ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : سه شنبه 2 دي 1404
سه شنبه 2 دي 1404
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : يکشنبه 26 دي 1389     |     کد : 14152

مظلوم عاشوراها

دهم محرم 61 ، در گوشه ای از جهان اسلام واقعه ای صورت بست که با گذشت قرنها از آن ، نه تنها فراموش نشده ، که افزونتر گردیده است . آن رخداد عبارت بود از کشته شدن فرزند پیامبر به دست مدعیان پیروی از همان پیامبر !

دهم محرم 61  ، در گوشه ای از جهان اسلام واقعه ای صورت بست که با گذشت قرنها از آن ، نه تنها فراموش نشده ، که افزونتر گردیده است . آن رخداد عبارت بود از کشته شدن فرزند پیامبر به دست مدعیان پیروی از همان پیامبر !

تیری که روز عاشورا بر سینه امام نشست روز سقیفه بر کمان نهاده و رها شد و بسی قلبها را خون کرد و در کربلا نیز خون سید الشهداء را بر زمین ریخت اگر آن بنای انحراف نخستین نبود پنجاه سال پس از وفات پیامبر ، قلب فرزند پیامبر از سوی امت او هدف قرار نمی گرفت .

یزیدیان ضربات سهمگین علی (ع) را چه در عصر جاهلیت و چه در زمان خلافتش متحمل شده بودند لذا در صدد انتقام بودند تا بخشی از آن شکستها را جبران نمایند . پس قتل حسین (ع) را باید تاوان شکستهائی بدانیم که یزیدیان از ذوالفقار علی (ع) متحمل شده بودند .

از آن تاریخ ، به قدری از آن عاشورا سخن رفته است که اینک ما وارث دو عاشورا هستیم : عاشورای حسین و عاشورای شیعه . این مقاله شامل چندی اشارات و تنبیهات است در باره این دو موضوع .

واقعه عاشورا  ترکیبی از حماسه و تراژدی است و این دو تفکیک ناپذیرند . سخن در این مقاله بر سر آن است که کدام یک از این دو ، اصل است ؟ حماسه یا تراژدی ؟

با دو دید سیاسی و عاطفی می توان به عاشورا نگاه کرد . دید سیاسی ، حماسه را اصل می داند و دید عاطفی ، تراژدی را .

این مقاله با دلایل متقن از دید سیاسی به واقعه نگریسته و حماسه را اصل دانسته و به «هدف کشی» از قیام امام حسین (ع) ، «آفت گزافه گوئی» ، «هدف سازی از گریه» ، «پدیده روضه خوانی» پرداخته و «اصلاح عزاداری » را از وظایف روحانیت برشمرده است

حماسه عاشورا

عاشورا هم اوج حماسه است و هم اوج تراژدی . چشم تاریخ ، چنین حماسه شکوه¬¬بار و چنین تراژدی خونرنگی را ندیده است .

عاشورا حماسه است ؛ از آن رو که امام حسین (ع) یک تنه و بی سلاح ، رویاروی حکومتی سفاک ایستاد . به یزید دست بیعت نداد و گفت : «کسی مانند من ، با کسی مانند یزید، بیعت نخواهد کرد» . درمقابل زور ، گردن خم نکرد و تن به ذلت نداد و آشکارا گفت : « مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است » ایستاد ، جنگید ، زخم برداشت ، کشته شد ؛ اما همه آن زخمها فقط در جلوی بدنش بود چون هیچ وقت به دشمن پشت نکرد .

در باره تعداد شهدای کربلا اختلاف است ، از 72 تن تا دویست نفر و بیشتر گفته اند . سخن من در این باره نیست ، بلکه در این است که امام حسین (ع) با همه هستی اش کشته شد ، کم یا زیاد . کمال جود به بذل موجود است و آن حضرت همه موجودی خود را در این حماسه داد . کسی از یاران و خویشانش نبود تا کشته نشود ؛ نه اینکه بود و کشته نشد . پس تعداد شهدای کربلا نه 72 نفر ، که « همه نفر » است .

هنگامی که گفته می شود تعداد شهدای فلان مبارزه چند هزار نفر بودند و تعداد شهدای کربلا 72 نفر ، این رقم اندک می نماید . حال آنکه چنین نیست و شهدای کربلا همه مجاهدان کربلا بودند . در آنجا همه حاضران کشته شدند و لذا تعداد شهداء « همه تن » هستند . تاکید بر عدد شهدای کربلا ، عظمت این حماسه را نشان نمی دهد ، بلکه اگر عنایت شود که در آنجا همگی به شهادت رسیده اند ، می توان دریافت که این حماسه چسان عظیم بود .

و امام حسین (ع) نه تنها خود را نثار کرد ، که همه یاران و خویشانش را ، از میان شهدای کربلا ، در حدود شانزده نفر از خانواده آن حضرت بودند ، از برادرش تا فرزندش .

تراژدی عاشورا

یک روی سکه عاشورا «حماسه» است و روی دیگرش « تراژدی» . کدام تراژدی از این غمبارتر که یک یک یاران و خویشان امام حسین (ع) ، از برادر جوانش تا طفل شیرخوارش ، در جلو دیدگانش ، کشته شدند . به این هم قناعت نشد ، تا اینکه سر از تن حسین بریده شد . به این هم کفایت نشد ، تا اینکه بدنش لگدکوب سُم اسبان گردید . به این هم راضی نشدند ، تا اینکه سرش به نیزه زده و شهربه شهر گردانده شد . به این هم اقتصار نشد ، تا اینکه چوب بر لب و دندان آن سر بریده ، زده شد . به این هم بسنده نشد ، تا اینکه خیمه های خانواده او به آتش کشیده شد . و خانواده او به اسیری گرفته و شهر به شهر گردانده شد . به راستی کدام تراژدی ، دردآورتر و تلخ تر است از تراژدی عاشورا ؟ کدام تراژدی ، پس از گذشت قرنها از آن ، هنوز از یادها نرفته است و سرشک از دیدگان روان می سازد ؟

آنچه در کربلا رخ داد ، در واقع جنگ نبود ، بلکه شبیخون به امام حسین (ع) و یارانش بود . هیچ یک از اصول و قوانین  جنگ رعایت نشد ، چه اصولی که اسلام برای جنگ مقرر داشته بود و چه قوانینی که عرب در جنگ بدان پایبند بود . یک رسم در این جنگها ، نبرد تن به تن بود . رسم دیگر تعرض نکردن به زنان و کودکان بود . رسم سوم این بود که مسلمان نباید به اسیری گرفته شود . رسم چهارم مُثله نکردن جسد بود و ... اما هیچ یک از این اصول و رسوم ، در این جنگ ، که در واقع خَرق جنگ بود و شبیخون ، رعایت نشد . سپاه یزید با سپاه امام حسین (ع) نجنگید ، بلکه بدان شبیخون زد . رفتار سپاه یزید چنان بود که اسلام در جنگ با کافران متجاوز نیز اجازه چنین رفتاری را نمی داد. آنان می دانستند که در جنگ با طایفه ای مسلمان هستند ، ولی چنان کردند که با کافران متجاوز نیز مُجاز نبودند . در واقع جنگ با امام حسین (ع) ، یک جنایت بود و تجاوز در این جنگ و نقض مقررات ، جنایتی دیگر .

برای اینکه دانسته شود با ریختن خون امام حسین (ع) چه فاجعه ای رخ داد ، باید در لقب ثارالله دقیق شد ثار هم به معنی خون است هم خونخواه ، و لذا ثارالله نیز دو معنی دارد اگر ثار را خون معنی کنیم ، تعبیر ثارالله کنایه از این است که اگرخداوند خون داشت ، امام حسین (ع) خون او بود و ریخته شدن خون آن حضرت ، چون ریخته شدن خون خداست . بنابراین ثارالله به معنی خونی است که خداوند آن را حرمت نهاده و ریختنش را حرام کرده است .

اما اگر ثار را خونخواه و منتقم معنی کنیم ، تعبیر ثارالله کنایه از این است که خداوند ، ولیٌ دم امام حسین (ع) است و انتقام آن خون را خداوند خواهد گرفت . پس کسانی که خون امام حسین (ع) را ریختند ، حسابشان نه با این و آن شخص ، که با خود خداوند است .

به هر حال ، لغت ثارالله بدین معنی است که خون امام حسین (ع) بس حرمت داشته ، و ریخته شدن آن ، جنایتی بسیار بزرگ بوده است . اما این جنایت ، آن هم در هنگامی که فقط پنجاه سال از مرگ پیامبر (ص) گذشته بود رخ داد و خون خدا ، آن هم به صورتی فجیع به زمین ریخته شد . پس کدام تراژدی خونبارتر از اینکه خونی آسمانی نقش بر زمین شد ؟

دو نگاه به عاشورا

چنان که می نگریم ، عاشورا ترکیبی است از حماسه و تراژدی  ، و این دو تفکیک ناپذیرند .

اینک سخن در این است که کدام یک از این دو ، اصل است ؟ حماسه یا تراژدی ؟

چنین می نمایدکه با دو نگاه و دو زاویه دید می توان به عاشورا نگریست : « نگاه سیاسی » و « نگاه عاطفی »  . با هر یک از این دو نگاه ، عاشورائی متفاوت از دیگری پدید می آید . در نگاه سیاسی ، حماسه عاشورا برجسته تر می شود و در نگاه عاطفی ، تراژدی عاشورا

اگر نگاه ما به عاشورا سیاسی باشد آنچه مشاهده می کنیم حماسه سیاسی است . ولی اگر نگاهمان عاطفی باشد ، آنچه می بینیم ، تراژدی است . با این دو دید متفاوت ، نه تنها دو عاشورای متفاوت ، که دو سلوک متفاوت نیز به وجود می آید .

اگر به « حماسه عاشورا » نگریسته شود و آن اصل قرار گیرد ، نتیجه اش آن می شود که هیچ گاه تن به ذلت و زور ندهیم و در برابر یزیدیان بایستیم و آزادگی پیشه سازیم و خلاصه مبارزه و حریّت و عزت و ستم ستیزی و شهادت .

اما اگر به « تراژدی عاشورا » نگریسته شود و این اصل قرار گیرد ، حاصلش این می شود که یکسره مصیبت زده باشیم و مرثیه سرائی کنیم و روضه خوانی برپا سازیم و بگرییم و خلاصه ، اشک و زنجیر و قمه و هیئت .

شک نیست که آنچه در عاشورا اصل است ، حماسه است نه تراژدی . البته فرجام این قیام حماسی ، تراژیک است  اما اصل و اساس آن بر حماسه است . این قیام با حماسه حسینیان آغاز شد و با فاجعه یزیدیان به فرجام آمد . پس عنصر تراژدی در آن عارضی است و معلول جنایت دشمن . مضافاّ اینکه همین جنایت در دیده نزدیک بین ما ، تراژدیک است ، ورنه به دیده شیر زن کربلا ، « زیبائی » است ، مگر حضرت زینب (س) پس از مشاهده آن همه رخدادها و جنایت ها نگفت : « ما رایت الا جمیلا ».

حسین کشته نشد تا امتی را تا  ابد مصیبت زده و گریان سازد ؛ بلکه جان داد تا آزادی را جان دهد و  امتی را درس ستیهندگی و آزادگی و عزّت دهد و روزگار امت جدّش را سامان بخشد . مگر نفرمود : من برای اصلاح امت جدم بیرون آمدم ، آن حضرت الگوی اصلاح است و ستم ستیزی ، نه دستمایه مرثیه سرائی بی هدف و میان تهی و بی تاکید بر اهداف عاشورائی.

نگاه عاطفی ، نگاه سیاسی

در گذشته ، به علل متعددی ، از جمله بدین علت که شیعیان کمتر درگیر سیاست بودند و چندان دغدغه سیاسی نداشتند ، بیشتر با نگاه عاطفی به عاشورا می نگریستند . اما از قرن چهاردهم ، که شیعیان درگیر سیاست و مبارزه شدند ، بیشتر با نگاه سیاسی به عاشورا می نگرند . در نگاه عاطفی به عاشورا ، به مصیبت امام حسین (ع) نگریسته می شود و بر آن گریسته می شود . اما در نگاه سیاسی ، به سیاست و مبارزه و حماسه آن حضرت نیز نظر می شود و مصیبت و عزاداری در خدمت اهداف قرار می گیرد .

در گذشته ، که با نگاه عاطفی به عاشورا نگریسته می شد ، عنصر تراژدی آن برجسته می گردید و امام حسین (ع) در مصیبت خلاصه می شد . شاهد این که ، واژه هائی که در عاشورا بسامد و تواتر داشت و همواره بر سر زبانها بود ، تراژیک بود از جمله می توان به این واژه ها اشاره کرد : بکاء و گریستن ، اشک ، مصیبت ، حزن و غم ، بلا وابتلاء ، عزا ، ماتم ، تشنگی ، اسارت .

اما امروزه ، که با نگاه سیاسی به عاشورا نگریسته می شود ، عنصر حماسه آن برجسته گردیده و امام حسین (ع) نه نماد مصیبت ، که نماد آزادگی شده است . شاهد اینکه واژه هائی که امروزه در عاشورا تکرار و تلقین می شود ، به ادبیات حماسی تعلق دارد . از جمله می توان به این واژه ها اشاره کرد : آزادی و آزادگی ، انقلاب ، نهضت ، قیام ، مبارزه ، جهاد ، امر به معروف و نهی از منکر ، اصلاح ، اصلاح ، حکومت ، سیاست ، عدالت .

نتیجه سخن اینکه اگر با نگاه سیاسی به عاشورا بنگریم و حماسه آن را اصل و در کانون توجه قرار دهیم ، نتیجه اش « اسلام حماسه » می شود و « حسین شهادت » ( نه حسین مصیبت )، و « حسین خون » ( نه حسین اشک ) . این اسلام با الگوگیری از حماسه حسینی ، حماسه ها می آفریند و کاخ ستمبارگان را با سلاح شهادت ویران می سازد البته در این اسلام ، اشک بر حسین هست ، اما حسین به هدف اشک نیست  شفاعت حسین هست ، ولی حسین تنها برای شفاعت نیست

اما اگر با نگاه عاطفی به عاشورا بنگریم و تراژدی آن را اساس قرار دهیم ، حاصلش « اسلام مرثیه » می شود و حسین مصیبت (نه حسین شهادت ) ، و «حسین اشک » ( نه حسین خون ).در این اسلام اصل بر مرثیه است و اساساً ، هدف از مرثیه و مصیبت و عزاداری ، اقامه عزای حسینی برای احیای مرام حسینی نیست ، بلکه همان عزاداری موضوعیت دارد . وسیله و ابزار ، به هدف و غایت تبدیل شده و آنچه طریقت دارد موضوعیت یافته است

قطره ای اشک در این اسلام ، گناهانی را می شوید که کفاره اش ، در میزان شرع خدا ، بس سنگین است . اشک ، خود ، « عمل » است و هدف ، و جای آنرا می گیرد و چون مطهرات می گردد و نجاسات زندگی را می شوید . و نتیجه این می شود که پیروان این دین ، پشتگرم به گریه می شوند و کم رغبت به عمل .

در گذشته امام حسین (ع) بیشتر عزادار داشت تا حماسه دار ، و مرثیه سرا داشت تا حماسه سرا . در عزای او بسی گفتندو نوشتند و گریستند ، ولی حماسه اش را ، چنان که باید ، ندیدند و نسرودند و پاس نداشتند . این اولاً از آن رو بود که با نگاه عاطفی به عاشورا نگریسته می شد و مضافاً اینکه کاری آسان بود . پیداست که عزاداری آسانتر از حماسه داری است . نشستن و بر حسین گریستن ، آسانتر از برخاستن و با یزیدیان ستیزیدن است . عزاداری ، اشک می طلبد ولی حماسه داری جان . مردم ، به ندای «حی الصلوه» بیشتر لبیک می گویند تا « حی علی الزکاه» چه رسد به » «حی علی الجهاد »

هدف کُشی از قیام امام حسین

امام حسین (ع) از شخصیت های « دوباره مظلوم » و « باز شهید » در تاریخ است . یک مظلومیتش این بود که او را کشتند ، و مظلومیت دیگرش این بود که هدفش را محو و مسخ کردند . یک بار در عاشورا به او ظلم شد ، و بار دیگر در عاشوراها . ظلم دوباره این بود که « هدف کشی » از قیام امام حسین (ع) شد .

پس یک حسین شهید در تاریخ است و یک حسین باز شهید در طول تاریخ . یک بار کالبد آن حضرت پایمال شد و بار دیگر هدفش . دشمن جانی چنان کرد و دوست جاهل چنین .

یک هدف کشی از امام حسین (ع) این بود که قیامش را امری شخصی و تکلیفی خصوصی معرفی کردند که نمی باید الگوی دیگران باشد . و بعضی می گویند آن حضرت تن به کشتن داد تا مردم بگریند و بدینوسیله گناهان انسان آمرزیده شود و گریه و اندوه انسان کفاره گناه ایشان باشد و این گریه و اندوه بدون شهادت چنین بزرگواری صورت وقوع نمی یافت پس در واقع شهادت آن بزرگوار کفاره گناهان جمیع گناهکاران است . و بعضی می گویند امام حسین به شهادت رسید تا به شفاعت برساند و شهید شد تا شفیع شود . حال آنکه در سخنان آن حضرت ، از مدینه تا مکه و از آنجا تا کربلا ، هیچ اشاره ائی به شفاعت نیست و سخن از اموری دیگر است .

این سخن تفسیر مسیحی از قیام حسینی است . یعنی همان گونه که مسیح تن به صلیب داد تا فدیه گناهان انسانها شود ، امام حسین (ع) نیز تن به شهادت داد تا گناهان امت را بشوید و شفیعشان شود . متاسفانه نه تنها اسراءیلیات ، که نصرانیات نیز در دین ما نفوذ کرده است .

عاشورا در طول تاریخ حامل دو مظلومیت و مصیبت است و یکی از دیگری بزرگتر : در یک عاشورا به امام حسین (ع) ظلم شد و در عاشوراهای دیگر ، بر عاشورای حسینی ستم رفت و از درون تهی شد و اهداف آن حضرت ، محو و مسخ گردید.

شیعه از عاشورا ، چنان که باید ، استفاده نکرد و آن را الگوی خویش نساخت و به این اهرم برای مبارزه با حکومتهای ستمگر دست نینداخت و از این انرژی برای ستم سوزی بهره نبرد و آن را بیشتر دستمایه عزاداری ساخت . حال آن که عاشورا مالامال از شخصیت های الگوست و سرشار از درس ستیهندگی و اقتدا به آن ضامن آزادگی و عدالت گستری . اگر عاشورا ، آری فقط عاشورا ، الگو می شد ، هیچ حکومت ستمگری در سرزمینهای اسلامی بر جای نمی ماند .

ولی افسوس که عاشورای حماسه در عاشورای تاریخ ، به عاشورای مرثیه مبدل گشت و از آن همه حماسه ، دسته های عزاداری و مجالس روضه خوانی و خیل مداحان نصیب شد . گویا امام حسین (ع) به هدف عزاداری برای خویش قیام کرده بود و خود را به کشتن داد تا امتی را بگریاند و عزادار سازد. بدتر اینکه همان عزاداریها هم به خرافات و بدعتها آلوده گردید . 

بدعتهائی مانند قمه زنی ، قفل زنی  و .... که اساساً هیچ ربطی به عزاداری ندارند و در هیچ جای دنیا و در هیچ عزائی ، این نوع مراسم مشاهده نمی شود و به عنوان نشانه های عزاداری شناخته نشده است .

گاه همین نمایش های عزاداری ، به رقابتهای ناسالم میان دسته های عزاداری تبدیل می شود زیرا هر دسته می کوشد بر دسته دیگر پیشی گیرد و کوچه و خیابان را قرق کند .

از این صحنه ها در عاشوراهای تاریخ فراوان است که مردم بر سر و سینه خویش می زنند اما کلمه ائی علیه ظالمان نمی گفتند و مشتی به روی آنان گره نمی کردند و یا اساساً ، ظالمان زمان خویش را نمی شناختند و یا بدتر اینکه ، هیچ حساسیتی در این باره نداشتند . حال آنکه عاشورا در هر عصر باید یادآور حسینیان و یزیدیان آن عصر باشد . چون عاشورائی بر ملتی می گذرد باید آن ملت بیندیشد که در این عاشورا ، حسینیان و یزیدیان کیستند و تکلیف چیست و چه باید کرد و خود در کدام سو است . به آنان یاری رساند و با اینان بستیزد و به سیره حسین در عاشورا اقتدا کند و عاشورائی در عاشوراها برپا نماید .

گفتنی است امام حسین (ع) در سخنانش ، گاهی به شخص یزید اشاره کرده و گاهی به « مثل یزید » . در جائی فرموده است : « اگر مردم گرفتار حاکمی مانند یزید شوند ، پس فاتحه اسلام خوانده می شود » و در جائی دیگر فرموده : « کسی مانند من ، با کسی مانند یزید بیعت نخواهد کرد » . در آنجا که آن حضرت از یزید گفته ، به عصر خویش و آن روز اشاره کرده است . اما در آنجا که « مثل یزید » گفته ، سخن از عصر نیست ، از دهر است ؛ از روز نیست ، از روزگار است . در اینجا آن حضرت برای تاریخ نسخه پیچیده و به آیندگان هشدار داده است . سخن از یزیدیان و یزید گونه های تاریخ است . سخن از یک شخصیت است نه یک شخص . سخن از این است که هرکس مانند من است ، با هر که مانند یزید است ، نباید کنار بیاید . سخن از یک راه است و ادامه آن . راهی که پایان نیافته است ، بلکه باید ادامه یابد . این راه پیش از حسین بوده است و پس از حسین نیز ره نورد می خواهد . 

پس در هر روز و هر کجا که شخصیتی مانند یزید حاکم شود ، آن روز را باید عاشورا کرد و آنجا را کربلا . حسینی بودن یعنی با یزید گونه ها نساختن و ستیزیدن و سر دادن و سر سپردن

 اینک ما شاهد ظلم یزیدیان زمان در فلسطین ، لبنان ، افغانستان و عراق هستیم  وهر روز شاهد هتک حرمت اعتقادات و نوامیس مسلمانان می باشیم ، روزی بر پیامبر اعظم اهانت می نمایند و روزی قرآن را به آتش می کشند . آیا با روضه خوانی و گریه کردن برحسین ، اثری مترتب است ؟

پس عملاً می بینیم که امام حسین (ع) دستمایه عزاداری شده است ، نه الگوی آزادگی و ستیزندگی . برای مظلومیت آن حضرت گریسته می شود اما اندیشیده نمی شود که چرا ظلم بر او رفت . عاشورا هست اما روح آن ستانده و عاشورای بی حماسه شده است . در حالی که به گفته حکیمی : یک عاشورا ، اگر آن طور که می باید و ائمه طاهرین نظر داشته اند ، برگزار گردد ، بس است تا سرنوشت ملتهائی را عوض کند . عاشورا در تاریخ چندان تحریف گردیده و اهداف امام حسین (ع) چنان محو و مسخ شده که هیچ خطری از جانب آن متوجه دشمنان و زورگویان نیست .

به هر حال ، عاشورا در تاریخ ماند و یاد و خاطره آن از میان نرفت ، اما چنان از خاصیّت و هدف افتاد که ظالمان و خودکامگان هیچ منعی و خطری برای عزاداری نمی بینند .

 با ملاحظه همین عزاداریهای بی روح است که برخی از مراجع و روشنفکران بر می آشفتند و اشکال می گیرند که چرا چنین و چنان . آنان نه بی دین هستند و نه خارجی .

آری اینچنین است که حکیمی می گوید : به جز اینکه امام حسین (ع) در عاشورا شهید شده است ، عاشورا نیز در تاریخ شهید شده و پیام اصلی عاشورا ، فراموش گشته است . پس در هرعاشورائی دو شهید موجود است و بر هر شهیدی نوحه ائی واجب .

اگر کسی عاشورا را با همه ابعاد آن بشناسد ، مصیبت امام حسین (ع) را فراموش می کند و برای عاشورای حسینی به سوگ می نشیند .

پس یک حسین مظلوم در عاشورا وجود دارد و عاشوراهای مظلوم در طول تاریخ . با یک چشم بر حسین باید گریست و با چشم دیگر بر عاشوراها .

آفت گزافه گوئی

در سده های گذشته ، متولیان و  وارثان امام حسین (ع) مرثیه سرایان بودند حال آنکه باید حماسه سرایان می بودند ،  در دوره رضاشاه عزاداری ممنوع شد ،  روحانیت و مردم به فغان آمدند ، حال آنکه در طی قرنها ، حماسه سرائی متروک شده و کسی به فغان در نمی¬آید .

یک انحراف این است که عاشورا از حماسه به مرثیه تبدیل شد و انحراف دیگر اینکه ، عاشورای مرثیه نیز به خرافات آلوده گردید . تنزّل حماسه عاشورا به مصیبت ، یک عیب بود و داخل شدن خرافات و تحریفات در آن ، عیبی دیگر . این ، کم انحرافی نیست که اولاً ، یک حماسه به عزاداری و روضه خوانی تقلیل یابد و ثانیاً در این مقام نیز به خرافات آلوده شود . اینک سخن در باره عیب خرافه و تحریف است و علل آن :

عاشورا دو قهرمان دارد و هر دو در اوج آن : امام حسین (ع) قهرمان مثبت عاشوراست و یزید قهرمان منفی آن . امام حسین (ع) و یارانش در اوج آزادگی و عزت و استقامت و مظلومیت هستند ؛ چنان که یزید و سپاه او ، در اوج پستی و ناجوانمردی . امام حسین (ع) تا سقف عزّت و مظلومیت پیش رفت و طرف مقابلش ، با خرق مقررات جنگ و تبدیل آن به شبیخون ، تا سقف قساوت و نامردانگی پیش رفت . در عاشورا همه چیز در اوج بود : زشتی و زیبائی ، مردی و نامردی ، ظلم و مظلومیت ، آزادی و زبونی .

اگر این نکته پذیرفته شود ، باید تصدیق کنیم که عاشورا کشش هر گونه مبالغه را دارد . این واقعه چنان است که ظرفیت و استعداد اغراق را دارد و در خود می گنجاند . مثالی می آورم ؛ اگر گفته شود که در رودخانه ائی ، چندین نهنگ چندان بزرگ وجود دارد دانسته می شود که مبالغ است اما اگر گفته شود که آن نهنگها در فلان دریای ناپیدا کرانه و عمیق هستند ، تصور نمی رود که مبالغه باشد .

عاشورا آن دریای بیکران و ژرف است و ظرفیت و قابلیت هر مبالغه ائی را دارد و برمی تابد . این همه ظرفیت ، این آفت را هم دارد که چیزهایی بدان نسبت داده شود که نباشد . اینجاست  که باید بهوش بود و تاریخ را با عقیده خلط نکرد . در اوج انحطاط بودن سپاه یزید و در اوج بودن سید الشهداء و یارانش ، عقیده ماست . اما نمی توان به دستاویز این عقیده ، هر چند از تاریخ  انتزاع شده باشد ، هر چیزی را بر تاریخ تحمیل کرد و اغراق نمود .

 هدف سازی از گریه

ورود خرافات و تحریفات به عاشورا ، علتی دیگر دارد و آن ، این است که عده ای گریاندن را هدف خویش ساختند . چندان که می دانیم ، روایات بسیاری در ثواب گریستن و گریاندن بر امام حسین (ع) وجود دارد . برخی به دستاویز این روایات ، و با نادیده گرفتن چیزهای دیگر ، امام حسین (ع) را در گریه خلاصه کردند و گریستن و گریاندن را تنها هدف قرار دادند

بدیهی است هنگامی که امام حسین (ع) در گریه خلاصه شود ، برخی می کوشند تا هر چه بیشتر ، داستان کربلا را سوزناک تر کنند و پیاز و فلفل به آن بزنند و اشک از مردم بگیرند . عاشورا در دست عده ای به یک رمان سراپا دراماتیک تبدیل گردیده و شاخ و برگهائی به آن داده شده است تا سوزناک تر و اشک برانگیزتر شود .

امویان روز عاشورا را عید می دانستند و مردم در این روز ، جشن می گرفتند و شیرینی می خوردند و لباس نو می پوشیدند و شادی می کردند و پیشوایان شیعه به مقابله با این جریان ضدحسینی پرداخته و مردم را به حزن در عاشورا و گریستن بر امام حسین (ع) دعوت کردند و مقصود از آن اعلام همبستگی با امام حسین (ع) و بیزاری از قاتلان آن حضرت بود به همین دلیل است که در برخی روایات به تباکی (تظاهر به گریه ) نیز سفارش شده است اگر گریه هدف باشد پس تظاهر به گریه بیهوده است اما اینکه سفارش شده است حتی خود را به گریه بزنید معلوم می شود که هدف ، گریه نیست و چیزی دیگر در ورای این دستور ، مورد نظر است .

اما به تدریج فلسفه عزاداری فراموش گردید و نفس گریه هدف دانسته شد و عده ای به هدف گریاندن مردم ، که در واقع وسیله بود ، هر راست و دروغی را بهم بافتند پس در واقع دو انحراف رخ داد : یکی اینکه گریه ، که وسیله و ابزار بود ، هدف پنداشته شد و دوم اینکه برای نیل به این هدف هر وسیله ائی مجاز دانسته شد و هدف وسیله را توجیه نمود

پدیده روضه خوانی

از دیرباز ، عالمان اسلامی را گونه شناسی کرده و برای هر دسته ، نامی نهاده اند ؛ مانند طبقات مفسران ، متکلمان ، فقیهان ، فیلسوفان . در کنار این طبقات که همگی دانشورند ، گروهی یافت می شوند که در شمار عالمان نیستند ، اما در کنار آنهایند و بالادست عوام . این عده را روضه خوان و مداح و ذاکر می نامند . پیشینه این جماعت ، ذکر مصیبت امام حسین (ع) است و گریاندن مردم .

روضه خوانان فراتر از عوامند ، و یا در گذشته چنین بودند ؛ اما در طبقه عالمان جای نمی گیرند و خود نیز چنین ادعائی ندارند . از اینکه روضه خوانان بالای منبر نمی روند و از همان پای منبر به ذکر مصیبت می پردازند و « پا منبری » خوانده می شوند ، جایگاه آنان را می توان دریافت . به هر حال این جماعت بیش از دیگران از امام حسین (ع) می گویند و بانی مجالس حسینی و متولی عاشورایند.

منشاء شماری از خرافات و تحریفات درباره عاشورا ، همین روضه خوانان هستند و این گونه تقسیم کار صورت گرفته است که فقه به عالمان فقه سپرده شده و عقاید به عالمان عقاید و هر رشته علمی دیگر به عالمان مرتبط ؛ اما تاریخ امام حسین (ع) و سیره آن حضرت ، آنهم تاریخ مهمترین دوره حیاتش ، به روضه خوانان واگذار شده است !!!

روضه خوانی هیچ شرطی ندارد جزداشتن ته صدائی ؛ صدائی حزن آلود که بتوان مردم را گریاند . بدین ترتیب امام حسین (ع) در دست عده ای قرار گرفته که غالباً  نه دانشورند ، بلکه هنرمند هستند و از صدائی خوب برخوردارند . این طبقه ، اکثراً درس خوانده و تاریخ دان نیستند ، اغلب اوقات عوام زده و پیرو عوامند ، تابع عواطف و احساساتند ، و هدفی جز گریاندن ندارند . هر یک از این موارد به تنهائی کافی است تا خرافات و تحریفاتی را به عاشورا وارد نماید ؛ چه رسد به این که همه این موارد در یک نفر مداح جمع شده باشد !!!

واقعاً چاره چیست ؟ آیا باید از روضه خوانان خلع ید کرد ؟ هرگز ! این ، صورت مسئله را پاک کردن است . چاره این است که این گروه ، آموزش ببینند و تربیت شوند . راه دیگر این است که منبر امام حسین (ع) به پا منبری ها سپرده نشود . اگر منبر امام حسین (ع) مقدس است ، چرا باید به جماعتی پا منبری واگذار شود . نباید عالمان اسلامی روضه خوانی را « کسر شان » بشمارند و این وظیفه را به دیگران وانهند .

ضرورت اصلاح

در ذیل و ظلّ نام امام حسین (ع) همواره دو کار انجام می شود : روضه خوانی و عزاداری . سررشته روضه خوانی به دست مداحان است و سر رشته عزاداری به دست مردم . و این چنین است که تحریفات و خرافات و بدعتهائی به این دو  وارد شده است که در پیش بدانها اشاره شد .

آنچه باید در کانون توجه قرار گیرد ، پاکسازی روضه خوانی و عزاداری است به قصد پایداری این دو فریضه .

عده ای همین که از پاک سازی روضه خوانی و عزاداری سخن رود ، هوچی گری می کنند و می گویند این کار ، مخالفت با دستگاه امام حسین (ع) است . انتقاد از عزاداری موجود را به انتقاد از اصل عزاداری تاویل می کنند و چنین می نمایانند که انتقاد یعنی مخالفت با عزاداری . مگر خود سید الشهداء هدف از قیام خویش را اصلاح امت جدش پیامبر (ص) ندانست که بعد از آن حضرت در زمانهای خلفا و معاویه دچار تحریف شده بودند  . حالا هم  عاشورای همان امام حسین دچار تحریف شده و اصلاح و پاکسازی و بدعت زدائی ضروری است .

فاش می گویم که هیچ شیعه ای ، بلکه هیچ مسلمانی، بلکه هیچ انسان آزاده¬ای ، نمی تواند با عزاداری امام حسین (ع) مخالف باشد . چشمی که برای آن حضرت اشک نریزد ، یا نخواهد  اشک بریزد ، و دلی که در ماتم او نسوزد چشم و دل انسان نیست ، آنکه با عزاداری امام حسین (ع) مخالفت می کند ، هر چند نام شیعه یا مسلمان داشته باشد پیش و بیش از هر چیز از عمّال و اعوان امویان است .

کسی در سده اخیر ، به مخالفت با اصل عزاداری نپرداخته است . آنچه گفته می شود اصلاحات در عزاداری است و نه انتقاد از نفس عزاداری . اما عوام فریبان به عمد ، محل نزاع را خلط می کنند و هو می اندازند که عده ای با عزاداری مخالفند و می خواهند آن را براندازند .

آنچه اسلام را تاکنون نگه داشته ، منطق و معقولیت آن است . ثانیاً هدف وسیله را توجیه نمی کند و اساساً با وسیله نامشروع نمی توان شرع را پاس داشت . ثالثاً به فرض اینکه عده ای عوام دل بسته این خرافات شوند و به دین بگروند ، در مقابل عده ای خواص با ملاحظه این خرافات از دین می گریزند ؛ و گریختند . آنچه موجب گردیده چهره اسلام در نظر عده ای مخدوش بنماید ، همین خرافات و تحریفات در گرداگرد آن است . رابعاً دین یاری را باید از پیشوایان دین آموخت و نمی شود کاتولیک¬تر از پاپ و مقدس¬تر از امام معصوم شد .

برخی می گویند : عوام دلبسته خرافاتند و همین خرافات موجب دلگرمی دین است و نباید « آرامش عوام » را بر هم زد عجبا که عده ای گوش مردم را با موم خرافات می بندند . از زبان مردم می گیریند و به گوش آنها فرو می کنند . حال آن که پیشوایان دین همواره دو کار می کردند : چیزهائی را در گوش مردم می خواندندو چیزهائی را از گوش مردم بیرون می کردند . هم ، عقیده ای را به مردم القاء می کردند و هم عقیده ای را از آنها می گرفتند . اگر قرار بود که آرامش عوام به هم بخورد  ، چه نیازی  بود به آمدن پیامبران و آوردن کتاب ؟ کجا آمده است که پیامبران ، مردم را در خرافات نگاه داشتند و مداهنه و مصانعه کردند ؟ این که پیامبران به جای دسته دسته مرید ، گروه گروه مخالف داشتند ، نشانه آن است که به عقاید عوام تمکین نکردند و منبع تعلیمات پیامبران ، نه « دهان مردم » که آسمان بود . سبقت از پیشوایان دین ، مانند عقب افتادن از آنهاست و این دو افراط و تفریط است و  روش جاهلانه.

خلاصه کنیم سخن را ، که اولاً پاکسازی روضه خوانی و ثانیاً اصلاح عزاداری ، سخت ضرورت دارد . و به این مهم ، بیش و پیش از هر کس ، باید روحانیت اهتمام ورزد . و در این راه باید از عوام و عوام زدگان و عوام فریبان نهراسید و مداهنه نکنند و ملامت و تهمت را به جان بخرند .

--------------------------------------------------------------

نویسنده  :  فیروز دعائی

کارشناس امور فرهنگی اداره تبلیغات اسلامی شهرستان هریس


نوشته شده در   يکشنبه 26 دي 1389  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode