ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 10 تير 1394     |     کد : 90936

تدبیر زاغ

زاغي در ميان كوه، بر بالاي درختي خانه داشت. در آن حوالي، سوراخ ماري بود. هرگاه كه زاغ بچه مي آورد، مار آن را ميخورد.



تدبیر زاغ

زاغي در ميان كوه، بر بالاي درختي خانه داشت. در آن حوالي، سوراخ ماري بود. هرگاه كه زاغ بچه مي آورد، مار آن را ميخورد. چون از حد بگذشت و زاغ درماند، شكايت آن را به شغال كه  مي انديشم كه خود را از بلاي اين مار ظالم برهانم  دوست وي بود كرد و گفت  به چه طريق قدم در اين كار خواهي نهاد شغال گفت:  ميخواهم چون مار در خواب شود، ناگاه چشمهاي جها نبين او را بَر كَنَم زاغ گفت اين تدبير خردمندان نيست، چرا كه خردمند، قصد دشمن به صورتي كند كه در آن، خطري نباشد. شغال گفت  من تو را راهي نشان دهم كه اگر بر آن توانا گردي، سبب زندگي تو و موجب هلاكت مار باشد   زاغ گفت : از فرمان دوستان نتوان گذشت و با رأي خردمندان مخالفت نتوان كرد  شغال گفت:كار درست آن است كه در هوا پرواز كني و در با مها و صحراها چشم بيندازي تا نظر بر پيرايه اي افكني كه ربودن آن ميسر باشد. سپس فرود آيي و برداري و به گون هاي پرواز كني كه از چش م مردمان غايب نگردي. چون نزديك مار رسي، آن را بر روي مار اندازي تا مردمان كه در طلب پيرايه آمده باشند، نخست تو را باز رهانند،  آ نگاه آن پيرايه را بردارند زاغ روي به آباداني نهاده، زني را ديد كه پيرايه بر گوشه ى بام نهاده و خود به وضو مشغول گشته است. زاغ پيرايه را ربود و بر آن ترتيب كه شغال گفته بود، بر سر مار انداخت. مردمان كه در پي زاغ بودند، مار را بكشند و زاغ رهايي يافت...


نوشته شده در   چهارشنبه 10 تير 1394  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode