يك نويسنده آمريكايي در مقالهاي با اشاره به نبرد روايتها تأكيد كرد آمريكا در حوزه جنگ افكار كه براي موفقيت بلندمدت نبرد ضد شورش در افغانستان حياتي است، در حال شكست خوردن است.
به گزارش خبرنگار ديپلماسي عمومي خبرگزاري فارس، "اولگ اسوت " (Oleg Svet) در مقالهاي كه در نشريه آمريكايي "SMALL WARS JOURNAL " منتشر شد، راهبرد عملياتهاي تبليغاتي و رواني نيروهاي ائتلاف به رهبري آمريكا در افغانستان را ارزيابي كرده است.
وي در اين مقاله با اذعان اينكه "به رغم افزايش پرسنل نظامي و غيرنظامي در افغانستان، آمريكا در حوزه جنگ افكار كه براي موفقيت بلندمدت نبرد ضد شورش حياتي است، در حال شكست خوردن است "، نوشته است: عملياتهاي تبليغاتي و رواني آمريكا در جلب حمايت اساسي از تلاشهاي ائتلاف تحت رهبري آمريكا، يا كسب مشروعيت موثق براي حكومت كشور ميزبان ناكام بودهاند.
اسوت افزوده است: دو عامل در اين شكست دخيل بودهاند كه هيچ يك ربطي به واقعيتهاي سياسي يا نظامي موجود ندارند. اولي اين است كه روشهاي ارتباطاتي مورد استفاده ائتلاف اغلب در دسترس اكثريت شهروندان افغان قرار ندارد. عامل دوم اين است كه پيامهاي ويژه و موضوعات كلي كه واقعاً به گوش مخاطبان افغان ميرسند، غالباً منعكس نميشوند.
نويسنده در ادامه به تحليل تلاشهاي نيروهاي ائتلاف و طالبان براي شكل دادن به جنگ داستانها از طريق عملياتهاي اطلاعرساني و تبليغات رواني ميپردازد وي مينويسد: از نظر جغرافيايي محدوده اين مقاله افغانستان و تا حدودي پاكستان را شامل ميشود و از نظر زماني، توجه ما روي جديدترين تلاشها متمركز شده اما با اين حال عملياتهاي قبلي نيز مورد اشاره قرار گرفتهاند.
اين مقاله در ابتدا تحليلي در مورد تلاشهاي ائتلاف و طالبان با هدف تاثير گذاشتن بر محيط اطلاعاتي ارائه ميدهد، سپس يك زمينه كلي در مورد نقش عملياتهاي اطلاعرساني در جنگ ضد شورش و تصويري در مورد جامعه افغان از منظر علم مردمشناسي ارائه ميكند و در نهايت، بر اساس تحليلهاي ارائه شده در دو قسمت اول، راههايي را براي بهبود عملياتهاي اطلاعرساني و رواني ائتلاف در افغانستان پيشنهاد ميكند كه سه پيشنهاد اصلي نويسنده بدين شرح است: "ائتلاف تحت رهبري آمريكا از روشهاي سنتيتر و قابل دسترستر براي ارتباط استفاده كند "، "دادههاي قوم شناختي را در پيامهايش بگنجاند " و "كل داستان را بر روي ميراثهاي قبيلهاي و فرهنگي-اجتماعي متمركز كند تا جنبههاي مذهبي. "
روشهاي آمريكاييها براي تاثيرگذاري بر افكار و ادراك افغانها غيرموثر بودهاند
نويسنده مقاله در ادامه "رسانههاي ارتباطاتي غير قابل دسترس را روشهايي ميداند كه از سوي نيروهاي ائتلاف تحت رهبري آمريكا براي تاثيرگذاري بر افكار و ادراك افغانها مورد استفاده قرار ميگيرند و اغلب غير موثر بودهاند، و مينويسد: بيشتر منابع صرف تبليغات تلويزيوني ميشوند در حاليكه بيشتر افغانها تلويزيون ندارند و اكثر اوقات برق هم ندارند، ارزش روزنامههاي ائتلاف هم مورد ترديد است چرا كه اكثر جمعيت بيسواد است.
اين مقاله ميافزايد: فعاليتهاي اطلاعرساني اخير به طور فزايندهاي بر شبكههاي سنتي همچون چهرههاي شناخته شده قبيلهاي و روحانيون متكي بودهاند. براي مثال روحانيوني كه با ائتلاف رابطه داشتند با تكذيب ادعاهاي نادرست مبني بر سوزانده شدن يك نسخه قرآن به دست نيروهاي نظامي آمريكا شورشها را فرونشاندند، منابع همچنين به سمت ايستگاههاي راديويي FM، آموزش روزنامهنگاران، توليد برنامههاي صوتي و تصويري و گسترش خدمات تلفن همراه هدايت ميشوند. اينها تحولاتي مثبت هستند زيرا چنين روشهايي در واقع اين پتانسيل را دارند كه در بين افغانها نفوذ كنند.
تشكيل "جبهه متحد " در وزارت خارجه آمريكا براي مقابله با تبليغات طالبان
اولگ اسوت در ادامه اين مقاله با تأكيد بر "فقدان انسجام راهبردي آمريكا در افغانستان " ياداور شده است: تلاش براي هماهنگي ارتباطات با يك فقدان رهبري همراه بوده است، وزارت خارجه آمريكا ميكوشد تا از طريق برنامههاي ديپلماسي عمومي به افكار افغانها شكل بدهد.
وي افزوده است: با اين حال، "ريچارد هالبروك "، نماينده ويژه "باراك اوباما " در افغانستان، اخيرا يك "جبهه متحد " در وزارت خارجه تشكيل داده كه هدف ويژه آن مقابله با تبليغات طالبان است كه قبلاً وزارت دفاع اين برنامه را هدايت ميكرد اما در دوره اوباما وظايف وزارت دفاع در زمينه "مديريت افكار " تنزل يافته است؛ به عنوان مثال سمت معاونت ديپلماسي عمومي وزارت دفاع به خاطر اجتناب از اينكه اطلاعات منتشر شده از جانب آن "تبليغات " تلقي شوند، حذف شد.
سيا در افغانستان مسئول عملياتهاي رواني پنهان است
در ادامه اين مقاله آمده است: سازمان مركزي اطلاعات (سيا) نيز مسئوليتهاي خودش را دارد، حيطه ويژه فعاليتهاي آن عملياتهاي رواني پنهان است، با اين پراكندگي اختيارات، پيگيري يك داستان جامع كه بتواند براي حكومت محلي مشروعيت كسب كند يا به تبليغات طالبان به سرعت پاسخ دهد و در شكل دادن به محيط اطلاعاتي ابتكار عمل را در دست داشته باشد، مشكل بوده است، اين مشكل در مورد ديگر طرحهاي ارتباطات راهبردي بين سازماني در خلال جنگ عليه تروريسم نيز صادق بوده است.
اولگ اسوت در ادامه مقاله خود "فقدان بازتاب در پيامرساني " به مخاطبان را از ديگر ضعفهاي راهبردي نيروهاي ائتلاف در افغانستان اعلام كرده و نوشته است: موضوعات عمدهاي كه در اين برنامههاي اطلاعرساني مطرح ميشوند اغلب فاقد بازتاب كافي در بين جمعيت افغان هستند، مثلا هنگامي كه راديو افغانستان آزاد از "آزادي " صحبت ميكند، پيام به صورتي متفاوت از مفهوم غربي اين واژه دريافت ميشود.
وي با بيان اينكه "آزادي " براي بيشتر افغانها به معناي "آزادي از حكومت مركزي " است، تصريح كرده است: پيامهاي ارسال شده از طريق عملياتهاي رواني و تبليغاتي در مراحل اوليه "عمليات آزادي پايدار " بر روي دو موضوع متمركز بودند: اول اينكه توصيف "اقدامات زشت " طالبان و بن لادن و دوم رساندن اين نكته كه "همكاري كشورها در اينجا براي كمك كردن است "، اين كار نه تنها با اقبال افغانها - كه نسبت به هرگونه مداخله خارجي بدبين هستند - مواجه نشد بلكه در پيش بردن هدف هاي جنگ ضدشورش كه همانا كسب مشروعيت براي حكومت مركزي افغانستان است نيز ناكام بوده است، اين فعاليتها، به ويژه در اوايل، بيشتر از يك رويكرد دشمن محور برخوردار بودند تا يك رويكرد مردم محور.
برنامه تبليغاتي طالبان موفقتر از برنامههاي ارتباطي آمريكا و ائتلاف بوده است
نويسنده در ادامه مقاله خود با اشاره به "رسانههاي ارتباطاتي سنتي و قابل دسترس " نوشته است: طالبان از روشهاي ارتباطاتي متنوعي استفاده ميكند اما مزيت اصلي آن نسبت به تلاشهاي ائتلاف، استفاده از رسانههاي سنتيتر و در نتيجه قابل دسترستر است.
اين مقاله ميافزايد: طالبان ايدئولوژي مذهبي - سياسي خود را با استفاده از شبنامه، واعظان دورهگرد و ترانهها و اشعار سنتي در بين جمعيت عمدتاً روستايي افغانستان منتشر ميكند و داستان خود درباره نبردها را نقل ميكند. براي جمعيت بيسوادي كه اكثريت اين كشور را تشكيل ميدهد، پيامها از طريق كاستهاي صوتي همراه با سرودهاي سوگواري براي قهرمانان و شهداي طالبان منتقل ميشوند.
در ادامه اين مقاله آمده است: طالبان اخيراً به استفاده از رسانههاي معاصرتري چون DVD، وبسايت "نداي جهاد " و زنگهاي گوشي موبايل روي آورده است، طالبان نه تنها ميتواند پيامهاي خود را منتقل كند بلكه اين پيامها اغلب مواقع در بين مخاطبان افغان انعكاس يافته و با اقبال مواجه ميشوند.
به نوشته اولگ اسوت، فعاليتهاي اطلاعرساني طالبان دو هدف عمده را دنبال ميكنند: هدف اول نامشروع جلوه دادن حكومت مركزي در كابل است و دوم تضعيف روحيه ائتلاف و مجبور كردن آنها به عقبنشيني است. در حالي كه عملياتهاي اطلاعرساني و رواني ائتلاف از دستورالعملهاي سختگيرانهاي پيروي ميكنند، طالبان هيچ قانوني در مورد اغراق كردن يا دروغ گفتن ندارد.
وي ميافزايد: طالبان براي خلق داستان خود اغلب در مورد تعداد كشتهها اغراق كرده و ماجراهاي ساختگي نقل ميكند، با وجود جمعيتي كه مستعد بدبيني نسبت به حكومت مركزي و مداخلهگران بيگانه هستند، تلاشهاي ارتباطاتي طالبان آسانتر شده است.
نويسنده در ادامه اين مقاله با اشاره به "نقش عملياتهاي تبليغاتي و رواني " نوشته است: در جنگ ضد شورش كه هدف آن بنا كردن پايههاي مشروعيت براي حكومت كشور ميزبان است، عملياتهاي تبليغاتي و رواني نقشي حياتي ايفا ميكنند، مشروع بودن يا نبودن حكومت در نهايت توسط دريافتها و ادراكات جمعيت محلي تعيين ميشود، عملياتهاي رواني و عملياتهاي اطلاعرساني در صدد تاثير گذاشتن بر ادراكات و افكار عامه در جهت حمايت از حكومت مركزي هستند.
وي افزوده است: آنها همچنين فعاليتهاي ضد تبليغاتي با هدف نامشروع جلوه دادن شورشيها و پيامهاي آنها انجام ميدهند و در نهايت، به ويژه در وضعيت خصومت شديد، هدف ويژه عملياتهاي رواني تضعيف اراده شورشيان و مجبور كردن آنها به تسليم است.
محيط عمليات اطلاعرساني در افغانستان
نويسنده در ادامه با اشاره به تاريخ اين منطقه مدعي شده كه "نهادهاي دولت مركزي در افغانستان هرگز براي خدمت به جمعيت عامه نبودند " و نوشته است: با اينكه حكومتهاي مركزي، سياست و سيستمهاي قضايي، جمعآوري ماليات و ارتشهايي داير كرده بودهاند اما وظيفه اصلي آنها خدمت به كساني بود كه آنها را كنترل ميكردند، افراد رعيت بودند، با وظايفي كه بايد انجام و منابعي كه بايد استخراج ميشدند. (نه شهرونداني داراي حقوق كه بايد محترم شمرده ميشدند.)
نويسنده در ادامه اين مقاله با اشاره به كاركردهاي ساختارهاي قبيلهاي در افغانستان يادآور شده است: در نبود نهادهاي دولت مركزي، ساختارهاي قبيلهاي در تامين ايمني و امنيت افراد مهم بودند، آنها دو كاركرد عمده داشتند: حفاظت در مقابل تهديدهاي خارجي و حفظ نظم داخلي.
وي افزوده است: مردمشناسان اغلب به فرهنگ قبيلهاي در افغانستان "اپوزيسيون متعادل " اطلاق ميكنند. هر گروهي با هر اندازه و وسعت، يك گروه مخالف با همان اندازه و وسعت دارد. هر فرد عضوي از يك مجموعه تو در تو از گروههاي خويشاوند است كه در هر سطح آن يك چهره مقتدر در راس است، هر گونه سلطهگري در يك طرف، امنيت طرف ديگر را تضعيف ميكند.
اولگ اسوت با تأكيد بر ارزشهاي كليدي قبيلهاي در افغانستان، افزوده است: طي نسلها، كاركردهاي اجتماعي قبيلهها به تدريج به هنجارهاي فرهنگي تبديل شدهاند، امروزه در سطح فردي "شرف " و در سطح جمعي "وفاداري " نيروي محركه اپوزيسيون متعادل را شكل ميدهند.
اين مقاله ميافزايد: شرف ترغيب كننده فرهنگي فردي است كه به نفع گروه كار ميكند، رها كردن گروه شرم به بار ميآورد، اين در حالي است كه وفاداري به روابط خويشاوندي ساز و كاري براي اقدام جمعي، به ويژه در مورد يك تهديد خارجي است. هر دوي اينها براي روحيه قبيلهاي حاكم بر منطقه كليدي هستند.
نويسنده در ادامه با اشاره به "احساسات نسبت به قدرت مركزي " نوشته است: مقاومت در برابر قدرت مركزي يكي از اصليترين ويژگيهاي جامعه افغان است و در آداب و رسوم قبيلهاي نهادينه شده است، در طي قرن بيستم، اين كشور بين چند پارگي و اپوزيسيون متعادل در نوسان بود و بين جنگسالاران قبيلهاي و كنترل استبدادي از سوي احزاب مركزي قدرتمند (يعني رژيم كمونيستي تحتالحمايه شوروي) دست به دست ميشد.
اولگ اسوت افزوده است: قبايل قدرتمند هنوز هم در حاشيه وجود دارند، به ويژه قبايل پشتون در جنوب افغانستان كه حكومت مركزي كابل را احاطه كردهاند، بدبيني نهادينه شده نسبت به حكومت مركزي چالشهاي عمدهاي در مقابل عملياتهاي اطلاعرساني و رواني به وجود ميآورند.
اين مقاله با اشاره به "هويت قومي پشتون " افزوده است: قوميتها از يك سطح هويتي بالاتر از هويت قبيلهاي برخوردارند. پشتونها كه اكثريت را در افغانستان تشكيل ميدهند، از زمان تشكيل دولت افغان در سال 1747 بر سياستهاي ملي مسلط بودهاند. كليشههاي مرتبط با پشتونها از ترتيب ويژه سلسله مراتب و برابري در داخل گروه ريشه ميگيرد.
در ادامه اين مقاله آمده است: پشتونها در مقايسه با اقوامي چون بلوچها - كه بيشتر به شان و مقام و شرف ارج مينهند - تساوي طلبتر و فردگراتر هستند، خود پشتونها به دو گروه اصلي بزرگ تقسيم ميشوند: دورانيها در جنوب غرب و غلجايها (خلجيها) در شرق. اين دو گروه دشمنان تاريخي بودهاند.
نويسنده در ادامه اين مقاله با اشاره به "هويت مذهبي " نوشته است: مذهب داراي قدرتي است كه ميتواند در جايي كه ايدئولوژي سياسي ناكام ميماند، افراد با ريشههاي هويتي مختلف را زير چتر خود بگيرد. با اين وجود بايد توجه داشت كه هويت مذهبي اغلب پس از هويت قومي و قبيلهاي قرار دارد.
وي افزوده است: مذهب در برهههاي مختلفي از تاريخ افغان براي بسيج كردن مردم عليه تهديد خارجي و به طور چشمگيري در نبرد عليه اتحاد شوروي، مورد استفاده قرار گرفته است، همچنين پايبندي به ارزشهاي مذهبي والا گروههايي نظير طالبان را قادر ساخته تا در نبود قدرت مركزي قدرتهاي قهريه اعمال نمايند.
اين مقاله به تحليل تلاشهاي ائتلاف و طالبان براي شكل دادن به جنگ داستانها از طريق عملياتهاي اطلاعرساني و تبليغات رواني ميپردازد، و مينويسد: از نظر جغرافيايي محدوده اين مقاله افغانستان و تا حدودي پاكستان را شامل ميشود؛ از نظر زماني، توجه ما روي جديدترين تلاشها متمركز شده است، با اين حال عملياتهاي قبلي نيز مورد اشاره قرار گرفتهاند.
اين كارشناس علوم ارتباطات در بخش ديگري از مقاله خود با تشريح ضعفهاي عمليات اطلاعرساني نيروهاي ائتلاف و به ويژه آمريكا در افغانستان به بررسي شيوههاي اطلاعرساني طالبان پرداخته و محيط تاريخي، اجتماعي و فرهنگي افغانستان را نيز بررسي ميكند و ميگويد: شيوههاي جديد اطلاعرساني براي جامعه سنتي افغانستان مفيد نيست.
سياستهاي پيشنهادي براي ارتباطگيري با افغانها
نويسنده با تأكيد بر استفاده از كانالهاي سنتي براي برقراري ارتباط با افغانها افزوده است: بايد براي استفاده از كانالهاي ارتباطاتي سنتي نظير روايت از طريق ترانهها و اشعار سنتي تأكيد بيشتر صورت گيرد. اين كار باعث ميشود پيامها اصيلتر به نظر برسند و در نتيجه با اقبال مخاطبان مواجه شوند.
در ادامه اين مقاله آمده است: بعلاوه ضروري است كه نيروهاي ائتلاف از شيوههايي براي ارتباط استفاده كنند كه براي افغانها قابل دسترس باشند، آنها ييشتر جمعيت بيسواد هستند و دسترسي كمي به برق دارند، پخشهاي راديويي، نوارهاي صوتي و رسانههاي ديگري كه افغانها واقعا به آن دسترسي دارند خيلي مفيدتر از تبليغات تلويزيوني هستند.
اولگ اسوت در ادامه "تحول روشهاي ارتباطاتي در صورت لزوم " را از ديگر روشهاي ارتباط گيري با افغانها ذكر كرده و آورده است: با توسعه افغانستان روشهاي ارتباطاتي آن نيز متحول خواهند شد، براي مثال، از سال 2001 تا 2009 تعداد مشتركين تلفن همراه در اين كشور از صفر به حدود 10 ميليون افزايش يافت. اين در حالي است كه طي 4 سال گذشته تعداد كاربران اينترنت از صفر به 500 هزار نفر افزايش يافته است، ائتلاف بايد با اين تغييرات همگام باشد و در هنگام لزوم روشهاي ارتباطاتي خود را تغيير دهد.
تعهد رهبران قبيلهاي و مذهبي كليد روابط با افغانهاست
نويسنده در ادامه خواستار متعهد كردن جمعيت محلي و رهبران قبيلهاي و مذهبي شده و نوشته است: تعهد در افغانستان كليد ايجاد روابط اجتماعي پايداري است كه در بلند مدت مزاياي قابل توجهي خواهد داشت، صرف وقت براي برقراري ارتباط با جمعيت و رهبران محلي شايد وظيفه عادي سربازان و حتي مأموران عملياتهاي رواني و تبليغاتي نباشد اما اين كار به كاهش خشونت غير ضروري و فرو نشاندن آن در هنگام بروز آن كمك ميكند و به عنوان يك منبع مهم براي جمعآوري اطلاعات عمل ميكند.
به نوشته اولگ اسوت، ايجاد مشروعيت براي حكومت مركزي از پيامهاي اين نوع ارتباط با افغانهاست، چالش و وظيفه كليدي عملياتهاي رواني و تبليغاتي افزايش مشروعيت حكومت مركزي در جامعهاي است كه مقاومت در برابر حكومت مركزي از جمله ويژگيهاي اصلي آن است.
در ادامه اين مقاله آمده است: عملياتهاي تبليغاتي و رواني بايد پيامهاي خود را بر روي تحقق وعدههاي حكومت مركزي و اداي وظايف اساسي در حوزههاي نظامي، اجتماعي - اقتصادي و سياسي متمركز نمايند. پيامها همچنين بايد حكومت مركزي را به صورت يك واسطه صادق ميان تمام قبايل و قوميتهاي كشور به تصوير بكشند.
اين مقاله مي افزايد: خنثي كردن داستانهايي كه مخالف چنين اهدافي هستند (مثلا مطرح كردن تقلب انتخاباتي، تمركز بر اقدامات فاسد برخي مقامات دولتي) نيز يك اقدام كليدي خواهد بود، هر چند اين چيزها نهايتا بايد در عمل اتفاق بيافتند تا حرف.
نويسنده در ادامه تأكيد كرده است: افغانها كاري را به صورت قابل قبول انجام ميدهند كه شما آن را به صورت تمام و كمال انجام دهيد. اين جنگ آنها است و شما قرار است به آنها كمك كنيد نه اينكه اين جنگ را براي آنها ببريد.
مسئولان عمليات رواني بدانند كه هدف نهايي جلب حمايت حكومت كرزي است
اين كارشناس علوم ارتباطات در ادامه يادآور شده است: ممكن است به اين فكر بيفتيد كه فعاليتهايي با هدف ساختن يك داستان كه در آن ائتلاف به عنوان تامين كننده كالاها براي افغانستان به تصوير كشيده ميشود، باعث پيشبرد اهداف آمريكا ميشوند اما در ميان يك مخاطب بدبين و اغلب متخاصم، در واقع ممكن است عكس اين موضوع اتفاق بيافتد.
وي افزوده است: از همه مهمتر، مسئولان عملياتهاي رواني و تبليغاتي، همانند همه مسئولان ضد شورش، بايد به خاطر داشته باشند كه هدف نهايي جلب حمايت نه براي ائتلاف كه براي حكومت مركزي است، ائتلاف بايد اعتبار پيروزيها را به افغانها واگذار كند.
نويسنده با اين پيشنهاد كه "به منظور ارائه پيامهاي مناسب از دادههاي قوم نگاشتي استفاده كنيد "، افزوده است: عملياتهاي رواني و تبليغاتي همگي بايد به يك هدف كلي (كه همان حمايت از حكومت مركزي در كابل است) منتهي شوند. با اين حال، پيامها نميتوانند كلي باشند.
وي مي افزايد: مناطق مختلف افغانستان نه تنها به زبانهاي مختلف ارتباط برقرار ميكنند، بلكه از ايدهها و نمادهاي يكسان برداشتهاي مختلفي انجام ميدهند، به طوري كه قبلاً اشاره شد، قوميتهايي در داخل قوميتها و قبايلي در داخل قبيلهها وجود دارند. تلفيق و استفاده از ديدگاههاي مردم شناختي در ارائه پيامهاي مناسبي كه با اقبال مخاطب مواجه شوند حائز اهميت است. ايجاد تيمهاي نواحي انساني مختلف در داخل نيروهاي ائتلاف ميتواند به مسئولين عملياتهاي تبليغاتي و رواني كمك كند تا با سهولت بيشتر به دادههاي قومي دسترسي پيدا كرده و از آنها استفاده نمايند.
اين كارشناس علوم ارتباطات با تأكيد بر اينكه نيروهاي ائتلاف بايد يك هويت مخالف ايجاد كنند، يادآور شده است: براي موفقيت دير پاي تلاشهاي نيروهاي ائتلاف، ساختن يك هويت متمايز براي افغانها ضروري است، خوب يا بد، هويتهاي موجود در منطقه تقريباً به كلي متباين هستند، بنابراين يك "هويت مخالف " بايد به وجود آورد.
آمريكا بايد تفاوت افغانها با همسايگانشان را برجسته كند
وي در ادامه اين مقاله آورده است: يك راه براي نيل به اين مقصود برجسته كردن مداوم تفاوتهاي بين افغانها و شهروندان كشورهاي همسايه است، متاسفانه اين كار ممكن است مستلزم اشاره به نقايص طرف مقابل يا برجسته ساختن تلاشهاي شنيع پاكستان براي مداخله در امور داخلي افغانها باشد.
به نوشته اين كارشناس علوم ارتباطات، بر اساس خصلت پشتونها و ديگر افغانها در "مرزبندي سفت و سخت جوامع خود و بدگماني نسبت به غريبهها "، اين هدف ميتواند از طريق تأكيد بر اذعان طالبان به وابستگي خود به مخيگاههاي واقع در پاكستان و حمايت اين كشور حاصل شود، توجيه رسمي پيامهايي كه با هدف محافظت از هويت افغان، بر مداخله غير قانوني پاكستان - كه يك قدرت خارجي است - تاكيد ميكنند، مشكل خواهد بود، از اين رو بايد به عملياتهاي رواني پنهان متوسل شد.
نويسنده در ادامه مقاله خود با تأكيد بر اينكه آمريكا بايد در استفاده از انكار (نفي) مراقب باشد، يادآور شده است: از استفاده از انكار پرهيز كنيد، مخصوصاً هنگاميكه پاي اسلام در ميان باشد، پيامهاي راديويي در فعاليتهاي تبليغاتي و رواني ائتلاف مدام حول اين موضوع ميچرخند كه "آمريكا با اسلام در جنگ نيست. " به طوري كه رهنمونهاي شاخه پيامرساني افراطي مركز ملي ضد تروريسم در سال 2008 اشاره كرد، مطالعات روانشناسي اجتماعي نشان ميدهند كه مردم مايلند بخش منفي جمله را فراموش كنند.
وي در ادامه تأكيد ميكند: در نتيجه هنگامي كه پيامها ميگويند كه "آمريكا با مسلمانان در جنگ نيست "، افغانها اين را به خاطر ميسپارند؛ "آمريكا ... جنگ ... مسلمانان ". همسو با يك رويكرد مردم - محور (به جاي دشمن محور)، پيامها بايد بر كارهاي مثبت انجام شده توسط حكومت مركزي و تا حدي به كارهاي مثبت ائتلاف يا كارهاي نادرست شورشيان متمركز شوند.
درك افغانها از نبرد تعيين ميكند كه چه كساني پيروز هستند
اين نويسنده آمريكايي در نتيجه گيري مقاله خود تأكيد كرده است: سادهانگارانه خواهد بود اگر بگوييم كه تنها هدف، يا هدف اصلي يك جنگ ضد شورش "به دست آوردن دل مردم " در محيطي است كه در آن عمليات انجام ميگيرد، در واقع، عملياتهاي امنيتي منحصراً ضروري هستند، براي اينكه آنها اجراي فعاليتهاي حياتي ديگر نظير حاكميت و توسعه اقتصادي را نيز ميسر ميسازند.
وي با تأكيد بر اينكه "نحوه ادراك مردم از نبرد تعيين ميكند كه چه كساني پيروز هستند "، افزوده است: در اين زمينه عملياتهاي رواني و تبليغاتي بسيار حائز اهميت هستند چرا كه هدف ويژه آنها چهارچوب دادن به داستان است. در افغانستان اين كار به طور قابل ملاحظهاي دشوار است زيرا جامعه افغان به لحاظ تاريخي سابقه خصومت و بدبيني نسبت به مقامات مركزي و نيروهاي خارجي مداخلهگر را دارد.
اولگ اسوت در پايان مقاله خود آورده است: با تكيه بر دادههاي مردمشناختي براي ايجاد يك پيام مناسب و استفاده از روشهاي ارتباطاتي در دسترس عامه، ميتوان در پيشاپيش منحني اطلاعاتي حركت كرد و داستاني را شكل داد كه بتواند مشروعيت حكومت مركزي را تقويت كرده و اهداف آمريكا را پيش ببرد.