فرجالله سلحشور گفت: در حال حاضر به لطف خدا براي سينماي مذهبي تعريف و مباني اسلامي داريم. آنموقع هيچچيزي نداشتيم و براساس فطرتمان و عرق بچهمسلماني كار ميكرديم؛ چون اسلام را دوست داشتيم، ميگفتيم بايد كار اسلامي بكنيم.
به گزارش خبرگزاري فارس، «فرجالله سلحشور» در گفتوگويي با سينما رسانه پيرامون موضوعات مختلف در عرصه هنر سخن گفته كه مشروح آن در پي ميآيد:
- ميخواهم به عقب برگردم و از حواشي سريال يوسف پيامبر(ع) عبور كنم. اگر موافقيد، بحث را از عرصه ورود شما به دنياي بازيگري شروع كنيم.
بسماللهالرحمنالرحيم. من از مسجد و با نمايش حر شروع كردم؛ در نقش حر. آن نمايش و نمايش حجربنعدي و يكيدوتا نمايش مذهبي ديگر كه من در مسجد و حسينيه ملاحظه كردم، بر روي من تأثيري گذاشت كه باعث شد تا به اين زبان علاقهمند و با آن آشنا شوم و ازاينطريق، در جهت ترويج و تبليغ اعتقاداتم تلاش كنم؛ به اين معني كه من كلاً، كار تئاتر و فيلم را براي تئاتر و فيلم شروع نكردم؛ براي اينكه فيلمبردار، كارگردان و بازيگر شوم يا شهرت پيدا كنم و عشق به اينها داشته باشم نه، اينها را ندارم. الآن هم اگر ببينم نميتوانم در جهت اعتقاداتم كاري انجام دهم، راحت در آن را ميبندم و اينگونه نيست كه حاضر باشم بهخاطر سينما يا تئاتر، چيزي از باورها، اعتقادات، اخلاق و ... را زمين بگذارم. حتي منش، سيره و روشم را كنار بگذارم. اولين نمايشي را كه قبل از انقلاب بازي كرديم، بعد از انقلاب هم اجرا كرديم؛ نمايش حر بود. در چند تالار اجرا كرديم. استقبال خيلي خوبي هم شد. تالار شهر، تالار وحدت يا چندتا از كاخهاي جوانان آنزمان را كه بعداً، به كانون تبديل شد، گرفتيم تا شايد مركزيتي براي خودمان درست كنيم و بچهمسلمانهايي را كه در مساجد كار ميكردند، دور هم جمع كنيم. اين فضا در آخر، به تشكيل حوزه انديشه و هنر اسلامي» منجر شد كه در حدود سهسال فعاليت كرد. اولين كار سينمايي ما توبه نصوح بود. بعد از آن، فيلم توجيه و سپس دو چشم بيسو و استعاذه و... كه همه آنها يادم نيست.
- حوزه انديشه و هنر اسلامي قرار بود يك ستاد اجرايي براي هماهنگي گروههاي هنري همسو با انقلاب باشد يا يك پاتوق فكري؟
هدف ما از تشكيل حوزه انديشه و هنر اسلامي رسيدن به يك سينماي الگو و مناسب جمهوري اسلامي بود. داشتيم ميرفتيم كه هويت خودمان را پيدا كنيم. اين فيلمها كه اخيراً هم در هفته دفاع مقدس بعضي از آنها نشان داده شد، درحقيقت ماهيتشان، با سينما متفاوت بود. ممكن بود كه بعضي از مباني و اصولي كه در سينما هست، بر آنها هم حاكم باشد، اما از ريشه تفاوت داشت. و اگر چندوقت ادامه پيدا ميكرد، خودبهخود بهسوي هويت خودمان، يعني سينمايي با تعريف و مباني اسلامي و انقلابي ميرسيديم، كه نرسيديم. با ورود آقاي زم، هنرمندان غيرمعنوي و طاغوتي، من از اين كلمه بهراحتي استفاده ميكنم، كه از زمان شاه به ارث رسيده بودند، وارد حوزه هنري شدند. عوامل و فكر و فرهنگ اين ارث ناميمون وارد حوزه هنري شد و جلوي مسير ما را مسدود كرد. اين اتفاق بچهها را پراكنده كرد و تعداد انگشتشماري از آنها ماندند؛ بچههايي كه از ابتدا در حوزه هنري بودند و تقريباً قريببهاتفاق آنها هنوز ثابتقدم هستند؛ مثل عطا سلمانيان، جعفر دهقان، علي شاهحاتمي، حاتميكيا، كه او هم به حوزه آمد و مدتي هم كار كرد. بيشتر اين بچهها كه در حوزه بودند، هنوز هم به همان صراط مستقيم اول انقلاب پايبند هستند.
- پس حوزه انديشه و هنر اسلامي بهدنبال يك هويتسازي جديد مطابق با الگوي انقلاب بود؟
بله. حوزه هنري يك تاريخ طولاني دارد كه عدهاي آمدند و رفتند و تاريخي محتوايي دارد كه در آن بهدنبال يك هويت بود؛ هويتي بومي و مذهبي، كه جلويش ايستادند و نگذاشتند. همين متولدنشدن اين هويت، باعث شد كه ابتذال عصر پهلوي و سينماي زمان طاغوت دوباره بر مردم تحميل شود كه هنوز هم مسلط است.
- چه ميزان حضور و مديريت آقاي زم را در اين عدم موفقيت مؤثر ميدانيد؟
آقاي زم تا آنجا كه من اطلاع داشتم، قبل از انقلاب در چندتا از كاخهاي جوانان كار تئاتر كرده بود. كاخهاي جوانان را هم كه همه ميدانند؛ يعني كانونهاي فساد. كانونهايي كه درست شده بود براي اينكه جوانان را جذب كند تا بهسمت مسجد و اسلام و خدا و پيغمبر نروند. آقاي زم در آنجا كار كرده بود و با يكسري از هنرمندها توانسته بود زندگي كند و كنار بيايد. بعد از انقلاب هم به ما توصيه ميكرد و ميگفت: فلاني را بياوريد كه كار كند؛ شخصي كه هنوز هم به شرابخواري مشهور است. اين تفكر به حوزه هنري وارد شد و راه را براي ورود هنرمندان طاغوتي باز كرد. لذا حوزه هنري از آن مسيري كه داشت، هيچ نمانده بود منحرف شود.
- اميد به احياي حوزه هنري يا ايجاد يك پاتوق فرهنگي براي نياز امروز جامعه وجود دارد؟
بله؛ خيلي آگاهانه اميد دارم. در حال حاضر به لطف خدا براي سينماي مذهبي تعريف و مباني اسلامي داريم. آنموقع هيچچيزي نداشتيم. آنموقع براساس فطرتمان و عرق بچهمسلماني كار ميكرديم؛ چون اسلام را دوست داشتيم، ميگفتيم كار اسلامي بايد بكنيم. قصههاي اسلامي را هم مينوشتيم و براساس آنها فيلم ميساختيم. اما الآن نه؛ الآن وقتي كه داريم يك فيلمنامه اسلامي مينويسيم، برايش تعريف داريم، ميگوييم براساس اين پارامترها و اين اصول و قواعد، اين فيلمنامه اسلامي است و ميتوانيم بگوييم سينماي اسلامي چيست. درحاليكه تا دو سال پيش نميدانستيم. دو سال پيش كه يوسف پيامبر(ع) را ساختم، فقط بهعنوان بچهمسلمان اين كار را انجام دادم. يك چيزي را خودم ميدانستم، ولي خيلي ابتدايي بود و محكم نبود. درواقع، هنوز به اصول محكم آن نرسيده بودم. الآن ما سينما را براساس آيات و اصول قرآن ميتوانيم تعريف كنيم كه سينماي ما بايد چگونه باشد. اگر بپذيريم كه قرآن كريم ادعا كرده كه براي همه و در همه زمينه ها حكمت دارد بايد بپذيريم كه در قرآن، به سينما و تصويرگري هم پرداخته شده است. اگر قرآن به آن نپرداخته باشد، العياذ بالله، اين از نواقص قرآن است. چطور ممكن است بشر دچار ضايعهاي باشد و دين فراگير الهي به آن موضوع نپرداخته باشد؟ بايستي قرآن تا قيامت به هر مشكلي كه بشر دارد، واقف باشد و من براساس آيه قرآن يقين دارم كه به سناريونويسي و قصهنويسي مذهبي در قرآن اشاره شده است. الآن اگر بخواهيم، با اين تعريف و قواعد كه گفته شد، به آن ميپردازيم و ميتوانيم حوزه هنري را با استحكام و حدت و شدت بهتر و قويتر از دهه نخست آغاز كنيم.
- اگر شما به زيربنا و ايده اوليه حوزه انديشه و هنر اسلامي اعتقاد داريد، مطمئناً آسيبشناسي آنرا هم لازم ميدانيد. آسيبشناسي دوره اول، تيپ انسانهايي هستند مثل آقاي مخملباف، چطور اين جنس آدم محصول آن فضاي دغدغهمند و آرماني ميشود؟
اعتقادم بر اين است كه ما بايد بپذيريم كه هر مقولهاي، تعريف خاص خودش را دارد و اگر آن تعريف را رعايت كرديد، نتيجه ميگيريد و اگر رعايت نكرديد، جوابي در كار نخواهد بود. اسلام يك پديده است؛ اصول و قواعد و تعريفي دارد. بسياري از آدمهايي كه در سينما وارد شدند، ازجمله آقاي مخملباف، به اين اصول و قواعد عمل نكردند. خودشان محور بودند. به دنبال آرزوها و اميال خودشان ميرفتند. به دنبال اين نبودند كه تعريفي را از اسلام ارائه دهند يا در جهت تبليغ ارزشها و باورهاي ديني تلاش كنند. خودشان شناختي داشتند كه فكر ميكردند اين اسلام است و شروع كردند به ترويج آن، كه بعداً به بنبست رسيد. هنگاميكه به بنبست رسيدند، بهجاي اينكه به دنبال راهحل بگردند، مسير را منحرف كردند. بنبست مسير هنري براي آقاي مخملباف، بنبست مسير اعتقادي هم شد. سرنوشت آقاي مخملباف تذكر صريح اين نكته است كه كساني كه وارد عرصه هنر فيلمسازي اسلامي ميشوند، ميبايست از لحاظ عمل به دستورهاي اسلام مؤمن باشند.
- بچههايي كه قرار است حوزه انديشه و هنر اسلامي شماره دو را در دهه 90 و در عرصه فيلمسازي كليد بزنند، بايد چه ويژگيهايي داشته باشند؟
جوانهايي كه حوزه هنري اول را راهاندازي كردند، جوانهاي معتقدي بودند، اما هنرمند نبودند و واقعاً نميدانستند سينما چيست. داشتند تجربه ميكردند و در عمل، ياد ميگرفتند و استادي نداشتند كه اينها را با قواعد و اصول علمي و مدوني كه از غرب آمده بود، آموزش بدهد. خودشان بهعنوان بچهمسلمان آثاري را تجربه ميكردند يا عرضه ميكردند و بهآرامي در حال پيداكردن خودشان بودند. وگرنه از لحاظ اعتقادي، بچههاي درستي بودند. كساني همچون مخملباف و ديگراني هم كه منحرف شدند، در ميان آنها بودند. اما الآن ما اصول و روش فيلمسازي مذهبي را داريم پيدا ميكنيم، اما متأسفانه بيشتر جوانهاي ما در حال رفتن بهسوي همان سينماي ابتذال هستند؛ همان سينمايي كه از غرب به ما ديكته شده است؛ يعني ما ناخودآگاه داريم براي غرب كار ميكنيم و در زمين آنها بازي ميكنيم. آنها به ما ميگويند كه تعريف سينما چيست و جوان ما هم دارد به دنبال همان ميرود؛ جوانان مؤمني كه به دنبال سينماي ارزشي باشند، كماند.
- ايراد كجاست؟
ايراد اينجاست كه ما هنوز چيزي به عنوان سينماي اسلامي به جامعه خودمان ارائه نكردهايم. جواني هم كه علاقهمند است و وارد اين عرصه ميشود، ناخودآگاه بهسمت سينماي موجود ميرود. اگر ما روزي سينماي اسلامي را مطرح كنيم، طبيعتاً، جوان در بدو امر بر سر دوراهي قرار ميگيرد كه كدام را انتخاب كند، ولي تا اين اتفاق نيفتاده است، چيزي را كه موجود است، انتخاب ميكند.
