اگر دين بر پايههای محكم جهانبينی مطابق با جهان واقع بنا شده باشد و قدرت تبيين عقلانی اين جهانبينی را داشته باشد، هيچگاه نيازمند تغيير و اصلاح نخواهد بود.
به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا)، «سيدمحمد موسوی فراز»، نويسنده و محقق مركز پژوهشهای اسلامی صدا و سيما، معتقد است كه جايگاه دين در دنيای امروز با توجه به سنتی بودن دين و مدرن بودن دنيای كنونی يكی از موضوعات بحثبرانگيز معرفتی است. به نظر میرسد اينكه كسی معتقد است دين اگرچه در عالم مدرن مضمحل يا حتی تضعيف نمیشود، اما به ناچار با بحران اقتدار روبهرو بوده و ناگزير از تغيير و تحول است، ابتدا بايد در اين بيان تكليف تعريف دين را مشخص كند.
اين نويسنده معتقد است: مدرنيته كم و بيش تعريف مشخصی دارد، اما در گفتار فوق وقتی سخن از دين به ميان آورده میشود، واقعا روشن نيست چه محدودهای را مدنظر دارد. گويا تمام مظاهر معنوی و ماورايی حتی مباحثی مانند جادو و خرافه را به نحوی تحت عنوان دين قرار دادهاند. اين گونه بحث كردن باعث عدم كارآمدی آن میشود، چون دقيقا معلوم نمیشود كه روی سخن با كدام قسمت اين مبحث عام است؟
به هر حال نبايد مشكل برخی از اديان را به ماهيت دين سرايت داد. دينی چون اسلام كه از 14 قرن قبل تعلم را نه برای عدهای خاص بلكه برای هر مرد و زن مسلمانی لازم و واجب دانسته و بالاترين شناختها را شناخت دين و اصول و فروع آن میداند، در مواجهه با عمومی شدن فهم دين دچار بحران اقتدار میشود يا بالعكس مقتدرتر میشود
|
به زعم موسوی فراز، تأكيد بر بحران اقتدار دين در مواجهه با مدرنيته نيز قابل تأمل است. غير از اشكال اول كه اينجا هم قابل طرح است. «دين به چه معنايی؟» نكات ديگری نيز وجود دارد: بيان فوق همچنين عمومی شدن فهم دين در زمانه ما و شكسته شدن انحصار روحانيون اديان را به منزله بحران اقتدار دين میداند. سؤال اين است كه اولا عمومی شدن فهم چه خطری برای دين محسوب میشود؟ مگر اديان با اين عموميت چه مشكلی دارند؟
در بخش ديگری از اين نقد آمده است: به هر حال نبايد مشكل برخی از اديان را به ماهيت دين سرايت داد. دينی چون اسلام كه از 14 قرن قبل تعلم را نه برای عدهای خاص بلكه برای هر مرد و زن مسلمانی لازم و واجب دانسته و بالاترين شناختها را شناخت دين و اصول و فروع آن میداند، در مواجهه با عمومی شدن فهم دين دچار بحران اقتدار میشود يا بالعكس مقتدرتر میشود؟
نويسنده معتقد است كه اعتقاد به ناچاری دين از تغيير يافتن و متحول شدن در دنيای مدرن از اشكالات اين گفتار است. چنان كه میبينيم در اين بحث نيز همه اديان با يك چوب رانده شدهاند، حال آنكه دين اگر اولا بر پايههای محكم جهانبينی مطابق با جهان واقع بنا شده باشد، ثانيا قدرت تبيين عقلانی اين جهانبينی را داشته باشد، ثالثا واجد ايدئولوژی منطبق با فطرت و نيازهای عمومی و هميشگی بشر بوده و دارای ساز و كار پاسخگويی متناسب با شرايط متنوع و در عين حال برگرفته از اصول ثابت هستی باشد، هيچگاه نيازمند تغيير و اصلاح نخواهد بود.
وی تأكيد میكند كه واقعيت و جايگاه دين بسيار ريشهدارتر از اين حرفهاست. وابستگی تكوينی بشر به عالم بالا و غير مادی و فطرت كمالجو و حقيقتطلب او همواره انسان را جستوجوگر دين قرار داده است. از ديدگاه جامعهشناختی هم میتوان به دلايلی چون ناكارآمدی مكاتب بشری و مدرنيسم سكولار در حل مشكلات و بحرانهای اجماعی اشاره دارد.
موسوی فراز تصريح میكند كه در بحث امكان تقويت همزمان دين و مدرنيته نيز ما شاهد نوعی ظاهربينی هستيم. اينكه چون در فلان جامعه هم مدرنيته هست هم دليل سازگاری اين دو نمیشود، چرا كه در عمل اين همزيستی گاهی ريشه در عقبنشينی يك يا هر دوی اينها نسبت به همديگر دارد. بايد برای بررسی امكان سازگاری دين با مدرنيته به مبانی مدرنيته پرداخت و آنرا با اصول و مبانی دين سنجيد.*
*منبع: نشريه بازتاب انديشه در مطبوعات روز ايران، صاحبامتياز: مركز پژوهشهای اسلامی صدا و سيما، مدير مسئول: «هادی صادقی»، سردبير: «محمدعلی داعینژاد».