جام جم آنلاين: به طور طبيعي وقتي مغز تهديدي را شناسايي ميكند- به عنوان مثال يك صداي بلند ـ منطقهاي موسوم به آميگدال (amygdale) تحريك شده و واكنش استرس زايي را توليد ميكند. تقريبا بلافاصله آدرنالين در بدن توليد ميشود و به اين ترتيب حساسيت حواس پنجگانه به اوج خود ميرسد. در چنين حالتي، پالسهاي عصبي افزايش يافته و فشار خون فرد بالا ميرود.
اگر اين صدا به صدايي مشابه آنچه از اگزوز خودروها خارج ميشود تبديل شود، غشاي جلوي مغزي ـ منطقهاي كه مسؤول عملكردهاي برتر فكري است اما واكنش آرام تري از خود بروز ميدهد ـ به آميگدال و ديگر قسمتهاي بدن زمان آرام شدن ميدهد. اما اگر اين صدا به صداي شليك گلوله تبديل شود، آميگدال فرد را به واكشن بسيار سريع واداشته تا از مسير گلوله دور شود. در همين حال واكنشي مبني از ترس در حافظه ثبت ميشود. از اين رو هر بار كه مغز چنين صدايي را تشخيص دهد، بدن تحريك ميشود و واكنشي مشابه را تكرار ميكند.
در ميدان جنگ همراه شدن وحشت با صداهاي شديد ميتواند مفيد باشد، چون موجب واكنش سريع نظاميان ميشود اما در خارج از ميادين جنگي چنين واكنشهايي ميتوانند اختلالاتي در زندگي عادي فرد ايجاد كنند.
معمولا با گذشت زمان هر صداي بلندي كه براي مغز و سلامت فرد بيضرر باشد، صداهاي از قبل ثبت شده در مغز را كه با واكنشهايي نظير وحشت همراه هستند، از بين ميبرند. اين فرآيند تحت عنوان خاموش سازي شناخته ميشود. با اين حال و بنا به دلايلي كه هنوز مشخص نيست در بيماراني كه به عارضه PTSD مبتلا هستند، فرآيند خاموشسازي روي نميدهد و در عوض علائمي مشابه بازگشتهاي مقطعي (flashbacks) برايشان پيش ميآيد، در نتيجه فرد به حالت كرختي عاطفي شديد دچار ميشود.
گول زدن مغز براي جلوگيري از ثبت خاطرات دردناك
اما بياييد تصور كنيم كه بتوانيم ترس و وحشت مرتبط با حوادث سخت و دردناك را در ذهن متوقف كنيم. به عبارت ديگر كاري كنيم كه خاطرات تلخ و آزاردهنده مربوط به حوادث رانندگي يا صحنه خونين جنگ پس از شكلگيري در ذهن از بين بروند و حتي حافظه را به طور كامل پاك كنيم؟ به نظر ميرسد بيشتر به داستانهاي علمي ـ تخيلي شباهت داشته باشد اما چنين نيست. دكتر اميلي هولمز، روانشناس عصبي در دانشگاه آكسفورد موفق به كشف اين نكته شده است كه به احتمال زياد ميتوان بيماران مبتلا به اختلال PTSD را در برابر تأثيرات آن مايه كوبي كرد. او ميگويد: زماني كه به اين سطح از توانمندي علمي دست پيدا كنيم كه بيماران مبتلا به PTSD را در برابر تبعات دردناك آن محافظت كنيم با اين حال هم اكنون به فناوريهاي لازم براي درمان چنين عارضهاي دست نيافتهايم. اين دانشمند باز در حال انجام مطالعاتي است كه اميدوار است با استفاده از نتايج آنها درمان مناسبي براي حملات عارضه PTSD پيدا كند؛ خلق دوباره علائم PTSD بلافاصله پس از وقوع يك آسيب سخت رواني و جلوگيري از ثبت آنها در مغز با گول زدن مغز. او براي اين كار از داوطلبان مختلفي استفاده ميكند. او يك سري ويدئوهاي مملو از صحنههاي خونريزي و حوادث دردناك براي آنها پخش ميكند تا آنها را وادار به كنجكاوي و فكر درباره آنها كند. نكته جالب توجه اين است كه اين خود يكي از نشانههاي ابتلا به PTSD است. در حالي كه به نيمي از داوطلبان اجازه داده شد تا به محض ديدن اين تصاوير صحنه آزمايش را ترك كنند، او بلافاصله و با استفاده از بازي معروف Tetris (بازياي كه در آن فرد بايد اشكال مختلف را كنار هم طوري بچيند كه كمترين فضاي خالي ميان آنها ايجاد شود) به درمان نيم ديگر پرداخت.
به اعتقاد دكتر هولمز، ما 2 نوع حافظه داريم: حافظه شفاهي كه داستاني از يك آسيب روحي و رواني است و ديگري حافظه حسي است كه شامل تصاوير، اصوات و بوها ميشود. بازگشتهاي مقطعي (flashbacks) از نوع حافظه حسي هستند كه زماني به ذهن برميگردند كه فرد آنها را نميخواهد. بخوبي مشخص است اين حافظه حسي است كه بازي Tetris آن را تحت تأثير قرار ميدهد. قدرت آني مغز براي پردازش اطلاعات محدود است. در حالي كه اين مركز فرماندهي درگير رنگها، اشكال و حركات قطعات مختلف در بازي Tetris شده است، اين امكان را ندارد كه كدگذاريهاي لازم براي تك تك صحنههاي دلخراش و آزاردهنده را انجام دهد. از اين رو در آينده امكان به خاطر آوردن آنها بسيار ناچيز ميشود. از اين رو ميتوان اين خبر خوشحالكننده را داد كه دكتر هولمز توانسته است در آزمايشگاه نهچندان مدرن و پيشرفته خود، واكسني براي PTSD ارائه كند. در حقيقت او توانسته است حافظه حقيقي افراد را هنگام مشاهده چنين تصاوير آزاردهندهاي غيرفعال كند.
اما همانطور كه دكتر هولمز اشاره ميكند هنوز نميتوان از اين تكنيك براي درمان مبتلايان استفاده كرد. به عبارت ديگر همچنان بايد منتظر ماند تا تحقيقات دامنه دار ديگري در اين خصوص انجام شود تا بتوان بدون هيچ گونه نگراني سراغ بيماران واقعي رفت. در حال حاضر براي آن دسته از افرادي كه به اختلال PTSD مبتلا هستند اين تكنيك ميتواند مرهم دردي هر چند موقتي باشد.
دكتر هولمز تنها دانشمندي نيست كه تلاشهايي براي كمك به اين نوع بيماران انجام ميدهد. سال گذشته دكتر مرل كيند از دانشگاه آمستردام شيوهاي خاص براي بهبود وضعيت اين نوع بيماران پيدا كرده بود. در اين شيوه به بيمار كمك ميشود تا عناصري كه موجب به ياد آوردن خاطرات تلخ و دردناك گذشته ميشود از بين روند. او در آزمايشگاه روي چندين داوطلب كار كرده بود. در ابتدا و با استفاده از شوك الكتريكي، موجي از ترس را از بابت نمايش تصاويري مربوط به عنكبوتهاي ترسناك در آنها ايجاد كرد. سپس دوز مشخصي از دارويي به نام پروپرانانول به آنها داد و در كمال حيرت متوجه شد تنها پس از مدت كوتاهي و حتي پس از اينكه آن تصاوير ترسناك بار ديگر برايشان نمايش داده شد ديگر احساس وحشت اوليه را نداشتند.
در جستجوي دارويي براي فراموش كردن گذشته
اما چرا؟ پيش از اين محققان هلندي پديدهاي موسوم به تثبيت دوباره را كشف كرده بودند كه بر اساس آن وقتي يك خاطره از گذشته در مغز بيدار ميشود به طور موقتي قابل تصحيح و تغيير ميشود. دقيقا همينجاست كه دكتر مرل كيند داروي پروپرانانول را به داوطلبان ميدهد. اين محقق ميگويد: داروي پروپرانانول دريافتكنندههاي آدرنالين در مغز را از كار مياندازد. آنها در سراسر مغز پراكنده هستند، اما ميتوان تمركز قابل توجهي از آنها را در منطقه آميگدال مغز كه مسوول خاطرات عاطفي است، مشاهده كرد. در چنين حالتي آدرناليني كه در نتيجه مشاهده عنكبوت، صحنههاي خونريزي در جنگ يا هر صحنه دلخراش ديگري در بدن توليد ميشود، ارتباطي با آميگدال پيدا نميكند. در نتيجه فرد چيزي از گذشته كه مملو از خاطرات ترسناك باشد به ياد نميآورد و به دنبال آن واكنشهاي همراه با ترس و وحشت نيز از وي بروز نميكند. محققان اميدهاي زيادي به اين تكنيك نوين و البته ساده دارند. به عقيده آنها از بين بردن خاطرات مملو از ترس و وحشت مربوط به مشاهده يك تصوير دردناك و همراه با ناراحتي آن هم با استفاده از تنها يك قرص يك موفقيت بزرگ به شمار ميآيد كه ميتوان به آينده آن اميدوار بود. البته بايد به اين نكته توجه داشت كه نسخه اصلي اين نوع خاطرات براي هميشه در مغز و به طور دست نخورده باقي ميماند.
نكته: گول زدن مغز و پاك كردن خاطرات تلخ گذشته، اميدهاي تازهاي براي درمان اختلالهاي عصبي ناشي از به خاطر آوردن خاطرات دردناك گذشته ايجاد كرده است.
چندي پيش تلاش مشابهي نيز از سوي يكي از محققان شناخته شده در اين عرصه در نشريه معتبر ساينس منتشر شد كه با استقبال چشمگيري همراه شد. در اين بررسي محققان موفق شدهاند تا ترس در موش آزمايشگاهي را به وسيله تزريق دوز مشخصي از نوعي پروتئين موسوم به فاكتور نوروتروپيك مشتق شده از مغز از بين ببرند. توانايي مغز در تغيير يافتن به چنين روشي با عنوان انعطاف پذيري عصبي شناخته شده است. اين فرآيند به وسيله دستكاريهايي در مغز صورت ميگيرد كه دانشمندان اميدوارند نتايج كاربردي آن در سالهاي آتي و فراتر از بررسيهاي آزمايشگاهي روي انبوهي از بيماران مبتلا به PTSD مشاهده شود.
يكي از محققاني كه در حال بررسي اين تكنيك در دنياي واقعي و روي نمونههاي انساني است، دكتر آلين برنت از انستيتو سلامت روحي داگلاس در دانشگاه مونترال است. او توانسته به برخي بيماران مبتلا به PTSD كمك كند تا ديگر ترسي از خاطرات تلخ و دردناك ثبت شده در مغزشان نداشته باشند. او در سال 2008 مطالعه جامعي انجام داد و طي آن از برخي مبتلايان به عارضه PTSD خواست درباره حوادث دردناكي كه در گذشته برايشان روي داده و موجب شده اكنون به اين عارضه روحي و رواني مبتلا شوند، توضيحاتي بدهند. اين درحالي بود كه وي آنها را با استفاده از تزريق دوزهاي مشخصي از داروي پروپرانانول و يك سري داروهاي ديگر تحت درمان قرار داده بود. يك هفته بعد مجدد از اين افراد دعوت شد تا در آزمايشگاه حضور پيدا كنند. از آنها خواسته شد تا به آنچه قبلا گفته بودند و روي فايلهاي صوتي ثبت شده بود، خوب گوش كنند. او در حالي كه به صحبتهاي آنها گوش ميداد با استفاده از دستگاههاي دقيق به بررسي ضربان قلب و ميزان تعرق بدنشان پرداخت و متوجه شد آن دسته از مبتلايان به PTSD كه تنها دوز پاييني از داروي پروپرانانول (دوز مناسب و معين براي استفاده روزمره) دريافت كرده بودند در خصوص به ياد آوردن خاطرات دردناك و وحشت آفرين گذشته حالت غيرفعالي داشتند.
آيا بايد گذشته را فراموش كنيم؟
اگر اين امكان فراهم شود كه خاطرات تلخ و دردناك گذشته را فراموش كنيم، آيا بايد چنين كاري را حتما انجام دهيم؟
دكتر آندرس سندبرگ در انستيتو آينده بشريت از دانشگاه آكسفورد با چنين نگرشي موافق است. او ميگويد: يك دليل مستحكم اخلاقي براي تضعيف توان فاكتورهاي ايجادكننده ترس در افراد وجود دارد و آن چيزي نيست جز دستيابي به شرايط ايدهآلتر براي زندگي. مواردي نظير لزوم استفاده از افراد به عنوان شاهد در دادگاه يا ايفاي نقش به عنوان رهبران سياسي را در نظر بگيريد. در چنين مواردي است كه ميتوان گفت افراد نيازمند برخورداري از خاطرات دقيق و روحيه بخش هستند. با اين حال تصور ميكنم تمامي اين دلايل در برابر اين حقيقت كه بايد دست به هر كاري زد تا انسان از سطح زندگي بهتري برخوردار باشد، رنگ و بوي چنداني ندارند.
ما در حال رسيدن به مرحلهاي هستيم كه طي آن ميتوانيم عارضه PTSD را بسيار ضعيف كنيم. در نتيجه ميتوانيم ترسي كه با به خاطر آوردن مجدد خاطرات تلخ و دردناك گذشته زنده ميشود را نيز به حداقل رساند. همچنين ميتوان به جرأت گفت اگر اين فرآيند به زندگي بهتر و سالم تري براي افراد منجر شود، هيچ مشكل اخلاقي براي استفاده از اين تكنيك وجود نخواهد داشت. من نميگويم كه بايد اصلاح خاطرات گذشته به اين راحتي و بدون در نظر گرفتن فاكتورهاي گوناگون انجام شود، اما ميتوان با رعايت برخي اصول اين كار را با هدف دستيابي به زندگي بهتر انجام داد.
دكتر اميلي هولمز از دانشگاه آكسفورد با چنين نگرشي مخالف است. او ميگويد: مشاهده حوادث دردناك و وحشت آفرين يا قرار گرفتن در صحنه وقوع چنين رويدادهايي، تلخ و گزندهاند اما متأسفانه آنها بخشي از زندگي روزمره ما هستند. ما بايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه بسياري از افراد وجود دارند كه بدون ابتلا به PTSD با خاطرات تلخ و دردناك گذشته خود زندگي ميكنند. اين يعني ميتوان از ابتلا به عارضه PTSD جلوگيري كرد. به هر حال وظيفه ماست كه ياد بگيريم چگونه بدون تأثيرگرفتن از PTSD به زندگي خود ادامه دهيم.
شايد اين خبر خوشي باشد كه بشنويم بشر به سطحي از توانمندي دست يافته است كه بتواند خاطرات گذشته خود را پاك كند. اما فكر نميكنم چنين نگرشي براي كمك به مبتلايان به PTSD مثمرثمر باشد. بدون شك اينكه ندانيم در گذشته چه اتفاقاتي براي ما روي داده است، خود وحشتآفرين خواهد بود. افرادي كه به عارضه شوكه شدن از بابت به ياد آوردن خاطرات تلخ و ترسناك گذشته مبتلا هستند هيچگاه دوست نداشتهاند كه به عنوان يكي از مبتلايان به اين عارضه نام بگيرند، اما حتي در درمانهاي موفقيتآميزي كه طي آن بروز اين عارضه متوقف ميشود، مبتلايان دوست ندارند خاطرات گذشتهشان براي هميشه نابود شود. حتي اين افراد هم كه مشكلات زيادي از بابت به خاطر آوردن خاطرات دردناك گذشته خود متحمل شده اند نيز درك ميكنند كه دانستن گذشته و آنچه برايشان روي داده، نكتهاي مهم و حياتي است. به عنوان مثال نظامياني را متصور شويد كه در جنگ جهاني حضور داشتهاند. آنها صحنههاي زيادي مملو از خشم و خشونت را ديدهاند با اين حال هيچ يك از آنها دوست ندارند خاطراتي از چند سال زندگيشان در ذهن نداشته باشند. بدون شك اين نوع بيماران دوست دارند كه از تبعات دردناك PTSD خلاص شوند، اما من شك دارم كه بخواهند اثري از خاطرات گذشتهشان در زندگي نداشته باشند. از اين رو نميتوان براحتي درخصوص درمان اين دسته از افراد با استفاده از چنين تكنيكي صحبت كرد.
منبع: مجله فوكوس / مترجم: مهدي پيرگزي