ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : شنبه 1 ارديبهشت 1403
شنبه 1 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : جمعه 30 مرداد 1388     |     کد : 4357

برق

مرد ثروتمندی از تمامی لذتهای زندگی بهره مند بود. او اموال زیادی داشت ...

 

مرد ثروتمندی از تمامی لذتهای زندگی بهره مند بود. او اموال زیادی داشت . چندین ملك در شهرهای مختلف، ماشین های رنگ و وارنگ و كلی وسایل گران قیمتی و ارزشمند داشت. بعد از اینكه پیر شد، روزی فكر كرد كه نگاهداری این همه املاك در جاهای مختلف برای او سخت شده است و بهتر است همه مال و اموال خود را بفروشد و با پولش الماسی بخرد تا همه ی پول و ثروتش همیشه در كنارش باشد. او هر چه داشت فروخت و با پولش الماسی بزرگ خرید . مرد فكر كرد كه الماسش را در جایی پنهان كند . او چاله ای در كنار درخت پشت حیاط كند و الماسش را آنجا پنهان كرد . او فكر كرد كه هیچ كس آنرا در این مكان پیدا نمی كند . او هر شب برمی گشت و چاله را می كند و نگاهی به الماسش می كرد وقتی خیالش جمع می شد دوباره آنرا در چاله می گذاشت و رویش را با خاك می پوشاند . اینكار هر شب تكرار می شد تا اینكه شبی دزدی به خانه او آمد . دزد دید كه مرد پولدار از اتاقش بیرون آمد و آهسته به حیاط رفت و چاله ای حفر كرد و از آن سنگی را بیرون آورد آنرا نگاه كرد و گفت : هنوز اینجاست . دوباره آنرا در چاله گذاشت و رویش را با خاك پوشاند. وقتی پیرمرد به اتاقش برگشت ، دزد زمین را حفر كرد و تكه الماس را پیدا كرد . او خوشحال شد و گفت حالا این سنگ مال من است و من دیگر مرد پولداری شدم .

 او از آنجا رفت و هیچوقت برنگشت. روز بعد وقتی پیرمرد چاله ای را در كنار درخت دید ، ترسید به سرعت به آن طرف دوید. زمین كنده شده بود و از آن سنگ قیمتی هیچ اثری نبود. باورش نمی شد شروع به كندن زمین كرد ولی الماس پیدا نشد كه نشد مرد با صدای بلند می گریست و فریاد می زد دیگر من الماسی ندارم دیگر مرد پولداری نیستم او كنار چاله نشسته بود و گریه و زاری می كرد . خدمتكاران به دوست او تلفن زدند . وقتی دوستش رسید و پیرمرد را در آن شرایط دید به او گفت : گریه نكن ، بیا این تكه سنگ بزرگ برای تو آن را بردار و در چاله بیانداز و رویش را با خاك بپوشان، سپس هر روز می توانی بیایی و آنرا از چاله در آوری و نگاه كنی یك تكه سنگ با یك تكه الماس وقتی درون خاك پنهان باشد برای صاحبش نباید فرقی داشته باشد

 


نوشته شده در   جمعه 30 مرداد 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode