ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : دوشنبه 5 آذر 1403
دوشنبه 5 آذر 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : شنبه 4 آبان 1387     |     کد : 1375

گونه‏هاى مختلف مبارزات سياسى در زندگانى شيخ الائمه(ع)

به گزارش خبرگزاري فارس، اين عبارت امام مجتبى(ع) «ما ندرى لعله فتنة لكم و متاع الى حين» در جواب كسانى از قبيل مسيب و ابن نجبه و ديگران كه مى‏گفتند: چرا شما حكومت كرديد؟ اشاره به آينده نزديك، در زمان امام سجاد(ع) ميان مدت و در زمان امام هشتم(ع) براى آينده بلندمدت.
غير از دوره سه امام اول، اين مبارزات را از زمان امام سجاد(ع) در سه مرحله مى‏توان تقسيم نمود.
يك مرحله از سال 61 تا 135 يعنى شروع خلافت منصور عباسى كه مرحله آغاز و تقويت كيفى تدريجى مبارزه است.
مرحله ديگر از سال 135 تا سال 203 (شهادت امام رضا(ع)) كه مرحله مبارزه عميق‏تر و گسترده‏تر منتهى با مشكلات جديد كه موجب توقف حركت در انتهاى آن مى‏شود.
مرحله سوم نيز از سال 204 با رفتن مأمون به بغداد آغاز مى‏شود كه فصل محنت ائمه است كه گويا به همين دليل ديگر تلاش‏ها براى پيش از غيبت صغرى نيست بلكه زمينه‏سازى براى بعد از آن است.

دوران امام صادق(ع)
امام صادق(ع) در طول مدت 34 ساله امامت خويش دو دوره را پيش رو دارد.
دوره اول از سال 114 تا 135 كه دوره غلبه بنى عباس تا خلافت منصور است كه بايد آن را دوره آسايش و گشايش دانست و اين همان دورانى است كه مشهور است به خاطر نزاع بنى‏اميه و بنى‏عباس امكان بيان معارف
تشيع به شكلى استثنايى فراهم شد.
در اين دوره دنياى اسلام با درگيريها و شورشهاى زيادى در آفريقا، خراسان، فارس و ماوراءالنهر و جاهايى ديگر مواجه بود كه عموماً يا غالب به وسيله بوميان ناراضى و زير ستم به پا مى‏شد.
وضع ملى نابسامان و پريشان و حيف و ميل‏هاى افسانه‏اى حاكمان و بالاخره قحطى و طاعون در نقاط مختلف و قدرت‏نمايى‏هاى نظامى در مرزهاى شمال شرقى (تركستان و خراسان) و شمال (آسياى صغير و آذربايجان) و مغرب (آفريقا و اندلس و اروپا) حالت عجيبى به كشور گسترده اسلام داده بود كه بر همه اين‏ها بايد مهم‏ترين ضايعه جهان اسلام كه ضايعه معنوى، فكرى و روحى بود را افزود.
امام صادق(ع) در چنين فضايى در پى انجام دو مسؤوليت دشوار تبيين صحيح مكتب و پى‏ريزى و زمينه‏سازى نظام قسط و عدل الهى بر آمد.

دوره اول امامت حضرت‏
تبيين صحيح مكتب بر گرد سه محور معارف اسلامى، مسأله امامت و تكيه بر امامت اهل بيت به‏وضوح در مرحله اول امامت امام صادق(ع) ديده مى‏شود.
شرح زندگى اين دوره امام در هاله‏اى از ابهام قرار دارد كه شايد يكى از علل آن فعاليتهاى تشكيلاتى و مبارزاتى پنهان آن حضرت باشد و علت ديگر آن‏هم اين حقيقت تلخ است كه تا پانصد سال پس از زندگى آن حضرت همه تواريخ معروف صبغه عباسى دارد.
شايد تصريح امام باقر(ع) خطاب به جابربن يزيد كه از قيام‏كننده بعد از او سؤال مى‏كند، در همين راستا باشد كه حضرت دست بر شانه امام صادق(ع) گذاشت و فرمود: «اين است به خدا قيام كننده آل محمد».
قيام در عرف ائمه و شيعه، حركت بر ضد قدرت سلطه و به پا خواستن قدرتمندانه در برابر آن است كه لزوماً با فعاليت نظامى همراه نيست اما نمايشگر يك تعرض و هجوم و كارى سنگين و خطير است كه اگرچه فعاليتهاى فكرى، ساختن افراد و ايجاد تشكل را هم شامل مى‏شود اما با قهر و تعرض همراه است.
نمونه‏اى از تحرك دوره اول فعاليت حضرت روايت عمرو بن ابن المقدام است كه مى‏گويد حضرت را در عرفات، روز عرفه، در اجتماع مردم ديدم كه ايستاده بود و با بلندترين فرياد در هر طرف سه مرتبه جملاتى را تكرار مى‏كرد و آن جملات اين بود: «ايها الناس ان رسول‏الله كان الامام ثم كان على بن ابيطالب ثم الحسن ثم الحسين ثم على بن الحسين ثم محمد بن على ثم هه.» راوى مى‏گويد: پرسيدم «هه» يعنى چه؟ گفتند: در لغت بنى فلان يعنى «من» (كنايه از خود حضرت).

