را زيارت کردند. روزهاي بعد، سلطان و وزير به زيارت قبر اميرالمؤمنين (ع) و امام حسين (ع) رفتند. در همين سفر، نظامالملک وارد مدرسه نظاميه بغداد شد، به کتابخانه مدرسه رفت و ساعتي به مطالعه کتابها پرداخت. آنها در سال ۴۸۰ به اصفهان بازگشتند. سلطان در سال ۴۸۲ بار ديگر با سپاهي بيکران عازم ماوراءالنهر شد و تا کاشغر رفت و بار ديگر نفوذ خود را در اين مناطق تثبيت کرد. سلطان و وزير، يک بار ديگر به سال ۴۸۴ به بغداد رفتند و سپس به اصفهان بازگشتند. در سال ۴۸۵ بار ديگر سفر بغداد پيش آمد که خواجه در صحنه - شهرکي ميان همدان و کرمانشاه - توسط يکي از فدائيان اسماعيلي کشته شد. برخي از نقلهاي تاريخي حکايت از آن دارد که در اصل سلطان يا تاجالملک که رقيب نظامالملک بوده، در اين کار دست داشتهاند. سي و سه روز پس از آن، سلطان نيز در بغداد بهدليل بيماري ناشناختهاي درگذشت. هماکنون مقبرهاي در خيابان احمدآباد اصفهان، کوچه خواجه نظامالملک وجود دارد که گفته ميشود هر دوي آنها در کنار يکديگر در آنجا دفن شدهاند.
تولد "برتراند راسل" فيلسوف و نويسنده معروف انگليسي (1872م)
برترانْدْ آرتور ويليام راسل نويسنده معروف و فيلسوف معاصر انگليسي در 18 مه 1872م در انگلستان به دنيا آمد و در كودكي زبانهاي فرانسوي و آلماني را فرا گرفت. وي در 18 سالگي وارد دانشگاه كمبريج شد و با درجه ممتاز در رشته فلسفه فارغ التحصيل گرديد. راسل پس از پايان تحصيلات به مطالعه مكاتب فكري مختلف پرداخت و ديدگاههاي خود را در مورد اين مكاتب به رشته تحرير در آورد. وي پس از گرايش به منطق، كتاب اصول رياضيات را در سال 1903م به نگارش درآورد و در آن ثابت كرد كه رياضيات قسمتي از علم منطق است. در اين كتاب كه توجه تمام متفكرين معاصر را به خود جلب كرد، راسل مكتب تازهاي را در منطق رياضي به وجود آورد. همچنين اين كتاب به دليل اهميت فراوان، در رديف سلسله كتابهاي صدگانه مهمي كه از آغاز بشريت تا آن روز نوشته شده، قرار گرفت. راسل با جنگهاي جهاني اول و دوم و نيز جنگ امريكا عليه ويتنام به مخالفت جدي پرداخت و حتي دادگاهي براي محاكمه غيابي دولتمردان امريكا تشكيل داد كه به نام او، به دادگاه راسل معروف شد. وي طرفدار آزادي مطلق و نامحدود روابط انساني و اجتماعي بود و علناً با دين و مذهب مخالفت ميكرد. راسل معتقد است كه ارزش يك نفر آزاد انديش به افكار و عقايد او نيست بلكه به طريقي است كه آن عقايد را پذيرفته است. يك مرد آزاد هرگز در مقابل زور سر فرود نميآورد و تسليم آرزوها و هوسهاي خويش نميشود بلكه فقط از منطق و برهان تبعيت ميكند. راسل در سال 1950م به خاطر دفاع مداوم از بشريت و آزادي افكاري كه در آثارش فراوان يافت ميشود، به دريافت جايزه ادبيات نوبل مفتخر شد.اساس فلسفه راسل، منطق اوست. نظريات او در باب مابعدالطبيعه و اخلاقيات و ماهيت رابطه ذهن و ماده، در دوره حيات او دستخوش تحولات عميق بوده است، ولي در طي اين تحولات، هيچ گاه از كوشش در راه آوردن فلسفه به صورت يك علم، منحرف نشده است. نظريات راسل در مذهب و اخلاق با آنچه مرسوم زمان بود سازش نداشت. اگرچه وي در محيطي مذهبي بار آمده بود، با اين حال به اين نتيجه رسيد كه اعتقادات مذهبي با علوم جديد ناسازگار و اخلاقيات مسيحي در مواردي نامعقول است. باوجود اين، راسل معتقد بود كه ميان دين و علم، ستيزي نيست چرا كه علم به قبول يا انكار دين نيازي ندارد. وي در عين حال تاكيد ميكرد كه: خيلي احتمال دارد كه من بر خطا باشم. راسل از لحاظ آثار قلمي يكي از تواناترين نويسندگان و متفكران زمان خود بود و آثار متعددي به رشته تحرير درآورد كه اميدهاي نو، اخلاق، معماهاي فلسفه، تصوف و منطق و رؤوس فلسفه از آن جملهاند. برتراند راسل سرانجام در دوم فوريه 1970م در 98 سالگي درگذشت.