به گزارش خبرگزاري فارس، اين عبارت امام مجتبى(ع) «ما ندرى لعله فتنة لكم و متاع الى حين» در جواب كسانى از قبيل مسيب و ابن نجبه و ديگران كه مىگفتند: چرا شما حكومت كرديد؟ اشاره به آينده نزديك، در زمان امام سجاد(ع) ميان مدت و در زمان امام هشتم(ع) براى آينده بلندمدت.
غير از دوره سه امام اول، اين مبارزات را از زمان امام سجاد(ع) در سه مرحله مىتوان تقسيم نمود.
يك مرحله از سال 61 تا 135 يعنى شروع خلافت منصور عباسى كه مرحله آغاز و تقويت كيفى تدريجى مبارزه است.
مرحله ديگر از سال 135 تا سال 203 (شهادت امام رضا(ع)) كه مرحله مبارزه عميقتر و گستردهتر منتهى با مشكلات جديد كه موجب توقف حركت در انتهاى آن مىشود.
مرحله سوم نيز از سال 204 با رفتن مأمون به بغداد آغاز مىشود كه فصل محنت ائمه است كه گويا به همين دليل ديگر تلاشها براى پيش از غيبت صغرى نيست بلكه زمينهسازى براى بعد از آن است.
دوران امام صادق(ع)
امام صادق(ع) در طول مدت 34 ساله امامت خويش دو دوره را پيش رو دارد.
دوره اول از سال 114 تا 135 كه دوره غلبه بنى عباس تا خلافت منصور است كه بايد آن را دوره آسايش و گشايش دانست و اين همان دورانى است كه مشهور است به خاطر نزاع بنىاميه و بنىعباس امكان بيان معارف
تشيع به شكلى استثنايى فراهم شد.
در اين دوره دنياى اسلام با درگيريها و شورشهاى زيادى در آفريقا، خراسان، فارس و ماوراءالنهر و جاهايى ديگر مواجه بود كه عموماً يا غالب به وسيله بوميان ناراضى و زير ستم به پا مىشد.
وضع ملى نابسامان و پريشان و حيف و ميلهاى افسانهاى حاكمان و بالاخره قحطى و طاعون در نقاط مختلف و قدرتنمايىهاى نظامى در مرزهاى شمال شرقى (تركستان و خراسان) و شمال (آسياى صغير و آذربايجان) و مغرب (آفريقا و اندلس و اروپا) حالت عجيبى به كشور گسترده اسلام داده بود كه بر همه اينها بايد مهمترين ضايعه جهان اسلام كه ضايعه معنوى، فكرى و روحى بود را افزود.
امام صادق(ع) در چنين فضايى در پى انجام دو مسؤوليت دشوار تبيين صحيح مكتب و پىريزى و زمينهسازى نظام قسط و عدل الهى بر آمد.
دوره اول امامت حضرت
تبيين صحيح مكتب بر گرد سه محور معارف اسلامى، مسأله امامت و تكيه بر امامت اهل بيت بهوضوح در مرحله اول امامت امام صادق(ع) ديده مىشود.
شرح زندگى اين دوره امام در هالهاى از ابهام قرار دارد كه شايد يكى از علل آن فعاليتهاى تشكيلاتى و مبارزاتى پنهان آن حضرت باشد و علت ديگر آنهم اين حقيقت تلخ است كه تا پانصد سال پس از زندگى آن حضرت همه تواريخ معروف صبغه عباسى دارد.
شايد تصريح امام باقر(ع) خطاب به جابربن يزيد كه از قيامكننده بعد از او سؤال مىكند، در همين راستا باشد كه حضرت دست بر شانه امام صادق(ع) گذاشت و فرمود: «اين است به خدا قيام كننده آل محمد».
قيام در عرف ائمه و شيعه، حركت بر ضد قدرت سلطه و به پا خواستن قدرتمندانه در برابر آن است كه لزوماً با فعاليت نظامى همراه نيست اما نمايشگر يك تعرض و هجوم و كارى سنگين و خطير است كه اگرچه فعاليتهاى فكرى، ساختن افراد و ايجاد تشكل را هم شامل مىشود اما با قهر و تعرض همراه است.
نمونهاى از تحرك دوره اول فعاليت حضرت روايت عمرو بن ابن المقدام است كه مىگويد حضرت را در عرفات، روز عرفه، در اجتماع مردم ديدم كه ايستاده بود و با بلندترين فرياد در هر طرف سه مرتبه جملاتى را تكرار مىكرد و آن جملات اين بود: «ايها الناس ان رسولالله كان الامام ثم كان على بن ابيطالب ثم الحسن ثم الحسين ثم على بن الحسين ثم محمد بن على ثم هه.» راوى مىگويد: پرسيدم «هه» يعنى چه؟ گفتند: در لغت بنى فلان يعنى «من» (كنايه از خود حضرت).
نمونه ديگر نيز اعزام مبليغين امامت توسط حضرت است.
مثلاً؛ قدم رجل من اهل الكوفه الى خراسان فدعا الناس الى ولاية جعفر بن محمد» در اقصى نقاط كشور اسلامى به «ولايت» آن حضرت دعوت مىكرده و امروز ما به خوبى مىفهميم كه ولايت غير از محبت است كه همين مطلب از دنباله اين روايت فهميده مىشود: «فرقة اطاعت و اجابت و فرقه جحدت و انكرت و فرقة رعت و وقفت» چرا كه محبت اهل بيت را كسى در دنياى اسلام انكار نمىكرده و در برابر دعوت به محبت به اهل بيت هم ورع به خرج دادن و توقف كردن معنا ندارد.
مرحله دوم: امام صادق(ع) در دوره منصور
اين مرحله شبيه دوره زندگى امام باقر(ع) است كه اختناق حاكم مىشود و فشارهاى گوناگون بر حضرت وارد مىگردد.
بارها به حيره، واسط، رميله و جاهاى ديگر احضار يا تبعيد مىشوند.
دفعات متعدد خليفه، آن حضرت را مورد خطاب و اقدامهاى خشمآلود قرار مىدهد.
گاه مىگويد: «قتلنى الله ان لم اقتلك» و گاه به حاكم مدينه دستور مىدهد كه: «احرق على جعفر بن محمد داره».
البته امام از آتش عبور كرده و با جملاتى كوبنده و حركتى متوكلانه در نمايشى غريب، اين حركت دشمن را منكوب مىكند.
(حضرت فرمود: انا ابن اعراق الثرى انا ابن ابراهيم خليل الله».
البته رواياتى هم نقل شده كه حضرت پيش منصور تذلل و اظهار كوچكى كردند كه غالباً از ربيع حاجب كه فاسق قطعى و از نزديكان منصور و كسى است كه از كودكى نوكرى دستگاه بنى عباس را كرده و بعد از منصور هم از طريق وصيتى جعلى خلافت را براى مهدى فرزند منصور حفظ كرده، نقل شده كه همين بزرگترين دليل جعلى بودن اين روايات مىباشد.
در واقع او مىخواسته تا با شايعه اظهار تذلل امام در برابر منصور راه ديگران را هم مشخص كرده باشد و حال آنكه برخورد امام و منصور به جايى مىرسد كه او چارهاى جز قتل حضرت نمىيابد.
شواهدى از مبارزات امام صادق(ع)
عناوين اين شواهد، ساير ائمه را هم شامل مىشود كه به مواردى در خصوص امام صادق(ع) اشاره مىگردد:
1- ادعاى امامت و دعوت به آن: با توجه به تعريف امامت در فرهنگ شيعى و صفات امام و اينكه خلافت تابعى از امر امامت محسوب مىگردد و صرفاً امام رهبرى معنوى و علمى مردم را بر عهده نداشته «ساسته العباد و اركان البلاد» مىباشند خود بخود ادعاى امامت مبارزهاى جدى با مدعيان دروغين خلافت محسوب مىگرديد.
در اين زمينه كافى است به آنچه امام صادق(ع) در خصوص سخنرانى خويش در منى در كنار پدر بزرگوارش امام باقر(ع) در زمينه امامت اهل بيت(ع) و فراخوانى هشام بن عبدالملك و برخورد خشمگينانه با آن دو بزرگوار و برخورد امام باقر(ع) با آن حاكم جبار نقل نموده توجه نمائيم.
نكته جالب در اين زمينه برداشت خلفا از ادعاها و كارهاى ائمه(ع) است كه همواره برداشتى سياسى و در مخالفت با حكومت جابرانه خويش بوده كه در شاهد بعد صريحتر ذكر مىگردد.
2- زندانها، تبعيدها و كشتهشدنها: چگونه ممكن است از سوى امامان، مبارزهاى صورت نگرفته باشد اما خلفايى كه نوعاً از اينكه مخالفت خود را با اهل بيت آشكار كنند ابا داشتند.
تبعيد و زندان را براى حل مشكل خويش كافى ندانسته و ناچار به قتل اين بزرگواران تن دهند كه اين فصلى مفصل است كه جا دارد دقيقاً دنبال شود.
علامه مجلسى در جلد 47 بحار فصل مستقلى به برخوردهاى ميان امام صادق(ع) و منصور اختصاص داده است.
منتهى الامال تعداد دفعاتى كه منصور تصميم به قتل آن حضرت گرفت را پنج مرتبه يا بيشتر ذكر نموده و از سيدبن طاووس نقل مىكند كه يكبار در موسم حج، منصور، ابراهيم بن جبله را فرستاد تا جامههاى حضرت را بر گردنش افكنده و كشانده نزد او آورد و نيز نقل مىكند كه يكبار وقتى در قصر حمراى خود كه روز نشستنش در آن را روز ذبح مىگفتند، نشسته بود، به ربيع حاجب دستور داد كه جعفر بن محمد را در هر حالتى بيابى بياور و نگذار حالت و هيأت خود را تغيير دهد.
همچنين از محمد بن عبدالله اسكندرى كه نديمان و محرم اسرار منصور بوده، نقل مىكند كه روزى او را به شدت مغموم و در تفكر مىبيند و وقتى از علت آن جويا مىشود، منصور مىگويد: در خصوص سيد و بزرگ اولاد فاطمه (جعفر بن محمد) درماندهام و نمىدانم او را چگونه چاره كنم... ملك عقيم است و مىخواهم هم امروز خود را از اين اندوه برهانم.
پس جلادى طلبيد و گفت در هنگام سخن با ابو عبدالله صادق هرگاه كلاه بر زمين گذاردم گردنش را بزن و.
3- تأييد قيامها و حركتهاى خونين
اين يكى از بحثهاى شورانگيز زندگى ائمه(ع) است و حاكى از جهتگيرى مبارزاتى است.
مانند اظهارات امام صادق(ع) درباره معلى بن خنيس هنگامى كه به دست داود بن على كشته شد و يا اظهارات آن حضرت درباره زيد، حسين بن على، شهيدان فخ و ديگران.
روايت عجيبى است كه نورالثقلين از على بن عقبه نقل مىكند كه با معلى بر امام صادق(ع) دارد شديم، حضرت فرمود: بشارت باد بر شما كه يكى از دو نيكوترينها (پيروزى يا شهادت) متعلق به شماست، خدا سينه شما را شفا داد (يا شفا دهد) و خشم دل شما را فرو نشانيد (يا فرونشاند) و شما را بر دشمنان مسلط كرد (يا مسلط كند) و اين همان وعده الهى است كه فرمود: «و يشف صدور قوم مؤمنين».
اگر شما پيش از آنكه به اين پيروزى دست يابيد از دنيا مىرفتيد (يا برويد) بر دين خدا كه آن را براى پيامبرش و على پسنديده است در گذشته بوديد (يا در مىگذريد).
اين روايت از اين جهت مهم است كه در آن سخن از مبارزه و پيروزى و كشتن و كشته شدن است بهخصوص كه مخاطب در آن معلى بن خنيس است كه سرنوشت او را مىدانيم.
در مورد او تعبير شده كه «باب» امام صادق بوده و مىدانيم كسانى كه به عنوان «باب» ائمه معرفى شدهاند كسانىاند كه غالباً هم كشته شده يا تهديد به قتل مىشدند مانند يحيى بن ام طويل، جابر بن يزيد و... امام در اين روايت بهوضوح حركات تند و پرخاشگرانهاى در زندگى روزمره شخصى مانند معلى بوده را مورد حمايت قرار مىدهد.
4- محسود بودن ائمه از سوى خلفا
شك نيست كه ائمه، محسود خلفا و ديگران بودهاند و در ذيل آيه «ام يحسدون الناس على ما آتيهم الله من فضله» رواياتى به اين مضمون هست كه «نخن المحسودون» اما بايد ديد كه به چه چيز ائمه حسد مىبردند؟ آيا به علم و تقواى آنان بوده؟ مىدانيم علما و زهاد زيادى در زمان آنها بودهاند كه علاقمندان زيادى هم داشتند در عين حال خلفا نه تنها به آنان حسد و بغض نمىورزيدند بلكه بسيارى از آنان را مورد ارادت و محبت قرار مىدادند.
بهنظر ما علت اصلى خصومت شديد خلفا با ائمه را در چيز ديگرى بايد جستجو كرد كه همان چيز ديگر، صفات برجسته آن بزرگواران را براى خلفا خطرآفرين مىكرد و آن نبود مگر داعيه امامت و به تبع آن خلافت.
5- برداشت اصحاب از منش ائمه و برخوردهاى خود اصحاب اصحاب امامان كه از ما به آن بزرگواران نزديكتر و به هدف و داعيه آنان آگاهتر بودند چه تلقى و برداشتى از فعاليتها و برنامههاى امامان داشتند؟ اين را مىتوان از انتظار آنان نسبت به قيام و خروج ائمه بهدست آورد.
يك نمونه آن داستان مرد خراسانى است كه نزد امام صادق(ع) آمد و خبر داد كه چند صد هزار مرد مسلح منتظر اشاره آن حضرتند تا قيام كنند.
افراد زيادى از اين قبيل به امام مراجعه و تقاضاى قيام و به تعبير روايات «خروج» مىكردند كه البته مواردى هم مراجعهكنندگان جاسوسهاى بنىعباس بودند كه از جوابهاى امام به آنان مىشود جاسوس بودن آنان را حدس زد و خود مراجعه آنها نيز دليلى بر فرهنگ شيعه در آن روز در مسأله خروج و قيام براى ايجاد دولت حق و حتمى بودن اين هدف و تلقى اصحاب در آن زمينه است.
روزى زراره به حضرت عرض مىكند: يكى از ياران ما از دست طلبكاران گريخته اگر «اين امر» نزديك است صبر كند تا با قائم خروج كند و اگر در آن تأخيرى است با آنان از در مصالحه وارد شود.
حضرت مىفرمايد: «خواهد شد» زراره مىپرسد: تا يكسال؟ امام مىفرمايد: «انشاءالله خواهد شد» دوباره مىپرسد: تا دو سال؟ باز مىفرمايد: «انشاءالله خواهد شد» و زراره خود را قانع مىكند كه تا دو سال ديگر حكومت آل على بر سر كار خواهد آمد.
در روايت ديگرى «هشام بن سالم» نقل مىكند روزى زراره به من گفت: «لاترى على اعوادها غير جعفر» بر فراز پايههاى خلافت كسى جز جعفر بن محمد را نخواهى ديد.
مىگويد هنگامى كه امام صادق(ع) وفات يافت به او گفتم: آيا آن حرف را به ياد مىآورى؟ و مىترسيدم آن را انكار كند.
گفت: بلى.
به خدا من آن را به نظر خودم گفته بودم (مىخواسته است اين شبهه پيش نيايد كه آن را از امام نقل كرده است) برخوردها و حركات تند و معارضهآميز اصحاب ائمه با دستگاه خلافت هم در اين زمينه روشنگر است.
مثلاً معلى بن خنيس را مىبينيم كه در مراسم نماز عيد هنگامى كه با مردم به صحرا مىرفت با لباس ژوليده و سر و صورى شوريده و چهرهاى غمگين ديده مىشد و چون خطيب به منبر مىرفت دستها را بلند مىكرد و مىگفت: «اللهم ان هذا مقام خلفائك و اصفيائك و موضع امنائك... » پروردگارا اين منبر و جايگاه متعلق به جانشينان و برگزيدگان تو است كه اينك از آنان غصب كردهاند.
6- تقيه:
با توجه به شدت عملى كه خلفا در برابر داعيه امامت و خلافت امامان داشتند و با مراجعه به مجموعه روايات مربوط به كتمان و پنهانكارى اسرار امامان، معناى حقيقى تقيه فهميده مىشود.
آنچه در آن شكى نمىنماند اين است كه تقيه به معناى تعطيلى كار و تلاش نيست بلكه به معناى پوشيده نگه داشتن آن است و اين در اموريست كه آشكار شدن آنها قدرتها و ستمگران را به مقابله بر مىانگيزاند