نمونه ديگر نيز اعزام مبليغين امامت توسط حضرت است.
مثلاً؛ قدم رجل من اهل الكوفه الى خراسان فدعا الناس الى ولاية جعفر بن محمد» در اقصى نقاط كشور اسلامى به «ولايت» آن حضرت دعوت مى‏كرده و امروز ما به خوبى مى‏فهميم كه ولايت غير از محبت است كه همين مطلب از دنباله اين روايت فهميده مى‏شود: «فرقة اطاعت و اجابت و فرقه جحدت و انكرت و فرقة رعت و وقفت» چرا كه محبت اهل بيت را كسى در دنياى اسلام انكار نمى‏كرده و در برابر دعوت به محبت به اهل بيت هم ورع به خرج دادن و توقف كردن معنا ندارد.

مرحله دوم: امام صادق(ع) در دوره منصور
اين مرحله شبيه دوره زندگى امام باقر(ع) است كه اختناق حاكم مى‏شود و فشارهاى گوناگون بر حضرت وارد مى‏گردد.
بارها به حيره، واسط، رميله و جاهاى ديگر احضار يا تبعيد مى‏شوند.
دفعات متعدد خليفه، آن حضرت را مورد خطاب و اقدامهاى خشم‏آلود قرار مى‏دهد.
گاه مى‏گويد: «قتلنى الله ان لم اقتلك» و گاه به حاكم مدينه دستور مى‏دهد كه: «احرق على جعفر بن محمد داره».
البته امام از آتش عبور كرده و با جملاتى كوبنده و حركتى متوكلانه در نمايشى غريب، اين حركت دشمن را منكوب مى‏كند.
(حضرت فرمود: انا ابن اعراق الثرى انا ابن ابراهيم خليل الله».
البته رواياتى هم نقل شده كه حضرت پيش منصور تذلل و اظهار كوچكى كردند كه غالباً از ربيع حاجب كه فاسق قطعى و از نزديكان منصور و كسى است كه از كودكى نوكرى دستگاه بنى عباس را كرده و بعد از منصور هم از طريق وصيتى جعلى خلافت را براى مهدى فرزند منصور حفظ كرده، نقل شده كه همين بزرگ‏ترين دليل جعلى بودن اين روايات مى‏باشد.
در واقع او مى‏خواسته تا با شايعه اظهار تذلل امام در برابر منصور راه ديگران را هم مشخص كرده باشد و حال آن‏كه برخورد امام و منصور به جايى مى‏رسد كه او چاره‏اى جز قتل حضرت نمى‏يابد.

شواهدى از مبارزات امام صادق(ع)
عناوين اين شواهد، ساير ائمه را هم شامل مى‏شود كه به مواردى در خصوص امام صادق(ع) اشاره مى‏گردد:
1- ادعاى امامت و دعوت به آن: با توجه به تعريف امامت در فرهنگ شيعى و صفات امام و اين‏كه خلافت تابعى از امر امامت محسوب مى‏گردد و صرفاً امام رهبرى معنوى و علمى مردم را بر عهده نداشته «ساسته العباد و اركان البلاد» مى‏باشند خود بخود ادعاى امامت مبارزه‏اى جدى با مدعيان دروغين خلافت محسوب مى‏گرديد.
در اين زمينه كافى است به آنچه امام صادق(ع) در خصوص سخنرانى خويش در منى در كنار پدر بزرگوارش امام باقر(ع) در زمينه امامت اهل بيت(ع) و فراخوانى هشام بن عبدالملك و برخورد خشمگينانه با آن دو بزرگوار و برخورد امام باقر(ع) با آن حاكم جبار نقل نموده توجه نمائيم.
نكته جالب در اين زمينه برداشت خلفا از ادعاها و كارهاى ائمه(ع) است كه همواره برداشتى سياسى و در مخالفت با حكومت جابرانه خويش بوده كه در شاهد بعد صريحتر ذكر مى‏گردد.

2- زندانها، تبعيدها و كشته‏شدنها: چگونه ممكن است از سوى امامان، مبارزه‏اى صورت نگرفته باشد اما خلفايى كه نوعاً از اين‏كه مخالفت خود را با اهل بيت آشكار كنند ابا داشتند.
تبعيد و زندان را براى حل مشكل خويش كافى ندانسته و ناچار به قتل اين بزرگواران تن دهند كه اين فصلى مفصل است كه جا دارد دقيقاً دنبال شود.
علامه مجلسى در جلد 47 بحار فصل مستقلى به برخوردهاى ميان امام صادق(ع) و منصور اختصاص داده است.
منتهى الامال تعداد دفعاتى كه منصور تصميم به قتل آن حضرت گرفت را پنج مرتبه يا بيشتر ذكر نموده و از سيدبن طاووس نقل مى‏كند كه يكبار در موسم حج، منصور، ابراهيم بن جبله را فرستاد تا جامه‏هاى حضرت را بر گردنش افكنده و كشانده نزد او آورد و نيز نقل مى‏كند كه يكبار وقتى در قصر حمراى خود كه روز نشستنش در آن را روز ذبح مى‏گفتند، نشسته بود، به ربيع حاجب دستور داد كه جعفر بن محمد را در هر حالتى بيابى بياور و نگذار حالت و هيأت خود را تغيير دهد.
هم‏چنين از محمد بن عبدالله اسكندرى كه نديمان و محرم اسرار منصور بوده، نقل مى‏كند كه روزى او را به شدت مغموم و در تفكر مى‏بيند و وقتى از علت آن جويا مى‏شود، منصور مى‏گويد: در خصوص سيد و بزرگ اولاد فاطمه (جعفر بن محمد) درمانده‏ام و نمى‏دانم او را چگونه چاره كنم... ملك عقيم است و مى‏خواهم هم امروز خود را از اين اندوه برهانم.
پس جلادى طلبيد و گفت در هنگام سخن با ابو عبدالله صادق هرگاه كلاه بر زمين گذاردم گردنش را بزن و.

3- تأييد قيامها و حركتهاى خونين‏
اين يكى از بحثهاى شورانگيز زندگى ائمه(ع) است و حاكى از جهت‏گيرى مبارزاتى است.
مانند اظهارات امام صادق(ع) درباره معلى بن خنيس هنگامى كه به دست داود بن على كشته شد و يا اظهارات آن حضرت درباره زيد، حسين بن على، شهيدان فخ و ديگران.
روايت عجيبى است كه نورالثقلين از على بن عقبه نقل مى‏كند كه با معلى بر امام صادق(ع) دارد شديم، حضرت فرمود: بشارت باد بر شما كه يكى از دو نيكوترينها (پيروزى يا شهادت) متعلق به شماست، خدا سينه شما را شفا داد (يا شفا دهد) و خشم دل شما را فرو نشانيد (يا فرونشاند) و شما را بر دشمنان مسلط كرد (يا مسلط كند) و اين همان وعده الهى است كه فرمود: «و يشف صدور قوم مؤمنين».
اگر شما پيش از آن‏كه به اين پيروزى دست يابيد از دنيا مى‏رفتيد (يا برويد) بر دين خدا كه آن را براى پيامبرش و على پسنديده است در گذشته بوديد (يا در مى‏گذريد).
اين روايت از اين جهت مهم است كه در آن سخن از مبارزه و پيروزى و كشتن و كشته شدن است به‏خصوص كه مخاطب در آن معلى بن خنيس است كه سرنوشت او را مى‏دانيم.
در مورد او تعبير شده كه «باب» امام صادق بوده و مى‏دانيم كسانى كه به عنوان «باب» ائمه معرفى شده‏اند كسانى‏اند كه غالباً هم كشته شده يا تهديد به قتل مى‏شدند مانند يحيى بن ام طويل، جابر بن يزيد و... امام در اين روايت به‏وضوح حركات تند و پرخاشگرانه‏اى در زندگى روزمره شخصى مانند معلى بوده را مورد حمايت قرار مى‏دهد.

4- محسود بودن ائمه از سوى خلفا
شك نيست كه ائمه، محسود خلفا و ديگران بوده‏اند و در ذيل آيه «ام يحسدون الناس على ما آتيهم الله من فضله» رواياتى به اين مضمون هست كه «نخن المحسودون» اما بايد ديد كه به چه چيز ائمه حسد مى‏بردند؟ آيا به علم و تقواى آنان بوده؟ مى‏دانيم علما و زهاد زيادى در زمان آن‏ها بوده‏اند كه علاقمندان زيادى هم داشتند در عين حال خلفا نه تنها به آنان حسد و بغض نمى‏ورزيدند بلكه بسيارى از آنان را مورد ارادت و محبت قرار مى‏دادند.
به‏نظر ما علت اصلى خصومت شديد خلفا با ائمه را در چيز ديگرى بايد جستجو كرد كه همان چيز ديگر، صفات برجسته آن بزرگواران را براى خلفا خطرآفرين مى‏كرد و آن نبود مگر داعيه امامت و به تبع آن خلافت.

5- برداشت اصحاب از منش ائمه و برخوردهاى خود اصحاب‏ اصحاب امامان كه از ما به آن بزرگواران نزديك‏تر و به هدف و داعيه آنان آگاه‏تر بودند چه تلقى و برداشتى از فعاليتها و برنامه‏هاى امامان داشتند؟ اين را مى‏توان از انتظار آنان نسبت به قيام و خروج ائمه به‏دست آورد.
يك نمونه آن داستان مرد خراسانى است كه نزد امام صادق(ع) آمد و خبر داد كه چند صد هزار مرد مسلح منتظر اشاره آن حضرتند تا قيام كنند.
افراد زيادى از اين قبيل به امام مراجعه و تقاضاى قيام و به تعبير روايات «خروج» مى‏كردند كه البته مواردى هم مراجعه‏كنندگان جاسوسهاى بنى‏عباس بودند كه از جوابهاى امام به آنان مى‏شود جاسوس بودن آنان را حدس زد و خود مراجعه آن‏ها نيز دليلى بر فرهنگ شيعه در آن روز در مسأله خروج و قيام براى ايجاد دولت حق و حتمى بودن اين هدف و تلقى اصحاب در آن زمينه است.
روزى زراره به حضرت عرض مى‏كند: يكى از ياران ما از دست طلبكاران گريخته اگر «اين امر» نزديك است صبر كند تا با قائم خروج كند و اگر در آن تأخيرى است با آنان از در مصالحه وارد شود.
حضرت مى‏فرمايد: «خواهد شد» زراره مى‏پرسد: تا يكسال؟ امام مى‏فرمايد: «ان‏شاءالله خواهد شد» دوباره مى‏پرسد: تا دو سال؟ باز مى‏فرمايد: «ان‏شاءالله خواهد شد» و زراره خود را قانع مى‏كند كه تا دو سال ديگر حكومت آل على بر سر كار خواهد آمد.
در روايت ديگرى «هشام بن سالم» نقل مى‏كند روزى زراره به من گفت: «لاترى على اعوادها غير جعفر» بر فراز پايه‏هاى خلافت كسى جز جعفر بن محمد را نخواهى ديد.
مى‏گويد هنگامى كه امام صادق(ع) وفات يافت به او گفتم: آيا آن حرف را به ياد مى‏آورى؟ و مى‏ترسيدم آن را انكار كند.
گفت: بلى.
به خدا من آن را به نظر خودم گفته بودم (مى‏خواسته است اين شبهه پيش نيايد كه آن را از امام نقل كرده است) برخوردها و حركات تند و معارضه‏آميز اصحاب ائمه با دستگاه خلافت هم در اين زمينه روشنگر است.
مثلاً معلى بن خنيس را مى‏بينيم كه در مراسم نماز عيد هنگامى كه با مردم به صحرا مى‏رفت با لباس ژوليده و سر و صورى شوريده و چهره‏اى غمگين ديده مى‏شد و چون خطيب به منبر مى‏رفت دستها را بلند مى‏كرد و مى‏گفت: «اللهم ان هذا مقام خلفائك و اصفيائك و موضع امنائك... » پروردگارا اين منبر و جايگاه متعلق به جانشينان و برگزيدگان تو است كه اينك از آنان غصب كرده‏اند.

6- تقيه:
با توجه به شدت عملى كه خلفا در برابر داعيه امامت و خلافت امامان داشتند و با مراجعه به مجموعه روايات مربوط به كتمان و پنهان‏كارى اسرار امامان، معناى حقيقى تقيه فهميده مى‏شود.
آنچه در آن شكى نمى‏نماند اين است كه تقيه به معناى تعطيلى كار و تلاش نيست بلكه به معناى پوشيده نگه داشتن آن است و اين در اموريست كه آشكار شدن آن‏ها قدرتها و ستمگران را به مقابله بر مى‏انگيزاند


نوشته شده در   شنبه 4 آبان 1387  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode