|
پس از آن كه كابينه اسداللَّه عَلَم، به دستور شاه، پيشنهاد آمريكا مبني بر اعطاي مصونيت قضايي به اتباع آمريكايي را به صورت يك لايحه قانوني در دولت تصويب كرد...
صويب لايحه كاپيتولاسيون توسط مجلس شوراي ملي (1343ش)
پس از آن كه كابينه اسداللَّه عَلَم، به دستور شاه، پيشنهاد آمريكا مبني بر اعطاي مصونيت قضايي به اتباع آمريكايي را به صورت يك لايحه قانوني در دولت تصويب كرد، اين لايحه در نهايت در يك جلسه پر سر و صداي مجلس شوراي ملي با نطق موافقين و مخالفين عليرغم رأي بالاي مخالفان، به تصويب رسيد. با تصويب اين قانون، مستشاران نظامي آمريكا در ايران از مصونيتها و معافيتهاي قضايي بهرهمند شدند. اين مصوبه كه به صورت قانوني، سند اسارت ملت و دولت ايران را به دست آمريكا امضا مينمود، در حقيقت، روح و جان انقلاب شاه و آمريكا بود كه اينك برملا ميگرديد. تصويب اين لايحه در مطبوعات اعلام نشد ولي پس از مدتي كه از تصويب آن گذشت، حضرت امام خميني(ره) از آن مطلع شدند. با آگاهي امام از مفاد اين مصوبه، ايشان با درايت و دورانديشي خاص خود، در سخنراني رسواگرانهاي، عواقب شوم اين لايحه را مطرح ساخته و از دولت خواستند كه آن را ملغي نمايد. رهبر نهضت در اين سخنراني طوفانزا، نفوذ آمريكا را به همه اعلام خطر كردند و فرمودند: "امروز تمام گرفتاري ما از آمريكا و اسراييل است" به دنبال اين سخنراني، اعلاميه امام نيز در تيراژ بسيار زياد و در سطح گستردهاي با شيوهاي ابتكاري در يك زمان پخش گرديد. امام در اين اعلاميه، تصويب كاپيتولاسيون را اقرار به مستعمره بودن ايران ناميدند و راي ننگين مجلسين را مخالف اسلام و قرآن شمردند. اين سخنراني امام در چهارم آبان 1343 و نيز صدور اعلاميه توسط آن حضرت، به رژيم بسيارگران آمد و پس از چند روز در زمان دولت حسنعلي منصور، حضرت امام را در سيزدهم آبان 1343 به تركيه تبعيد كردند. اين قانون خفت بار و ننگين سرانجام با پيروزي انقلاب اسلامي براي هميشه لغو شد.
رحلت فقيه جليل و عالم بزرگوار آيت اللَّه "ابوالفضل خوانساري نجفي" (1380 ش) آيتاللَّه شيخ ابوالفضل خوانساري در سال 1295 ش (1334ق) در اصفهان به دنيا آمد. پدرش از شاگردان با سابقه آخوند خراساني و شيخ حسن ممقاني بود. آيتاللَّه خوانساري پس از فراگيري مقدمات در زادگاهش، در 20 سالگي به دليل آزار و اذيت حكومت پهلوي، براي تحصيلِ سطوح بالاتر، راهي نجف اشرف گرديد. ايشان در نجف از محضر درس آيات عظام: سيدابوالقاسم خويي، سيدمحسن حكيم، محمدحسين غروي اصفهاني و ميرزا باقر زنجاني بهرهمند گرديد و پس از 16 سال اقامت، در 36 سالگي به علت بيماري ريوي به ايران مراجعت نمود. آيتاللَّه خوانساري سپس در محضر آيتاللَّه بروجردي به شاگردي نشست و به مدارج بالايي در علم دست يافت. اين عالم بزرگوار با آغاز دوران مبارزه امام خميني(ره) عليه طاغوت، به پشتيباني از نهضت اسلامي پرداخت و نقش مؤثري در سالهاي تبعيد حضرت امام ايفا نمود. آيتاللَّه خوانساري پس از پيروزي انقلاب اسلامي به عنوان نماينده امام و امام جمعه اراك، راهي آن شهر گرديد و به مدت سيزده سال در اين سنگر خدمت كرد. اين عالم فرزانه سرانجام در 21 مهر 1380 برابر با 25 رجب 1422 ق در 85 سالگي دار فاني را وداع گفت و در حرم مطهر حضرت معصومه(س) دفن گرديد.
عاشوراي حسيني و شهادت "امام حسين"(ع) به همراه ياران وفادارش در صحراي كربلا توسط سپاه يزيد(61ق) امام حسين(ع) پس از حركت به سوي كوفه، با پيمانشكني مردم آن سامان مواجه گرديد. سپاهيان يزيد كه به دستور عبيداللَّه بن زياد و به فرماندهي عمر بن سعد وارد صحراي كربلا شده بودند، مانع از رفتن امام از آن مكان گرديدند. سرانجام در دهم محرم سال 61 هجري دستان خود را به خون پاك فرزند رسول(ص) آغشته ساخته و يارانش را به شهادت رساندند. امام حسين(ع) در هنگام شهادت 57 سال داشتند و يازده سال از امامت ايشان گذشته بود. امام حسين(ع) از روز نخست از مدينه با شعار امر به معروف و نهي از منكر حركت كرد. از اين ديدگاه، منطق امام حسين(ع) منطق اعتراض و تهاجم بر حكومت ضد اسلامي بود، منطق او اين بود كه چون جهان اسلام را منكرات و فساد و آلودگي فراگرفته و حكومت وقت به صورت سرچشمهي فساد درآمده است، او به حكم مسؤوليت شرعي و وظيفهي الهي خود، بايد قيام كند.
هلاكت "عبيداللَّه بن زياد" توسط سپاهيان مختار (67 ق) در روز عاشوراي سال 67 قمري، شش سال پس از واقعهي كربلا، درست همان روزي كه سپاهيان يزيد به فرمان عبيداللَّه بن زياد فاجعهي خونين كربلا را به وجود آورده و امام حسين(ع) و يارانش را مظلومانه به شهادت رسانده بودند، لشكريان عبدالملك بن مروان به فرماندهي عبيداللَّه بن زياد و لشكريان مختار بن ابيعبيده ثقفي به فرماندهي ابراهيم بنمالك اشتر در ساحل "نهر خاذر" در چهارفرسخي شهر "موصل" با هم به نبرد پرداختند و از طرفين تعداد بيشماري كشته شدند. سرانجام لشكريان شام با از دست دادن هفتاد هزارتن، رو به هزيمت نهاد و طعم تلخ شكست را پذيرا شدند. مهمترين حادثهي اين نبرد، كشته شدن عبيداللَّه بن زياد (فرمانده لشكريان شام) به دست ابراهيم بن مالك اشتر بود كه با يك ضربت شمشير، از كمر به دو نيم شد و به هلاكت رسيد. در اين جنگ همچنين شمربن ذي الجوشن نيز کشته شد.
شهادت عالمِ مبارز "ميرزا علي ثقة الاسلام تبريزي" توسط عوامل روس در تبريز (1330 ق) ميرزا علي ثقةالاسلام تبريزي فرزند ميرزا موسي، در سال 1377 قمري در خانوادهي علم و ديانت ديده به جهان گشود. در ايران و عتبات عاليات و در حوزهي درس اساتيد بزرگي چون فاضل اردكاني، شيخ زينالعابدين مازندراني و شيخ علي يزدي كسب فيض نمود. در سال 1308 قمري به تبريز مراجعت نموده و به تدريس علوم اسلامي و رسيدگي به امور مذهبي و اجتماعي مردم همت گماشت. وي در قيام و حكومت ملي مردم آذربايجان، به ويژه شهر قهرمانپرور تبريز فعاليت چشمگيري داشت. قزّاقهاي روسيهي تزاري كه به پشتيباني حكومت استبدادي محمدعلي شاه قاجار، تبريز را به اشغال نظامي خود در آورده بودند، با قيام مردمي اين شهر به رهبري ثقةالاسلام تبريزي مواجه شده و پس از درگيري سنگين، مفتضحانه شهر را ترك نموده و تن به صلح دادند. اما مرتكب خيانت شده و يك روز پس از امضاي صلحنامه و خلع سلاح مجاهدين، توپخانههايشان، آتش بار سنگيني را بر شهر تبريز آغاز كرده و زمينهي ورود پياده نظام را فراهم نمودند. شهر، به اشغال قزاقها درآمد و از سوي اشغالگران، كشتار بي رحمانهاي در خيابانها و كوچهها به راه افتاد. مردم به ناچار شهر را ترك گفته و به اطراف پناهنده شدند وليكن مجاهدين، سنگر خويش را ترك نكرده و از شهر خارج نشدند. بسياري از آنان كه در شهر مانده بودند، دستگير شده و برخي از آنان به دار كشيده شدند. از جمله شهيد ثقةالاسلام تبريزي پس از تحمل شكنجههاي فراوان، به چوبهيدار اشغالگران آويخته شد و در عصر عاشوراي 1330 ق برابر با 10 دي 1290 شمسي، روحش به لقاءاللَّه پيوست.
كشف قاره امريكا توسط "كريستف كُلُمْبْ" مكتشف و دريانورد ايتاليايي (1492م) در سوم اوت 1492م كريستوفر كُلُمبوس معروف به كريستف كُلُمْبْ كه دريانوردي ايتاليايى و در خدمت اسپانيا بود، سفر دريايى خود را به وسيله يك كشتي به اندازه قايقهاي امروزي، از بندر پالوس اسپانيا آغاز كرد و به سمت اقيانوس اطلس حركت نمود. در آن زمان، اعراب، اقيانوس اطلس را درياي سبز ظلمات، ميخواندند و كُلُمْبْ نخستين كسي بود كه بدين اقيانوس ناشناس گام مينهاد. دريانوردان آن روز، كمتر حاضر بودند طوري در دريا پيش روند كه ساحل را نبينند. با اين حال كريستف كلمب در اين مورد، دست به ريسك خطرناكي زده بود. كلمب برخلاف بسياري از مردم زمان خود معتقد بود كه زمين گرد است و اطمينان داشت كه با سفر دريايى به سوي غرب ميتواند راهي تازه را براي تجارت سودآور اروپاييان به خاور دور پيدا كند. اين نقشه خوبي بود ولي دو نقطه ضعف داشت. اول اينكه او تصور نميكردكه دنيا به آن بزرگي باشد كه ما امروزه آن را ميشناسيم؛ دوم آنكه نميدانست و نميتوانست هم بداند كه دو قاره بزرگ امريكاي شمالي و جنوبي در سر راه او قرار گرفتهاند. لذا هنگامي كه در دوازدهم اكتبر 1492م پس از هفتاد روز دريانوردي، از دور خشكيهاي مربوط به قاره امريكا را ديد، تصور كرد كه به خاك آسيا نزديك شده است و لذا جزايري را كه كشف كرده بود، هند غربي نام نهاد. او سه سفر ديگر هم به هند غربي انجام داد و هنوز هم ميپنداشت كه اين جزاير، قسمتي از خاك آسيا هستند. اين سفر و شناسايي باعث شد كه در سالهاي بعد، نيروهاي استعمارگر اسپانيايي به اين سرزمين رفته و قرنها به استثمار و چپاول اين منطقه بزرگ بپردازند.
|
|
|
|
|
|
|
| |
|
نوشته شده
در
سه شنبه 20 مهر 1395
توسط
مدیر پرتال
|
|
PDF
چاپ
بازگشت
|
|
|
|
|