خبرگزاري فارس: ايرانمان هر سويش خيمه عزايي برپاست، شرق و غرب ندارد شمال و جنوب شهر نميشناسد، همه سياه پوش عزيز فاطمه هستند، پير و جوان بر سينه ميزنند، چرا كه نخواهند گذاشت علم علمدار بر زمين بماند.
به گزارش خبرنگار فارس، نهم محرم، تاسوعاست، تاسوعا از ريشه «تسع» به معناي نُه است؛ هياهو به اوج رسيده، فرزند در پي پدر و مادر، عمو براي آب راهي شده و جيغ و داد زنان صحرا را پركرده، اما چه كسي به داد اينان ميرسد؟
چند روز قبل از تاسوعا، عمر بن سعد فرمانده لشكر دشمن، نامهاي در ارتباط با عدم جنگ و صلح با امام حسين به عبيد الله بن زياد، فرماندار كوفه نوشته بود؛ اما شمربن ذي الجوشن كه در آن زمان در كوفه بود ابن زياد را از اين كار باز داشت.
عبيد الله نيز حرف او را پذيرفت، ابن زياد نامهاي به ابن سعد نوشت و دستور داد كه اگر حسين بن علي تسليم نشد، حمله كن و او و يارانش را بكش، به شمر هم گفت: اگر ابن سعد از اين دستور سر باز زد، گردن او را بزن و خود فرمانده لشكر باش. شمر نامه را پيش از ظهر روز نهم محرم(تاسوعا) به كربلا رساند. ابن سعد كه نسبت به صلح با امام حسين خوشبين بود، به يك باره در برابر نامه عبيدالله قرار گرفت و راه گريزى براى خود نيافت.
از سويي او ميدانست كه امام، تسليم نميشود و از طرفي ديگر طرح صلح او با شكست مواجه شده بود. عمر بن سعد دو گزينه در جلوي خود داشت: نبرد با امام حسين عليه السلام و يا رها كردن فرماندهى كه محروم شدن از رسيدن به حكومت ري و گرگان را به همراه داشت.
اين حرفها از زبان فردي بر منبر نظرم را جلب كرد، حقيقتا چه مصيبتي! بايد دقيقتر گوش ميكردم، تصور حتي يك صحنه از كربلا دشوار است، چرا كه به حق كربلا سرزمين پر بلاست.
تاسوعا بود و انتظار شنيدم توسل به امام عصر را داشتم، از القاب معروف قمربني هاشم ميشنيدم، سقا، صاحب لواء الحسين، علمدار، عبد صالح، باب الحوائج، به حدي زياد بود كه ناخودآگاه تنم لرزيد.
شوري در خيمه عزاي محله براي اين سخنان برپا بود، در حادثه كربلا عباس، سمت پرچمداري سپاه حسين عليه السلام و سقايي خيمههاي اطفال و اهل بيت امام را داشت و در ركاب برادر، غير از تهيه آب، نگهباني خيمهها و امور مربوط به آسايش و امنيت خاندان امام عليه السلام نيز بر عهده او بود و تا زنده بود، دودمان امامت، آسايش و امنيت داشتند.
روز تاسوعا كه امام او را براي مهلت گرفتن نزد سپاه كوفه فرستاد، تعبير والاي «بنفسي انت يا اخي» جانم فدايت اي برادر، را به كار برد.
در اين دوران به درستي كدام برادر بر برادر ديگر اينگونه خطاب ميكند، چه عزيز صدا كرد حسين عليه السلام، عباس را.
وقتي علمدار كربلا از امام حسين عليه السلام اذن ميدان طلبيد، حضرت از او خواست كه براي كودكان تشنه و خيمههاي بي آب، آب تهيه كند.
در عزاي حسين نيز كمتر مادري براي كودكش آب آورده بود تا حداقل يه روز و چند ساعت سختي و صعب بودن اين واقعه لمس شود، كودكان امروز در هيات چه آرام در بر مادر آرميدهاند، امروز نه از لبهاي خشك خبري است و نه از آتش و دود.
معجر بر سرها، چادر به راحتي در بر، يكي عاشورا ميخواند و ديگري ناحيه مقدسه، اشكها روان و عزاداري بپا، فرزندان را لباس سقا بر تن كردهاند، چرا كه علي كوچك حسين بدون آب با لباني معصوم پرواز كرد؛ اما صحرا در آن روز چه حالي داشت.
ابوالفضل عليه السلام به فرات رفت و مشك آب را پر كرد و در بازگشت به خيمهها با سپاه دشمن كه فرات را در محاصره داشتند درگير شد و دستهايش همسان بالهاي پرندهاي زيبا جدا شد، اين صحنه براي برادر چه دشوار بود، البته پيش از آن نيز چندين نوبت، عباس همركاب با سيد الشهدا به ميدان رفته و با سپاه يزيد جنگيده بود.
عباس، مظهر ايثارو وفاداري و گذشت است، وقتي وارد فرات شد، با آنكه تشنه بود، اما بخاطر تشنگي برادرش حسين عليه السلام آب نياشاميد.
يا علمدار كربلا، در كنارم زير اين خيمه عزاي حسين سوگواران فراواني بودند، دختركي چادر مادر را به هنگام گريه كنار زده و ميخواست مادرش اشك نريزد، مادر هم او را با نوازش در بر ميگرفت و ميگفت كاش مي دانستي چه مصيبتي بر حسين و اهلش گذشت، پسري با لباس مشكي بر سينه ميزد انگار از بدو تولد كه نداي اذان در گوشمان آوازه كرد، اذان ظهر عاشورا هم طنينش در آن آميخت، به آرامي در سينه ميزد نام حسين زهرا و علمدار كربلا را چه زيبا با زبان كودكي بلند فرياد ميزد.
در دستان دختري به ظاهر دانشجو كه فكر نميكنم 23 سال بيشتر داشت زيارت عاشورا بود آهسته اشك ميريخت و پسر مرجانه را لعن ميداد، گاهي هم توجش را به مداح داد و آرام ميشد.
مادري براي نماز ظهر تاسوعا و اقامه فريضه آماده ميشد، با دستمالي به نشان عزا سياه، اشكانش را پاك ميكرد ميخواست ديگران تا براي بيمارش از عباس حسين عليه السلام طلب شفا كنند، نامش مريم بود گويي اهالي همه او را ميشناختند و بيمارش را، چه ملتمسانه تقاضاي دعا داشت، با ديدن اين ناگزيري اشكانم سرازير شد، دلم لرزيد چه برادري هستي براي حسين عليه السلام.
ياد سفر كربلا افتادم، در سفر بيماري همراه كاروان در حسرت ديدار كربلا و حرم عباس ميسوخت دائم ميگفت دعايم كنيد كربلا را ببينم، دعا كنيد ناديده از دنيا نروم، چه شبها كه راز و نياز كرده و التماس ديدار بينالحرمين را داشتم، باور نميكنم راهي سرزمين نور هستم.
نامش محمد بود، 12 سال بيشتر نداشت تمامي پزشكان قطع اميد كرده بودند، در برابر بيماري مقاوم بود ، گفتم آرزويت چيست؟، ميگفت نوشيدن آب القمه، اما اميد ندارم، مادرم هميشه ميگفت بايد نزد طبيب طبيبان عالم رفت؛ گويند ابوالفضل باب الحوائج است از دستان آسمانياش كارها بر ميآيد كه حتي مسلمان و غير مسلمان را مجذوب اين خاندان و درگاه كرده هر كس را كه ميبيني به نوعي طلبي ميكند او هم با سخاوت مهمانان را پذيراست، اميدم رسيدن به كربلا و شفاست.
چه سفري بود الهم الرزقنا؛ به سوي كربلا چرخيدم دست بر سينه اينگونه سلام دادم؛ السلامُ عليكَ يا اباالفضلِ العَبّاس؛ چه علمداري، چه سقايي.
آرام بر سينه ميزدم هنوز در هيات بودم به خود آمده و ديدم صورتم غرق اشك بر آل حسين عليه السلام است، به اطرافم نگاه ميكردم چه تاسوعايي همه غرق ماتمند، با خود عهد كرده بودم امروز آب ننوشم، ديدن كودكان و نوزادان جگر كباب ميكرد، هر عزاداري آرزوي ديدن حرمت را دارد حسين، كربلا بدون عباس چه نامفهوم است هر سوگواري در راه رسيدن به حرم علمدار چه حاجتها كه نميطلبد؛ السلام علي الحسين عليه السلام و علي علي ابن الحسين عليه السلام و علي اولاد الحسين عليه السلام و علي الاصحاب الحسين عليه السلام و علي عزاداران الحسين.
آسمان هم گويي به عزا نشسته؛ ياد دردانه سه ساله حسين عليه السلام، ياد عمه سادات و ياد اسارتها دل هر فردي را مخدر ميكند.
چه جالب گفت بر منبر در ظهر تاسوعا آن واعظ كه، عباس همركاب با سيد الشهدا به ميدان رفته و با سپاه يزيد جنگيده بود. عباس، مظهر ايثارو وفاداري و گذشت بود؛ وقتي وارد فرات شد، با آنكه تشنه بود، اما بخاطر تشنگي برادرش حسين عليه السلام آب نخورد.
مقام والاي عباس بن علي عليه السلام بسيار است، تعابير بلندي كه در زيارت نامه اوست، گوياي آن است. اين زيارت كه از قول حضرت امام صادق عليه السلام روايت شده، از جمله چنين دارد: "السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله و لا ميرالمومنين و الحسن و الحسين..... اشهد الله انك مضيت علي ما مضي به البدريون و المجاهدون في سبيل الله المناصحون في جهاد اعدائه المبالغون في نصره اوليائه الذابون عن احبائه..... "، كه تأييد و تأكيدي بر مقام عبوديت و صلاح و طاعت او و نيز تداوم خط مجاهدان بدر و مبارزان با دشمن و ياوران اولياء خدا و مدافعان از دوستان خداست.
اما براستي علمدار حسين عليه السلام چه چهره ماه گونهاي داشت؛ امام سجاد عليه السلام نيز سيماي درخشان عباس بن علي عليه السلام را اين گونه ترسيم فرموده است: «كه در آن نيز مقام ايثار، گذشت، فداكاري، جانبازي، قطع شدن دستانش و يافتن بال پرواز در بهشت، همبال با جعفر طيار و فرشتگان مطرح است و اينكه، عمويم عباس، نزد خداي متعال، مقامي دارد كه در روز قيامت، همه شهيدان به آن غبطه ميخورند و رشك ميبرند.»
خدايا تو ميداني كه ابالفضل عليه السلام چه صحنهها كه نديد، از پاره شدن گوشواره، آتش زدن خيمه و بردن معجر از سر؛ و حسين در آن هنگام و پس از عباس عليه السلام چه كشيد، اشكهايم همچنان امانم از دست ميبرد چه بنگارم آخر..
دختركي كوچك در جوارم نشسته بود هر از گاهي اشك ميريخت و بر سينه ميزد ميگفت هر چه خواهي بايد از اين درگاه اين خاندان بخواهي، به درستي كه شايسته كرمند.
ايرانمان هر سويش خيمه عزايي برپاست، شرق و غرب ندارد شمال و جنوب شهر نميشناسد، همه سياه پوش عزيز فاطمه هستند، پير و جوان بر سينه ميزنند، چرا كه نخواهند گذاشت علم علمدار بر زمين بماند.
در محلهاي در مركزيت شهر تهران، هياتهايي برپاست، كودكي سقا شده، ديگري پذيراي سوگواران است و هر فردي به نوبه خود خدمتي ميكند، اما حاشا به كرم اهل اين خاندان براي برآورده نشدن حوائج.