ترور نافرجام آيت اللَّه "سيدحسن مدرس" به امر "رضا خان" (1305 ش)
پس از آنكه رضاخان پهلوي به قدرت دست يافت، درصدد برآمد تا از آيتاللَّه سيدحسن مدرس انتقام بگيرد و او را از سر راه خويش بردارد. به همين منظور ده نفر از مأموران شهرباني را مأمور ترور وي نمود. در هفتم آبان ماه 1305 شمسي هنگامي كه آيتاللَّه مدرس از كوچهاي در تهران عبور ميكرد از اطراف، مورد سوء قصد و شليك گلولهها قرار گرفت. وليكن بدون اينكه به خود تزلزلي راه دهد با چابكي از مهلكه نجات يافت و تنها از ناحيه كتف و ساعد زخمي گشت و به بيمارستان منتقل گرديد. ايشان از بيمارستان پيام فرستاد: به رضاخان بگوييد كه به كوري چشم بدخواهان، من هنوز زندهام. با اين حال، رضاخان وجود او را تحمل نكرد و پس از چندي ايشان را به خواف در استان خراسان تبعيد كرد و پس از سالياني تبعيد، به شهادت رساند.
تصويب قانون مبارزه با كشت خشخاش در مجلس شوراي ملي (1334ش)
تا قبل از سال 1334 به دليل قانونى بودن توليد، توزيع و ترانزيت مواد مخدر هر چند به صورت محدود و تحت نظارت دولت، شمار معتادان به دليل دسترسى به مواد اعتياد آور رو به فزونى بود و در واقع مصوبههاى آن دوران حركتى بود براى تأمين منابع درآمد ملى، تا اين كه در 7 آبان 1334 با تصويب قانون منع كشت خشخاش و استعمال ترياك قدمى اساسى در مبارزه با اعتياد بر داشته شد. اين حركت در نخستين گامها به قدرى حركت جدى به شمار مىآمد كه ايران در تبصره واحده «قانون الحاق دولت ايران به پروتكل تحديد و تنظيم كشت خشخاش و توليد و تجارت بين المللى و تجارت عمده مصرف ترياك» (مصوب 14/8/1336) بر اين امر تأكيد كرد كه: «الحاق ايران به اين پروتكل به هيچ وجه تأثيرى در قانون منع كشت خشخاش مصوب هفتم آبان ماه 1334 نخواهد داشت». متعاقباً آيين نامه اين قانون در 19/10/1334 به تصويب رسيد و در سال 1338 قانون اصلاح قانون منع كشت خشخاش براى رفع كاستى هاى قانون مورد تصويب قرار گرفت كه تعريف و تعيين مواد مخدر را مىتوان از جمله اقدامت قانونگذار در اين مقطع دانست. در اين مدت «اصل عدم دسترسى به مواد مخدر و توسعه در درمان» مورد توجه بود ولى متأسفانه در اين حركت، تجارت غير قانونى و قاچاق ترياك از خارج به ايران به منظور ارضاى تقاضاى شديد معتادين به ترياك افزايش يافت. تا جايى كه قانون گذار ناچار شد در 13/12/1347 قانون اجازه كشت محدود خشخاش و صدور ترياك» را به تصويب برساند.
درگذشت "حسينعلي راشد" دانشمند و سخنور معاصر(1359 ش)
حجتالاسلام حسينعلي راشد فرزند عالم بزرگوار ملاعباس تربتي در سال 1284 ش در تربت حيدريه در استان خراسان به دنيا آمد. در شانزده سالگي براي فراگيري علوم اسلامي راهي مشهد شد و طي ده سال از محضر اديب نيشابوري وديگران بهره برد. او همچنين از علماي نجف، اصفهان وتهران نيز استفاده فراوان برد و سپس به وعظ و ارشاد پرداخت. راشد مدتي در اصفهان منبر رفت ولي توسط رژيم شاهي به زندان افتاد. وي از سال 1320 ش در راديو ايران به ايراد سخنرانيهاي اخلاقي و مذهبي پرداخت و در مدرسه سپهسالار (مدرسه شهيد مطهري) و دانشگاه تهران به امر تدريس مشغول شد. حسينعلي راشد سرانجام در سال هفتم آبان 1359 در 75 سالگي در گذشت. فضيلتهاي راشد، دو فيلسوف شرق و غرب و مجموعه سخنرانيهاي راشد، از جمله آثار اوست.
محاصره ي مكّه و سنگ باران كعبه از سوي سپاهيان يزيدبن معاويه (64 ق)
يزيدبن معاويه پس از شهادت اباعبداللّه الحسين(ع) و يارانش در كربلا و اسير نمودن اهلبيت و بازماندگان آنان، خود را در نزد مسلمانان، بيمقدار و بياعتبار كرد. از سوي ديگر، افشاگريهاي خاندان عصمت و طهارت و طرفداران اهلبيت(ع)، مردم را بر ضد حكومت يزيد وادار به قيام نمود. به همين جهت در سال 63 ق شورشها و جنبشهايى بر ضد يزيد در حجاز به وجود آمد. سرانجام اهالي مكه و مدينه اقدام به مخالفتهاي علني و درگيري مسلحانه با سپاهيان و عاملان يزيد نمودند. در مكه، عبدالله بن زبير با پرداختن به عبادت و مخالفت با يزيدبن معاويه، مردم را به گرد خود جمع كرد وبه تدريج قوت يافته بود و توانست شهر مكه را از دست عامل يزيد بيرون آورد و خود بر آن استيلا يابد. سپاهيان شام به مكه هجوم آورده و آن را در محاصره خويش قرار دادند و بر اهالي آن بسيار سخت گرفتند. آنان بر بلنديهاي اطراف مكه، منجنيقها و سنگاندازهاي بزرگي نصب كرده و به وسيلهي آنها شهر را سنگباران كردند. عبدالله بن زبير و بسياري از مردم به مسجدالحرام پناه آورده تا از شدت سنگباران دشمن در امان باشند، ولي حصين بن نمير دستور داد كه مسجدالحرام و كعبه را نيز نشانه گرفته و زير ضربات خويش قرار دهند.سپاهيان يزيد با اين اعمال ننگين خودكاري از پيش نبرده و متقابلاً موجب تقويت عبدالله بن زبير و قيام او گرديدند. سرانجام يزيد در 14 ربيعالاول همان سال به هلاكت رسيد و نيروهاي شامي به شام بازگشت نمودند و عبدالله بن زبير، زمام امور حجاز را به دست گرفت.
تولد "دسيدريوس اراسموس" محقق و فيلسوف بزرگ هلندي (1466م)
دزیدریوس اراسموس (به هلندی: Desiderius Erasmus) دانشمند و فیلسوف و ادیب هلندی و یکی از علمای مشهور قرن پانزدهم میلادی است که به سال ۱۴۶۶ در رتردام زاده شد. پس از اتمام تحصیلات داخل سلسله رهبانان گردید و در بعضی مدارس به تدریس پرداخت. سپس او را به تعلیم پسر ژاک چهارم پادشاه سلاطین وقت به جلب او به دربارهای خویش کوشیدند و چون در آن وقت اصلاح و تعدیل دین مسیحی لازم به نظر میآمد او در این معنی با لوتر به مکاتبه پرداخت و آنگاه که لوتر دست به کار دعوت زد وی از مکاتبه با لوتر خودداری کرد و بر ضد وی چیزهایی نوشت و چون در همه تالیفات او حریت فکر و آزادی عقیده مشهور بود بیشتر تالیفات او از طرف واتیکان ممنوع و سوخته شده مخصوصا با نوشتن کتاب «در ستایش دیوانگی» که با همه اصناف بشری سروکار دارد و انتقاد میکند. طایفه رهبانان با او دشمنی سختی پیدا کردند. وی به سال ۱۵۳۶ در شهر بال بدرود حیات گفت.
درگذشت "جان لاك" فيلسوف و نظريه پرداز معروف انگليسي (1704م)
جان لاك، فيلسوف و نظريهپرداز معروف انگليسي و بنيانگذار فلسفه حكومت دموكراسي در 29 اوت 1632م در رينگتُنِ انگلستان به دنيا آمد. وي تحصيلات خود را در آكْسْفورد به پايان رساند و پس از آن به تدريس زبان يوناني، معاني بيان و فلسفه پرداخت. وي در سالهاي بعد به تفكر درباره دستگاه فلسفي خود كه اساس دموكراسي جهان است، پرداخت. كليد فلسفه لاك شاملِ دو كلمه "توافق قراردادي" است. وي اعلام داشت كه تمام حكومتها، سراسر، روابط انساني و همه زندگي را بايد به مثابه داد و ستد تلقي كرد. لاك، ذهن انسان به هنگام تولد را همچون لوحه سفيدي ميدانست كه تجارب حسي، مانند متن كتاب، از آغاز تولد تا زمان مرگ، بر لوح ذهن نوشته ميشود. اين معلومات به صورت حفظيّات شكل ميپذيرد و حفظيّات به گونه فكر و فكر به جامه عقل درميآيد. بنابراين عقل انسان چيزي جز ارزشيابي دنياي مادي كه از دريچههاي حواس به داخل ذهن راه مييابد، نيست. لاك بر اين عقيده است كه اشخاص مختلف، دنيا را به صور مختلف ميبينند، زيرا اگرچه حواسْ به ظاهرْ يكي است، اما دنيا را متفاوت دريافت ميكنند. وي حكومتِ خوب را حاصل قرارداد ميان انسان با انسان ميدانست و وظيفه حكومتها را خدمت به مردم عنوان ميكرد. لاك درباره حكومت عادلانه ميگفت كه بايد مبتني بر رضايت اكثريت مردم باشد. به مردمْ، آزادي بيان، آزادي فكر، آزادي انتخاب و آزادي دين بدهد و براي آن كه كار به خودكامگي نكشد، لازم است كه سه قوه مقنّنه، مجريه و قضائيه وجود داشته باشند. اما رؤياي لاك از حكومت آزادي خواه ملي فراتر رفت و او اصولي، هم براي حكومت بينالمللي و هم حكومت ملي، طرح افكند. به نظر لاك، دوره ترقي واقعي وقتي آغاز خواهد شد كه كشورها نيز چون مردم، طبق يك قرارداد اجتماعي با هم متحد شوند و از لحاظ سياسي به يكديگر اتكا ورزند. لاك عقيده داشت كه هدف همه حكومتها، حفظ حيات، آزادي و خوشبختي ملتهاست، اصل عدالت مبتني بر نياز و احتياج مردم است و عاملي كه معلوم ميدارد مردم به چه چيز احتياج دارند، صداي آنهاست. وي در اين جا عنوان ميكند كه اخلاق و رفتار خوب، نتيجه حكومت خوب است. فلسفه لاك را ميتوان چنين خلاصه كرد: استقلال افراد در يك جامعه دموكراسي، اتكاي اقوام در كشورها به يكديگر در دنيايى آزاد؛ استقرار اخلاقيات بر مبناي تعاون در ميان همه افراد بشر. از آثار عمدهاي كه لاك در آنها به تشريح عقايد فلسفي خويش پرداخته است، ميتوان از كتب رساله درباره فهم بشر، انديشههايي در باب تعليم و تربيت و معقوليّت دين مسيح(ع) نام برد. جان لاك سرانجام در 28 اكتبر 1704م در 72 سالگي درگذشت. (ر.ك:29اوت)