- اين سينماي اسلامي در كدام مقطع از روند هويتي خود قرار دارد؟
ببينيد، سينماي موجود دنيا تمام جذابيتش را روي ظاهر و آنچه با چشم ديده ميشود، استوار كرده است. جذابيت در سينماي غرب به اين موارد خلاصه ميشود: روابط زن و مرد، خشونت و اكشن، صحنههاي عجيب و غريب و با عظمت و محيرالعقول، و فيلمبرداريها يا جلوههاي بصري پيچيده. تمام اينها بصري است. و سينما صنعتي سمعي و بصري؛ درحاليكه جذابيت در چهارچوب اسلام، بهغير از جذابيتهاي بصري، انواع ديگري دارد كه با اين چشم ديده نميشود. شما قصههاي قرآن كه خودشان اصل نيستند و محملي هستند براي اينكه مطلب و حقيقتي را به شما بفهمانند، بهدقت نگاه كنيد. اصلاً براي قصهگفتن، قصهگويي نميكنند، بلكه قصه ميگويد تا حقيقت را به شما انتقال دهد. سينماي ما هم بايد همينگونه باشد. توبه نصوح قبل از اينكه قهرمان يا قصهاش مهم باشد، موضوع توبه و آن محتوايي كه در پشت آن وجود دارد، شما را با خودش همراه ميكند. بعد از توبه نصوح هم ايوب نبي، ايوب نبي را كسي نگاه نميكند بازيگرها و عوامل آن چه كساني هستند؟، چگونه فيلمبرداري شده؟ كدام صحنهها را دارد؟ چه عظمتي دارد؟ اصلاً بحث اينها نيست. تماشاگر در يوسف پيامبر(ع)، روي اين انگشت ميگذارد كه ديديد يوسف سوار كجاوه نشد؛ روي دوش بردهها نرفت! ببينيد، براي تماشاگر اين مهم است. يا ديدي زليخا چگونه عوض شد؛ از بتپرستي يكتاپرست شد؛ و يكتاپرستياش اشك به چشم ميآورد. درحاليكه يكتاپرستي كداميك از جذابيتهايي است كه تا قبل از اين، سينما از آن استفاده ميكرد؟ يكتاپرستي جزء جذابيتهايي است كه در فهرست سينماي غرب وجود ندارد. بايد اين قاعده را تغيير دهيم. اينكه تمام جذابيت در سينما به آن چيزي نيست كه ديده ميشود، بلكه جان كلام، آن چيزي است كه ديده نميشود؛ معنويت است، ارزشهاي اخلاقي و اعتقادي است، علم غيب است، عالم معناست، عالم بالاست، عالم ملكوت است، مرگ است، بهشت و جهنم است، عالم فرشتههاست، عالم اجنه است؛ ببينيد اينها جذابيتهاي اصلي ما بايد باشد. آنوقت براي اينكه اينها را بتوانيم به نظر مردم برسانيم، مجبوريم از بصر و جذابيتهاي بصري هم استفاده كنيم.
يعني فيلمساز مسلمان با تسلط بر تكنيك، فرم را در راستاي نمايههاي موضوعي خود به خدمت بگيرد تا محتواي ارزشي مورد نظر خلق شود...
اصل قرآن چيست؟ ميتوانيم بگوييم؟ نه! بر همين اساس، كتابش را هم نميدانيم چيست؟ پس اين چيست در دست ما؟ اين شكل نازل كلام خداست؛ يعني مثل اين است كه خدا چيزي را كه شدني نبوده و معقول نيست، خدايي كه با چشم ما ديدني نيست، با احساسات و حواس ما لمسكردني نيست؛ اين خدا را چگونه كاري كردهاي كه كلامش و دينش را بهدست گرفتهاي؟ خودش براي اينكه من و شما استفاده كنيم، اين كلمه را پايين آورده است و در اين قالب عرضه كرده است كه من بتوانم استفاده كنم. اگر قالب اصلياش بود، من اصلاً متوجه نميشدم، چگونه ميتوانستم آنرا درك كنم و با آن ارتباط برقرار كنم؟ معنويات هم همينگونه هستند. براي اينكه معنويات را به نمايش بگذاريد، از جذابيتهاي بصري استفاده ميكنيد، وگرنه اصل آن چيزي را كه ميخواهيم بگوييم، به آن جوهر و درون و روح ارزشهاي قصهها بستگي دارد كه براي تماشاگر جذابيت ايجاد ميكند.
هيچكدام از اين فيلمهايي كه اسم برديد، قهرمان معروف و هنرپيشههاي سرشناس ندارد. اما قهرمان فيلم يوسف آنچنان بزرگ ميشود كه تمام دنيا آرزو دارند او را ببينند. الآن دو سال است كه يوسف در خاورميانه حرف اول را ميزند. الآن، آثاري كه روي پرده ميآيد، نميتوانند با يوسفي كه دو سال پيش آمده است، رقابت كنند. هنوز بيننده يوسف بيشتر است؛ چرا؟ اگر اين سؤال است، پس بايد به آن جواب دهيم. درون آن، غير از معنويت و ارزشها چيز ديگري نيست. قصه زيباست، قبول داريم و ما هم سعي كرديم با دكور خوب، لباس خوب، گريم خوب و جلوههاي بصري مناسب اين فيلم را بهنمايش بگذاريم. اما اينها پارامترهايي هستند كه تا آن معنويتها، ارزشها، واقعنمايي و عبرتآموزبودن قصه وجود نداشته باشند، اثر نخواهند گذاشت. ما فيلمهاي فراواني داريم كه قصه خوب و جلوههاي بصري دارد، اما بهدليل دوري از اين مباني، به اثري جذاب مبدل نميشوند.
- قدم نخست براي رسيدن به اين سينمايي كه تعريف ميكنيد، چيست؟
اولين كاري كه بايد بكنيم، تهيه مانيفستي براي اين سينماست. ما مشغول انجام اين كار هستيم. كتاب آن آماده است كه انشاءالله بهزودي براي چاپ آماده خواهد شد. بعد از آن، بايد اتاق فكري براي اين موضوع تشكيل شود. اين اتاق فكر را هم ما اينجا، در مؤسسه به لطف خدا تشكيل دادهايم. مرحله سوم، تجميع نيروهاي مستعد است كه مباني فيلمسازي اسلامي به آنها آموزش داده شود. و طبيعتاً، مرحله چهارم، ورود به عرصه توليد است؛ جايي كه مباني به عمل تبديل ميشوند. بنابراين، با چهار مرحله روبهرو هستيم: تعريف مباني، تشكيل اتاق فكر، آموزش و توليد.
- عرصه هنر اسلامي در دهه شصت، با مديريت آقاي مهاجراني و نيروي در صف ايشان، آقاي زم، به نتيجه نرسيد و تلاش جوانان دغدغهمندي كه بهسمت فرمي بومي با مايههاي ديني ميرفتند و بهدنبال ايجاد فضايي جديد بودند، در شروع كار متوقف شد. ازطرفي، نيروهاي ديگر كه متأسفانه هماكنون هم در فضاي آكادميك هنر حضور دارند، بهسرعت مباني وارداتي را تئوريزه كردند و بهنوعي به استعمار بيستساله سينماي ايران دست زدند. به نظر ميرسد اين استعمار بيستساله با نوستالژي بازگشت مخملباف در جشن خانه سينما به پايان راه خود نزديك شده است. راهكار تغيير اين فضا به نفع هنر اسلامي و سينماي انقلاب، بهمعناي تئوريك و مبنايي آن، چيست؟
دقيقاً با شما موافقم. سينما چه بخواهد و چه نخواهد، در حال انحلال است. الآن مثل مردهاي رو به احتضار است. بهزودي سينما خواهد مرد. اگر سينما مسير خودش را اصلاح نكند و اگر جانشين درستي براي آن پيدا نكنيم، اگر در موقعيت و مباني آن تغيير ايجاد نكنيم، ميبينيد كه مذهبيها و بزرگان دين و علما جلوي آن ميايستند و اين سينما را كنار خواهند گذاشت و بهتبع آنها، مردم. خود سينماگران هم صدايشان درآمده است؛ ابتذال را همهجا ميگويند و اينكه اين سينما سينماي ابتذال است و چه و چه. ما بايد سينماي جانشيني طراحي كنيم، وگرنه فاتحهاش خوانده است. البته، من كلمه سينما را خيلي دوست ندارم. به نظر من، بگوييم فيلمسازي بهتر است تا شامل آثاري شود كه هم در سينما و هم در تلويزيون نشان داده ميشود. فيلمسازي ما ميبايد بهسمت مذهبيشدن برود. من اعتقادم اين است كه سينما تعريفي جز تعريف اسلامي ندارد؛ وسيلهاي براي تبليغات اسلامي. سينماگر يعني مقلد اسلام. در اين كشور اسلامي، من بهغير از اين، معني ديگري برايش ندارم. ممكن است بگوييد پس سينماي كمدي و تفريحي چه؟ عرض ميكنم كه سينماي كمدي هم داريم كه مذهبي است. مگر مذهبيها هيچوقت نميخندند؟ بله، ميخندند، اما چهارچوب و تعريفي دارند. ميدانند چه كار دارند ميكنند. مثل كساني نيستند كه مسخرگي و لودگي و فساد عامل خنديدنشان باشد.
در اين سينما، بايد بچهمسلمانها جايگزين شوند. بنده بهعنوان يكي از بچهمسلمانهايي كه سيو دو سال عمرم را گذاشتهام، يقين دارم كه در زمان حاضر، اسلام ميتواند فيلمسازي اسلامي بنا كند. اين كشور اسلامي ميتواند بنياد فيلمسازي اسلامي را بسازد و ما اين توان را داريم. اگر امكانات را به ما بدهند تا فيلمسازان مؤمن و معتقد را دور هم جمع كنيم و سينماي مذهبي را كه الآن شروع كرديم، شتاب بدهيم و آنرا بسط و گسترش دهيم، و اگرنه مجبوريم همينطور لاكپشتي حركت كنيم. اگر مسئولان اين مملكت امكانات بدهند كه نميدهند، ما ميتوانيم با سرعت بيشتري حركت كنيم. مسئولان مملكت ما حاضرند به يكسري آدمهاي مبتذل كار بدهند؛ آثار مبتذل توقيفي را از توقيف دربياورند و در جشنوارهها آنها را شركت بدهند، اما به آدمهايي مثل سلحشور حاضر نيستند اين فضا را بدهند.
- چرا؟
هنوز مسئولان ما نميدانند سينماي مذهبي چيست تا اينكه بخواهند برايش سرمايه بگذارند. هنوز فكر ميكنند اگر يك فيلم مبتذل ساخته شود و در آن كلمهاي ارزشي گفته شود، باز همان كلمه، غنيمت است. اگر به ايشان بگوييد آدمي كه همه زندگياش فساد است، يك حسن دارد كه مثلاً دروغ نميگويد، ميگويند آدم خوبي است. همه زندگي اين آدم فساد است، جنايتكار است، لات است، عرقخور است، به ناموس مردم نگاه ميكند، دزدي ميكند، ربا ميخورد، زنا ميكند؛ همه اينكارها را ميكند و فقط يك حسن دارد كه آنهم اينكه راست ميگويد؛ اين آدم خوب است؟ شما فيلمي بسازيد كه همه آن مبتذل و فقط يكجاي آن گفته شده كه به پدر و مادر احترام بگذاريد.
- اين نگاه حداقلي مسئولان نتيجه چيست؟
اين از كوتاهفكري مسئول است كه فكر ميكند فيلم بايدحداقل يك نكته مثبت داشته باشد تا قابل پخش شود. اسلام يك مجموعه است. همه ويژگيهاي مثبت را بايد داشته باشد. اگر چيز بدي در وجودتان باشد، به تمام بدنتان نفوذ پيدا ميكند. اگر دروغ ميگويي، بايد آنرا كنار بگذاري. اگر آنرا كنار نگذاري، همين به حقارت تبديل ميشود. اين دروغ به منفعتطلبي تبديل ميشود و به هزار تا بدي ديگر تبديل ميشود، چونكه آنرا رفع نكردهايد. سينما همينگونه است. چهكسي ميگويد ميتواند سراسر آن كثافتكاري باشد و اگر يكحسن داشته باشد، اشكال ندارد. خير، در چهارچوب اسلام، نبايد آثار مذهبي، يككلمه اشتباه داشته باشد، بلكه بايد همه آن خوب باشد. حتي همان يككلمه اشتباه هم قابل حل نباشد ديگر چارهاي ندارد.
- در انديشه و رفتار متصديان فرهنگ جمهوري اسلامي، تمايل به نقشآفريني در تغيير اين روند وجود دارد؟
ببينيد، اينكه بخواهند يا نخواهند، مشكلي را حل نميكند؛ اينكه اقدام كنند، مشكل را حل ميكند. ممكن است خيلي چيزها من دلم بخواهد، ولي هيچكاري انجام ندهم، فايدهاش چيست؟ خيلي بايد آن آدم نادان باشد كه فكر كند مسئولان سينمايي نميخواهند اين سينما تغيير كند. ترديدي در اين نيست. اما چه اقدامي كردند؟ يعني ميبينيم آقايي را كه در اين مملكت، براي سينماي زمان شاه، موزه درست كرده است تا سينماي زمان شاه را حراست و حفاظت كند و نگذارد آن سينما از بين برود، براي اين آقا تنديس ميسازند و ميخواهند در كشور، اين تنديس را به نمايش بگذارند؛ ميدانيد هم او كيست. مسئولان اين مملكت ميآيند آقايي را كه خودش در تئاتر اين مملكت ميگويد من امريكاييام، اصلاً من تولهسگ امريكاييام و به اين افتخار ميكنم، تالاري را ميسازند و اسم اين آقا را روي تالار ميگذارند. در اين مملكت، ميآيند به آقايي كه پدر ابتذال فيلمسازي اين مملكت است، ميدان ميدهند درحاليكه سيديهاي او را در تمام مغازهها عرضه ميكنند و اينآقا دهها ميليارد تومان به جيب ميزند كه ميتواند از فردا برود و تمام آرزوها، ايدهها و هرچه را ميخواهد، به دست بياورد. اين كاري است كه در اين مملكت مسئولان ما دارند انجام ميدهند؛ درحاليكه اولين كاري كه دولت ما بهعنوان دولتي خدمتگزار و مردمي و مذهبي بايد انجام دهد، قبل از تشكيل شوراي مركزي يا اتاق فكر براي اقتصاد، براي فيلمسازي خود تشكيل دهد؛ يعني دهنفر از اين فرهيختگان اسلامشناس و هنرشناس كه كم هم نيستند، بنشينند دور هم و همانطوركه براي اقتصاد فكر ميكنند، براي سينما هم فكر كنند. اين معلوم است كه دغدغه دولتمردان ما اينها نيست؛ انرژي هستهاي است، سياست امريكاست، لبنان و غزه است و همه اينهاست. اقتصاد و صنعت و اختراعات و تكنولوژي و طب هم مهم است، اما درد نيست. چرا؟چرا درد نيست؟ براي اينكه رئيس دولت اين مملكت خودش امنيت دارد، خودش و خانوادهاش حزباللهي و مؤمن است. ميگويد من كه چيزيم نيست، پس حتماً همه كشور هم چيزيش نيست. مشكلشان شكم بود كه حل كردم ديگر. آب را هم براي آنها تا كوير بردم. مشكل همين بود كه حل شد و خود من هم كه اصلاً مشكلي ندارم. وقتي من رئيس مملكت مشكلي ندارم، مشكل اخلاقي، تربيتي، اسلامي و ايماني ندارم و تلويزيون را ميبندم و نميگذارم بچهام ببيند، پس بقيه مملكت هم مشكلي ندارند. درد اينجاست كه مؤمنان اين مملكت هنوز نميدانند كه درد و تهاجم فرهنگي يعني چه؟ هنوز نميدانند كه فلان آقا دارد فرياد ميزند يعني چه؛ چون خودشان امن و راحت هستند.
- دستمايه هنر فيلمسازي فرجالله سلحشور، قرآن است؛ متني كه حائز همه ويژگيهاي استراتژيكبودن است. ايوب پيامبر(ع)، اصحاب كهف و حضرت يوسف(ع)؛ اثر استراتژيك بعدي چه خواهد بود؟
پروژه حضرت موسي(ع) كه بنا داريم بهلطف خدا كار كنيم. فعلاً فقط در مرحله تحقيق هستيم و هنوز كاري انجام ندادهايم.
- چندوقت است كه شروع كردهايد؟
دوسه ماه است.
-پيشبيني شما چه مدتي است؟
فكر ميكنم كه اگر پيش برويم و همه عوامل دستبهدست هم دهند، تا دوسال يا دوسالونيم ديگر متن آماده شود.
- سريال نمايشي يا فيلم سينمايي؟
سريال، كه اگر خدا توفيق دهد و انشاءالله متن درست دربيايد، سينمايي هم بهصورت توأمان توليد خواهد شد.
- بهجز سريال حضرت موسي(ع)...
پروژه ديگر، داستانهاي مذهبي واقعي است به نام قصههاي خوب؛ داستانهايي است كه خدا و نه بشر در شكلگيري آنها دست داشته است؛ داستانها و حوادثي كه در زندگي همه ما انسانها وجود دارد و در تاريخ هم بوده است؛ داستانهاي بزرگان و علما در مواجهه با معجزات و خرق عادات همچنين از عبرتها و حوادثي كه در تاريخ اتفاق افتاده است.
- يك كليد اسرار ايراني؟
راستش من همانقدر كه از تقليد كوركورانه انتقاد ميكنم و آنرا درست نميدانم و معمولاً در سينما و تئاتر ما، اين تقليد وجود دارد، هم از نظر تكنيك و قالب كار و هم از نظر محتوا، مدام از سوژههاي خارجيها دارند كش ميروند؛ از فيلم هندي تا اروپايي و هاليوودي، اينها را از آنجا ميآورند و به اسم سينماي ايراني در اينجا اجرا ميكنند؛ همانطوركه اين تقليدهاي كوركورانه را بد ميدانم، اما تقليد از آثار خوب گاهيوقتها هم بد نيست.
مثلاً قصههاي تركيهاي ممكن است قصههايي باشند كه بعضي از آنها غير واقعي باشند يا قصههايي باشند كه خيلي به مسائل اخروي توجه نكنند و بيشتر اين مسائل را به ماديات برگردانند. خوب اين اشكالي است كه در نگاه آنها وجود دارد، اما يك حسن در كارشان هست و آن واقعيبودن قصههاست و عبرتآموزبودن آنها. خب، اين حسن است و ما بايد آنرا بگيريم. و اگر من بتوانم از يك برادر مسلمانم، از كشور همجوارم، از ايدهاي استفاده كنم، اين كار را ميكنم و اين را عيب نميدانم كه بگويم نه، از تركها تقليد نكردم؛ مهم انديشه است. مهم اين است كه كاري كه براي مردمم انجام ميدهم، مفيد است يا نه؛ اين مهم است. اينكه بگويند فلاني تقليد كرده است، خب بگويند. اگر من دنبال خودم باشم، خب اين خيلي برايم سخت است؛ نميتوانم تقليد كنم.
- اولين خروجيهايش را چه زمان به آنتن تحويل ميدهيد؟
فعلاً دوتا از آنها را فيلمبرداري كردهايم.
داستانها براساس يافتههاي تيم تحقيقاتي است يا ارسال مردمي هم وجود دارد؟
هم برايمان ميفرستند و هم تيم تحقيق داريم و بچههاي نويسنده خودشان در كتابها ميبينند و از آدمها ميپرسند. گاهي سوژه را خودشان ميسازند، گاهي كتاب و گاهي تحقيق.
- مبادي خاصي براي اطلاعرساني به مردم تعبيه شده است؟
اين فراخوان را ميخواهيم بدهيم كه برايمان بفرستند. اول بايد تشكيلاتي را ايجاد كنيم كه اگر اين آمد، بتوانيم پاسخگو باشيم، سازماندهي كنيم و با صاحبان سوژههايي كه انتخاب ميشوند، ارتباط برقرار كنيم. به آنها بگوييم كه طرحتان را بياوريد يا اينكه خودتان بنويسيد. و طرحهايي كه رد ميشود، بتوانيم بهسرعت به فرستنده آن اطلاع بدهيم. بودجه ميخواهيم؛ يعني هرجور كه فكر ميكنيم، دستوبالمان بسته است. تلويزيون هم ميگويد به من ربطي ندارد. چهار قسمت به من كار تحويل دادهاي و براي آن، پولتان را ميگيريد. حمايت از فعاليت آزمايشگاهي براي سيستم صداوسيما پذيرفته نيست. خدا شاهد است كه اين سناريو را چندينبار نويسندههاي مختلف بازنويسي ميكنند؛ يعني يكي ميآيد، مينويسد و پول آنرا ميگيرد. آنرا رد ميكنيم و سوژه را به كس ديگري ميدهيم؛ البته، طبيعي است و بايد اينگونه انجام شود تا ما به الگويي برسيم.
- در چهارماه آينده، سينماي ايران شاهد دو اتفاق جهاني خواهد بود؛ حضور فيلم بدرود بغداد در عرصه انتخاب فيلمهاي غيرانگليسيزبان اسكار 2011 و نخستين اكران جهاني و گسترده فيلمي ايراني كه بهمناسبت اكران ملك سليمان رقم خواهد خورد. پيشبيني شما بهعنوان فيلمسازي كه بهتبع ساخت يوسف پيامبر(ع) به بيرون از مرزها هم نظر داريد، چيست؟
فيلم بدرود بغداد را نديدهام. اما درباره ملك سليمان، فيلمهايي مشابه با جلوههاي جذاب در دنيا كم ساخته نشده است، اما اميدوارم كه با استقبال روبهرو شود. ممكن است استقبال بهميزان داخل كشور نباشد، اما در بين كشورهاي اسلامي، ايران كشوري دوستداشتني است، لذا هر اثر قرآني كه از ايران منتشر شود، استقبال خواهد شد و اين خود يك شانس است. ساخت خوب هم پارامتر مثبتي است كه در اين فيلم وجود دارد. گرچه معتقدم اگر روي داستان و محتوايش بيشتر كار ميشد، براي ايجاد جريان خبري در سراسر دنيا شانس بيشتري داشت. ما فقط حدس ميزنيم و قطعي نميشود صحبت كرد.
ديالوگنويسي مذهبي در حال حاضر، به دو گونه است. يك نوع آن، ديالوگهاي خيلي كليشهاي، نمايشي و تصنعي است كه هرچقدر شما به آن فكر كنيد، ميبينيد آن ديالوگ پيامي به شما منتقل نميكند كه متأسفانه در خيلي از آثار نمايشي، بهعنوان ديالوگنويسي مذهبي جا افتاده است. نوع دوم ديالوگها، با اينكه قشنگ است، اما شما را جذب نميكند. درواقع، ساختمان ديالوگ و تشكيلات آن قشنگ است، چينش حروف و كلمات آن زيباست، اما قصه را جلو نميبرد. كشمكش ايجاد نميكند و شما را درگير نميسازد؛ فقط يك ديالوگ زيبا ميشنويد.
درباره ديالوگهاي يوسف ادعا ندارم كه همه آن خوب است، اگرچه ديالوگهاي خوب در آن فراوان وجود دارد. بسياري از ديالوگهاي سريال را در قرآن داريم، اما شايد ما نتوانستيم بهگونهاي مطرح كنيم كه اضافه بر ساختمان اثر، به نظر نيايد. البته، هنگاميكه تصوير نشان داده ميشود، شما همين مفهوم همين ديالوگ را ميبينيد و ديگر خود ديالوگ لازم نيست. اما فقط بهاحترام قرآن و اينكه دوست نداشتيم مخاطب سريال را از شنيدن متن قرآن محروم كنيم، در صحنههايي، همانند حضور يوسف در مقابل زنان در بارگاه زليخا و بريدن دستان به جاي ترنج، ديالوگها را آوردهايم.