انسان را با هیچ شاخصه و صفتی با هیچ مفهوم و مضمونی با هیچ استعاره و تعبیری، منطقا و مصداقا مانع، جامع، ملموس و زندهتر از شاخصه، صفت، مفهوم و مضمون میراث تاریخ و فرهنگش نمیتوان شناخت، فهمید و تعریف کرد.
خوشههای تعاریف ارسطویی نیز درباره انسان از مزرعههای رنگارنگ همین میراث، درو، چیده و خرمن شده است. برهمین سیاق بسیاری از وصفها، تعریفها و تعبیرهای متفکران و انسان پژوهان روزگار ما از انسان و شاخصههای انسانی او از بستر نیل همیشه جاری همین مواریث مدنی و معنوی برگرفته شده است.
انسان در جغرافیای میراث طبیعی و سپهر طبیعت با جانوران دیگر بر سر یک سفره و خوان ضیافت نشسته، تغذیه میکند و سهیم است. سفره و خوان ضیافت دیگری نیز هست که از جنس دیگر و متعلق به سپهر دیگر و محمل معنا و فحوای دیگری است. به این سپهر و جهان بشری اصطلاحا تاریخ و میراث فرهنگی اطلاق شده است. این میراث مدنی و معنوی فصل مشترک ما آدمیان از جانوران و میراث طبیعی و طبیعت است. نحوه بودن و حضور انسان را در جهان چونان هستندهای تاریخی شده و تاریخمند با همین میراث مدنی و معنوی محک زده و میشناسیم.
این میراث و آثارش را در هر کجا و هر دورهای که یافتهایم آنجا را مرز تمایز و منطقه و سپهر حضور انسان در جهان شناخته و پذیرفتهایم. از این منظر انسان تنها هستندهای است تاریخی شده و تاریخمند که برای نسلهایی که از پی میرسند از خود میراث بهجای مینهند؛ هستندهای که میراثدار تاریخ، فرهنگ، هستی و هویتانسانی خویش است.
میراث یک مفهوم هلنی تبارگران معنا و با ابعاد هستیشناختی و اسطورهای فوقالعاده غنی است. فعل میراز در زبان هلنی به معنای قسمت، پخشکردن، پراکندن و سهم هرکسی را به او دادن آمده است. واژه یا اسم مونث ای میرا ، یعنی تقدیر، قسمت و سرنوشت. این مفهوم در قرآن شریف با ترکیبات، مشتقات، مضامین و معانی فراوان و ژرف و بنیادین آمده است.
«فالیوم ننجیک ببدنک لتکون لمن خلفک آیه و ان کثیرا من الناس عن آیاتنا لغافلون» (سوره یونس/ 92) یعنی حتی وقتی بازار و بساط نظامهای ستم فرعونی کوبیده و روییده و برچیده میشود، میراثش را برای آنکه در نیل فراموشی غرق نشود در کرانه حافظه و تذکر تاریخی برای آگاهی و عبرت نسلهایی که از پی میرسند میبایست پاس داشت.
یک نگاه با دقت و تامل به محیط و فضای اطراف خویش، به منظرگاه فرهنگی و زیستگاه بشری که در آن تنفس کرده و موقعیت تاریخیای که در آن قرار گرفته و تقدیر تاریخی که بر شانه گرفتهایم بسنده است تا متقاعد شویم و بپذیریم تا چه میزان ژرف و بنیادین و بهطور مقدر و اجتنابناپذیر میراث تاریخ، فرهنگ، مدنیت و معنویت ما با رگ و پیوند هستی و هویت انسانی ما با هر آنچه از دیروز و گذشته از مواریث و کالبد و آناتومی مادی جامعه و جهان بشری که در آن زندگی میکنیم گرفته تا نظامهای پیچیده زبانی، ارزشی، اعتقادی، فکری و معرفتی امروز و اکنون ما درپیوسته و درتنیده و برنحوه حضور ما درجهان و تنظیم رابطه ما با دیگران تأثیر نهاده است.
تولههای شیر، ببر، پلنگ، گرگ و گربه در آغوش میراث طبیعی و در دامن طبیعتیزاده میشوند که پیشاپیش هست. فرزند آدمی نیز بهطور مقدر در دامن و آغوش میراثی افکنده میشود که پیشاپیش، نسلهای بسیاری دربنیاد نهادن، ساختن، آفریدن، غنا بخشیدن و استمرار آن نقش مؤثر و تعیینکننده داشتهاند و او نیز دراکتساب و صیانت از آن به حضور فعال بر صحنه فراخوانده شده است.
میراث فرهنگی چونان میراث طبیعی متعلق به همه نسلهایی است که از پیمیرسند. هیچ فردی، هیچ گروهی، هیچ جامعه و جماعتی و هیچ دولت و ملتی مجاز به تخریب و تاراج آن نیست. حتی ارزشها، باورها و نظامهای فکری و اعتقادی که به دور افکنده میشوند در کرانه تذکر، حافظه تاریخی و موزههای تاریخ و فرهنگ چونان زمینه و ابزارمعرفت، منبع و ماده اندیشه، آگاهی تاریخی و مدرسه عبرت هم برای فهم موقعیت تاریخی که اکنون در آن قرار گرفتهایم هم برای نسلهایی که از پی میرسند میبایست پاس داشته و حفظ شوند. در تاریخ ملتها و دولتها همیشه جهل و خیانت شانه به شانه هم ساییده و حرکت کردهاند.
زنگ خطر افول و فروپاشی ملتها هنگامی به صدا درآمده و در گوشها طنین افکنده و شنیده شده که ریشهها و بنیانها هدف قرارگرفته و ارزشها متزلزل و تخریب شدهاند و ناموس مواریث مدنی و معنوی یک ملت در بازار مکاره سود و سودا به دیگری فروخته شده است.
فرهنگ و مواریث فرهنگی کیفیت زندگی هر ملتی را در عرصه تاریخ جهانی بیان کرده به تماشا مینهند و از جنس سود و سودا نیستند.
دکتر حکمتالله ملاصالحی