ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : چهارشنبه 5 ارديبهشت 1403
چهارشنبه 5 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 28 مرداد 1388     |     کد : 4322

رابطه درون و برون

از شگفتی‏های روح انسان، تأثیرگذاری تأثیرپذیری درون و برون بر یکدیگر و از یکدیگر است...

 از شگفتی‏های روح انسان، تأثیرگذاری تأثیرپذیری درون و برون بر یکدیگر و از یکدیگر است. کاربرد این مسأله نیز، بسیار دامنه‏دار است. از عبادات و مسایل تربیتی و سیاسی گرفته، تا شخصیت فردی و اجتماعی و مسایل تهاجم فرهنگی و استقلال و هوّیت

و خلوص و نظم و ... را در بر می‏گیرد.

ناچار، باید با مثالهایی مسأله را روشن ساخت.

شما وقتی می‏ترسید، رنگ از چهره‏تان می‏پرد.

وقتی خجالت می‏کشید، عرق شرم بر چهره‏تان می‏نشیند و رنگتان سرخ می‏شود.

وقتی تردید دارید، گفتارتان هم سست است و از صلابت لازم برخوردار نیست.

وقتی یقین دارید، محکم و قاطع حرف می‏زنید.

وقتی برای کسی در دل خویش، احساس محبت و مهابت و احترام دارید، آن را در رفتارتان هم بروز می‏دهید.

وقتی غمگین و ناراحتید، اشتهای شما هم کور می‏شود و قیافه‏تان هم گرفته است و حوصله حرف زدن با کسی را هم ندارید و افراد غصّه‏دار، لاغر و ضعیف می‏شوند.

وقتی هم دلتان از حادثه‏ای و صحنه‏ای می‏سوزد، اشک از دیدگانتان جاری می‏گردد.

به قول آن شاعر:

تا نسوزد دل، نریزد اشک و خون از دیده‏ها

آتشی باید که خوناب کباب آید برون

اینها و دهها مثال دیگر، نشان می‏دهد که پدیده‏ها و حالاتی همچون: ترس، غم، شکّ، یقین، شرم، عشق، رقّت قلب، شجاعت و ... که همه درونی‏اند، در چهره و گفتار و رفتار انسان تأثیر می‏گذارند. رفتار یک مؤمن و منافق یکسان نیست و کار یک انسان عقیده‏مند و بی‏عقیده، متفاوت است.

همین جا این نتیجه را می‏توان گرفت که برای تغییر در ظاهر و دگرگون‏سازی رفتار بیرونی، باید به تغییر باطنی پرداخت. چرا که «حالات ظاهر»، انعکاس «ویژگیهای درونی» است.

تأثیر دیگر، تأثیر ظاهر در باطن است.

به این چند مثال هم دقّت کنید:

وقتی لباس نو و تمیز می‏پوشید، احساس دیگری به شما دست می‏دهد.

وقتی حمام می‏روید و خود را شستشو می‏دهید، روحتان هم احساس شادابی می‏کند.

وقتی سوار بر مرکبی راهوار یا ماشینی مدل بالا می‏شوید، نوعی احساس خودبرتربینی در شما پدید می‏آید.

وقتی در یک خانه مجلل و کاخ‏گونه زندگی کنید، روحیات شما هم کم کم شاه‏گونه و طاغوتی می‏شود.

حالت شما، آنگاه که لباس راحتی خانه را پوشیده‏اید، یا لباس رسمی و بیرونی را در بر کرده‏اید، یکسان نیست.

یک فرد نظامی، اگر با دمپایی و لباس شخصی و بی‏کلاه و سلاح باشد، حالتی دارد، و اگر لباس نظامی و پوتین بپوشد و فانسخه ببندد و مسلّح باشد، حالتی دیگر.

معطر و آراسته بودن، روح را هم تلطیف می‏کند و چرکی و آلودگی و لباس کهنه و پاره پوشیدن و متعفن بودن و شلختگی ظاهری، در روح و روان هم اثر منفی می‏گذارد و نشاط را می‏زداید.

باز، در اینجا هم این نتیجه را بگیریم که چون ظاهر در باطن مؤثر است، گاهی می‏توان از راه ایجاد تغییرات برونی به تحولات درونی دست یافت، همان گونه که مثلاً بعضی با تغییر دکور و آرایش وسایل منزل، دنبال تنوع و شادابی در زندگی و مقابله به افسردگی و دل‏مردگی می‏روند. یا به وسیله ورزش، که نوعی حرکت جسمی است، می‏کوشند در خودشان طراوت روانی پدید آورند.

بگذریم ... حالا فکر می‏کنید کدام یک اصلی‏تر و مهمتر است؟ ظاهر یا باطن؟ و به اصلاح و تجهیز و تحول کدام یک باید پرداخت، درون یا برون؟

گفتیم که دامنه سخن بسیار متنوع و گسترده است. فعلاً به یکی از آنها می‏پردازیم، تا معیار و نمونه‏ای باشد برای تحلیل و مطالعه این «تأثیر متقابل» در عرصه‏های دیگر زندگی.

از «نماز» مثال بزنیم. چرا رو به «قبله» می‏ایستیم؟ جهت‏گیری ظاهری و ایستادن به سوی یک مکان جغرافیایی، دل و جان را هم به همان سمت می‏کشد و باطن هم توحیدی و ابراهیمی می‏شود. و توجه به کعبه، از همه چیز سلب جهت می‏کند و دل و بدن و فکر را متوجه یک جهت می‏سازد. امام صادق(ع) فرمود: هر گاه رو به قبله ایستادی، از دنیا و مردم و هر چه در دنیاست و هر حالتی که در مردم است، دل بکن و مأیوس باش و دلت را از هر چه که تو را از خدا غافل می‏سازد، خالی کن ...(1)

چرا به «جماعت» می‏خوانیم؟ چون تشکّل و همبستگی و هماهنگی ظاهری صفوف و حرکتها و قیام و قعودها، تمرینی برای وحدت قلبی و انسجام درونی و پیوند باطنی امت نمازگزار نیز به شمار می‏رود.

چرا مأموریم که بهترین، تمیزترین، خوشبوترین و کامل‏ترین لباس و پوشش را در نماز به تن کنیم؟ چون این گونه نماز خواندن، برای نمازگزاران «حضور قلب» می‏آورد و رعایت «ادب ظاهری» به تحققِ «آداب باطنی» در نماز، کمک می‏کند. نماز در مسجد با نماز در خانه یکسان نیست.

در نماز، هم خشوع لازم است، هم خضوع. «خضوع»، بیشتر ناظر به حالاتِ ظاهری انسان است و «خشوع» به بُعد درونی مربوط می‏شود.

اگر گفته‏اند در نماز، طمأنینه داشته باشید، باوقار باشید، با لباس و اعضا و دماغ و گوش خود ور نروید، به محل سجود نگاه کنید، در محل تردد و رفت و آمد و سر و صدا نماز نخوانید، جلوی پنجره به نماز نایستید، عطر بزنید، شانه بزنید و آراسته باشید، در رکوع و سجود و قنوت و تشهد و ... فلان حالت را در جسم خویش داشته باشید، همه اینها بهره‏گیری از «عوامل بیرونی» برای پیدایش «حالت درونی» است. خضوع جسم، به پیدایش خشوع قلب، کمک می‏کند و البته عکس آن هم درست است و موثرتر و مهمتر. یعنی خشوع قلبی است که خضوع و ادب بدنی و ظاهری را ایجاد می‏کند.

اگر در حدیث است که رسوی خدا(ص) کسی را دید که با سرعت و شتاب‏زده و بی‏طمأنینه نماز می‏خواند، فرمود:

«لَوْ خَشَعَتْ جوانِحُهُ لَخَضَعَتْ جَوارِحُهُ؛

اگر قلبش خاشع بود، اعضای بدنش هم خاضع می‏شد.»

اشاره به همین حقیقت است. علی(ع) هم فرموده است:

«مَن خشع قَلْبه خَشَعَتْ جوارِحُه.»(2)

آنان که در پی کسب «حضور قلب» در نمازند، باید دل را به یاد خدا بیارایند، معرفت و توجه باطنی را در عبادت، بیفزایند، به اینکه کجا و در برابر چه کسی ایستاده‏اند و چه می‏گویند، بیندیشند. اگر این حالت بود، ادب ظاهری نماز هم فراهم خواهد شد.

یکی از بزرگان مثالی می‏زد. می‏فرمود: آنچه ماشین را به حرکت در می‏آورد، کار کردنِ موتور است. اگر موتور روشن نشود و اتومبیل دچار خفگی و نقص فنی شده باشد، آن را هُل می‏دهند تا روشن شود، یعنی انتقال حرکت از چرخهای ماشین به موتور، در حالی که اصل آن است که موتور حرکت کند و چرخها را به حرکت آورد.

«ذکر» و «عرفان» و «محبت»، عوامل باطنی‏اند که در ظاهر عبادتها هم تأثیر می‏گذارند. اگر این موتورهای داخلی خاموش باشد، مراعات مستحبات و ترک مکروهات و توجه داشتن به آداب و سنن در نماز و عبادتهای دیگر، به مثابه هُل دادن وجود است، تا موتور درونی روشن شود و «حالت ظاهری» به پیدایش «حضور قلب» در نماز و نیایش، کمک می‏کند.

از نماز بگذریم، این اشارات گذرا کافی است.

مسایل دیگر حیات فردی و اجتماعی ما نیز از این «تأثیر متقابل» بی‏بهره نیست.

به فرموده علی(ع): خشکی اشک چشم، نتیجه سنگدلی است، و سنگدلی محصولِ گنهکاری: «ما جَفّتِ الدُّموعُ اِلاّ لِقَسوَةِ القُلُوب وَ ما قَسَتِ القلوبُ اِلاّ لِکَثرةِ الذّنوب؛(3)

اینکه کسی از اشک چشم محروم می‏شود، حالتی ظاهری است، ولی ریشه‏اش قساوت قلب است که یک امر باطنی است و در ظاهر و حالات جسم اثر می‏گذارد. قساوت دل نیز، ثمره گناه و ازدیاد آن است.»

عصیان و گناه، پرتگاه دل ماست

مسدود به روی عقل، راه دل ماست

خشکیدن اشک گرم از چشمه چشم

گویای سقوط پایگاهِ دل ماست(4)

مثال دیگر: اگر کسی روحیه اعتماد به نفس و احساس شخصیت و هویت داشته باشد، هرگز مقلّد بیگانگان نمی‏شود و خود را به آنان شبیه نمی‏سازد. چون چیزی کم ندارد که در این «تشبّه به غیر» بخواهد آن را به دست آورد.

از آن سو، کسی که در لباس و قیافه و نوع زندگی و فرهنگ اجتماعی و آداب و رسوم، از بیگانه پیروی کند و الگو بگیرد، این «شباهت ظاهری» به تدریج او را به «فرهنگ‏پذیری» می‏کشاند. کسی که در نوع پوشش یا نحوه زندگی، خود را همسان و همرنگ دیگران می‏کند، از کجا که وقتی پای همسویی در فرهنگ بیگانه به میان آید، بتواند مقاومت کند و فرهنگ اصیل خود را از دست ندهد؟

سالها دل طلب جام جم از ما می‏کرد

آنچه خود داشت، ز بیگانه تمنّا می‏کرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود

طلب از گمشدگان لب دریا می‏کرد(5)

پس، وقتی ظاهر در باطن مؤثر است و حتی تشبّه در لباس و چهره، انسان را به تشبّه در فکر و فرهنگ می‏کشد و موجب سلب شخصیت و هویت از انسان می‏گردد، می‏بینیم که چه عمیق است هشداری‏های مکتب و بزرگان دین که گفته‏اند: «تشبّه به کفّار حرام است!»

البته مسأله، ژرف‏تر و عمیق‏تر از این حرفهاست.

آنچه فرهنگ و تمدن را می‏سازد، شالوده‏های فکری و اعتقادی و فرهنگی یک ملت است. این لایه‏های زیرین، زیربنای مدنیّت و فرهنگ اجتماعی هر قوم است. صادرات فرهنگی غرب، سرانجام به «مسخ فرهنگی» ملتها می‏انجامد.

الگوگیری از غرب، اگر بدون داشتن بنیانهای استوار درونی نباشد، انسانها و جامعه‏های اسلامی را «غربی» می‏سازد. این نیز نوعی از تأثیر برون در درون است. «غرب‏زدگی»، محصولِ غرب‏باوری و خودباختن در برابر جلوه‏های تمدن اروپاست و خود را شبیه آنان ساختن، روحیه آنان را هم در افراد ایجاد می‏کند. به فرموده حضرت امیر(ع):

قَلَّ مَنْ تَشَبَّه بِقَوْمٍ اِلاّ اَوْ شَکَ اَنْ یَکوُنَ مِنْهُم؛(6)

کم است اینکه کسی خود را شبیه گروهی سازد، مگر اینکه نزدیک است از آنان باشد.» همشکلی به همدلی می‏انجامد و در جلوه و سیمای صالحان و نیکان زیستن، به صلاح و نیکی می‏کشاند.

از تأثیر متقابل ظاهر و باطن، می‏توان حتی استقلال فرهنگی و غنابخشی به شخصیت فکری و روحی را هم به دست آورد و در مسایل تربیتی از این اهرم اثرگذار، بهره گرفت.

 

سخن آخر در این «رابطه»، اینکه:

شاید لباس را زود به زود بشود عوض کرد، یا خانه را فروخت، ولی «فرهنگ و اخلاق»، هویت ماست. نباید به این زودی و سادگی شخصیت و هویت خود را بفروشیم.

نخستین خاکریزی که مهاجمان فرهنگی فتح می‏کنند، «اعتماد به نفس» و «اعتقاد به خدا» است. عقب‏نشینی از سنگر خداترسی و معاداندیشی، همه پایگاههای ارزشی را به دشمن تسلیم می‏کند. زمینه «تهاجم بیگانه»، «هجوم‏پذیریِ خودی» است. برای مقاومت در برابر سیل تهاجم فرهنگی، باید «سدّ ایمان» زد و از مرز عقیده و اخلاق نگهبانی کرد.

خودباختگان در برابر فرهنگ بیگانه، به راحتی «خدا» را هم می‏بازند.

مواظب باشیم برگه «هویت» خود را گم نکنیم.

 

پی‏ نوشتها:

1 ـ محجة‏البیضاء، ج1، ص382.

2 ـ غرر الحکم.

3 ـ بحارالانوار، ج70، ص354.

4 ـ از نویسنده.

5 ـ حافظ.

6 ـ نهج ‏البلاغه، حکمت 207.

 

پیام زن -> مرداد 1381، شماره 125

پدیدآورنده:جواد محدّثی،

 


نوشته شده در   چهارشنبه 28 مرداد 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode