ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : جمعه 31 فروردين 1403
جمعه 31 فروردين 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : پنجشنبه 4 تير 1388     |     کد : 3435

چرا انسان موظف به انجام تكليف است؟

تكليف آن است كه كسي را آگاه سازند كه بايد كاري انجام دهد يا ترك كند تكليف در اصطلاح فقه عبارت است از: الزام خداوند بندگان را به انجام دادن و يا ترك عملي، اين بعث و الزام را تكليف گويند و شخص را مكلّف و آنچه را كه مورد امر و يا نهي قرار گرفته است مكلّف به خوانند...

معناي تكليف:

تكليف آن است كه كسي را آگاه سازند كه بايد كاري انجام دهد يا ترك كند تكليف در اصطلاح فقه عبارت است از: الزام خداوند بندگان را به انجام دادن و يا ترك عملي، اين بعث و الزام را تكليف گويند و شخص را مكلّف و آنچه را كه مورد امر و يا نهي قرار گرفته است مكلّف به خوانند.

تكاليف الهي بر پنج نوع است: وجوب، حرمت، استجاب، كراهت،‌ اباحه و آنها را احكام تكليفيه نامند.[1]

 

تكليف مداري يا حق محوري

ممكن است گفته شود آيا به جاي تكليف مداري بهتر نيست از حق خواهي سخن گفته ميشد و اديان حق محور ميبودند؟ چرا در دين به جاي حق از تكليف سخن گفته ميشود؟ آيا بهتر نيست بگوئيم تكليف مداري مناسب انساهاي قرون گذشته است نه متناسب با انسان معاصر؟ در پاسخ به اين محور از مساله تكليف بايد دانست: حق و تكليف از يكديگر قابل تفكيك نيستند بلكه از مقولة تضايفند؛ يعني تحقق يكي بدون ديگري امكانپذير نيست كسي كه از يك جهت نسبت به ديگران حق دارد، از جهت ديگر تكليف و وظيفه دارد. اگر حكومت نسبت به مردم وظايفي دارد، حقوقي نيز بر آنان خواهد داشت. و اگر مردم بر حكومت حقوقي دارند، وظايفي نيز خواهند داشت.

امام علي ـ عليهالسلام ـ نيز دربارة تلازم حق و تكليف ميفرمايد:

«حق به سود كسي جاري نميشود، مگر اينكه عليه او نيز جاري خواهد شد، و عليه كسي جاري نميشود، مگر اين كه له او هم جاري خواهد شد. اين تنها خداوند است كه حق در مورد او يك جانبه است؛ يعني له او است و نه عليه او. با اين حال خداوند نيز از باب تفضل در برابر حق عبادت خود بر بندگان، پاداش مضاعف اعمال نيك آنان را بر خود لازم نموده است.»[2] و سپس حقوق متقابل حكومت و مردم را بيان ميكند.[3] از اينرو نميتوان گفت حق محوري يا تكليف مداري يعني نميتوان تكليف را مخالف حق و ناسازگار با آن تلقي كرد و خواهان حذف آن بود زيرا همانگونه كه گفتيم حق و تكليف متضايف و متلازمند و وجود يكي مستلزم ديگري است يعني هر جا حقي باشد تكليفي آنجا وجود دارد و هر جا تكليفي باشد در آنجا حقي وجود دارد.

 

فلسفه تاكيد دين بر اصل تكليف

از مطالعة آيات قرآني و احاديث اسلامي و كتبي كه در زمينة حقوق و اخلاق اسلامي با الهام از تعاليم وحياني و عقلي، نگارش يافته است، اين حقيقت را ميتوان به روشني يافت كه در اسلام بر عنصر مسئوليت و تكليف تاكيد خاصي شده است و پيش از آن كه از حق و طلب افراد بر ديگران سخن بگويد، وظيفه و مسؤليت آنان را در برابر خدا، خود، جامعه و جهان يادآور ميشود. اكنون ببينيم چه راز و فلسفهاي است در اينكه زبان دين، زبان تكليف است؟ بدون شك بايد در هدايتگري، ماهيت انسان و ويژگيهاي آدمي را در نظر داشت و از آنرو كه خداوند كاملاً به ابعاد وجودي انسان و نحوة تعامل آنها آگاه است در برنامه هدايتگرايانه خودش ويژگيهاي آدمي و حقيقت انسان را در نظر داشته است اكنون بايد ديد چه ويژگي در انسان موجب گرديد تا خداوند زبان هدايتگر دين را زبان تكليف قرار دهد و بيش از آنكه بر حق خواهي تاكيد كند به تكاليف و مسؤليتها اهميت داده است؟ يكي از غرايز نيرومند در وجود انسان غريزة‌ خودخواهي و نفع طلبي است. اين غريزه سبب ميشود كه انسان پيش و بيش از آن كه به حقوق ديگران بينديشد و خير و صلاح ديگران را مورد توجه قرار دهد و به مسوليت خود در مقابل افراد ديگر توجه كند، حقوق خود را مطرح سازد و به دنبال استيفاي آن باشد و تا جايي كه ممكن است از تمكين كردن در برابر حقوق ديگران امتناع ورزد.[4] بدون شك اين تمايل غريزي يعني خودخواهي و نفعطلبي اگر تربيت نشود و تربيت نگردد از موانع بزرگ اجراي حقوق در جوامع بشري است البته اين مطلب يعني تاكيد دين بر مسؤليتپذيري و تكليفپذيري بدين معنا نيست كه دين الهي براي حق و حقوق آدميان اهميت و ارزشي قائل نيست بلكه تكليف ديگران به رعايت حقوق انسانها زبان ديگري از پاسداشتن و احياي حقوق آدميان است كه در اين شيوه و روش هم عنصر مسؤليت داشتن و تكليفپذيري پرورش مييابد كه مانع بزرگي بر حس خودخواهي آدميان است و هم حقوق آدميان اقامه ميشود و از ضايع شدن آن حقوق جلوگيري ميگردد در زمينه اهميت رعايت حقوق انسانها از جمله حقوق جامعه ميتوان سخن امام علي ـ عليهالسلام ـ را ذكر كرد كه ميفرمايد: «انّ شرّ الناس عند الله امام جائر ضَلَّ و ضُلَّ به»[5] براستي بدترين مردم نزد خداوند، پيشواي ستمگري است كه گمراه است و مايهگمراهي ديگران ميباشد.

نتيجه آنكه دين در عين احترام گذاري به حقوق آدميان بجهت وجود غرائز منفعت جويانه و خودخواهانه انسانها از زبان تكليف براي هدايتگري انسانها استفاده نموده است تا هم آن غرائز كنترل و جهت دهي شوند و هم حقوق انسانها رعايت گردد. تناسب تكليف مداري دين با انسان و دوران معاصر چه بسا تصور شود كه اگر هم تكليف مداري در گذشته امكان داشت و مناسب بود اما امروزه و در جهان معاصر روشي مفيد نيست. البته هر چند از سخنان گذشته ميتوان پاسخ اين تصور را يافت زيرا غرائز منفعت جويانه و خودخواهانه جزو طبيعت آدميان است و در هر دوراني وجود دارد. و چه بسا امروزه كنترل اين غرائز دشوارتر و ضروريتر هم به نظر برسد و از اينرو همچنان اين شيوه دين يعني تاكيد بر تكليفپذيري و مسئوليتپذيري بهترين شيوة احقاق حقوق است. با صرف نظر از اينها بايد گفت: تكليف و مسئوليتپذيري،‌ و قانونگرايي نشانه بلوغ شخصيت و رشد عقلاني انسان است و همانطور كه رودلف پان ويتش از نويسندگان آلماني گفته است «مهم از حقي كه براي بشر ميخواهيد قايل شويد، تكليف اوست»[6] از اينروست كه در فلسفه سياست و حقوق هم مسئله قانون مداري (يعني تكليف پذيري) مورد تاكيد و اهتمام بسيار است تا جايي كه گاهي حقوق بشر را به رعايت قوانين عادلانه اجتماعي (يعني مسوليتپذيري در برابر تكاليف و وظايف) تفسير كردهاند زيرا قانون هم حقوق افراد را تعيين ميكند و هم وظايف و مسئوليت آنان را و تاكيد بر قانون مداري عبارت ديگر تاكيد بر مسوليتپذيري (و تكليفپذيري) است.[7]

 

جايگاه تكليف در نگاهي والاتر

گاهي گفته ميشود اگر خداوند مهربان و رحيم است چرا بر بندگانش تكاليفي را قرار داده است؟ گذشته از مطالبي كه ذكر كرد در رويكرد ديگري ميتوان گفت: سه تصوير از خداوند در انديشههاي اصيل وجود دارد كه مطابق آن سه نوع دينداري عاميانه، عاقلانه و عاشقانه پديد ميآيد.

در تصوير نخست كه مربوط به اذهان ساده و بسيط است خداوند موجودي قاهر و جبار است كه دستوراتي دارد و در صورت تخلف از دستورات خشمگين شده عذاب ميدهد. در تصوير دوم كه مربوط به اذهان فلسفي و كلامي است رابطه انسان و خدا رابطهاي تكويني و بر اساس قوانين حاكم بر هستي است. ثواب و عقاب هم امري تكويني و حقيقي است و تكليف هم راهنماي خدا نسبت به همين قوانين است. در تصوير سوم رابطه ميان خدا و مخلوق رابطه عاشق و معشوق است. خداي مهربان انسان را به سوي خود دعوت ميكند و اين دعوت سراسر وجود انسان عاشق را شور و نشاط ميبخشد. تكليف در اين تصوير دعوت نامه معشوق به عاشق است كه او را لايق خطاب يافته و با او به گفتگو نشسته است و بنابراين نه تنها تكليف زحمت نيست بلكه عين رحمت و شفقت است. عذاب هم در اينجا حرماني است كه در اثر دوري از معشوق پيدا ميشود. بنابراين انجام تكليف در اولي از سر ترس و در دومي از سر سنجش عقلاني و در سومي از سر شوق است. اولي تكليف گريز، دومي تكليفپذير و سومي تكليف طلب است زيرا تكاليف و شريعت را چيزي جز راههاي وصول به معشوق نميبيند و كتاب آسماني و فرامين در آن را جز دعوتنامه معشوق براي عاشق نميبيند.[8]

 

معرفي منابع

1. ريشهها و نشانههاي سكولاريسم،‌علي رباني گلپايگاني، كانون انديشه جوان، 1379.

2. درآمدي بر كلام جديد، هادي صادقي، موسسه فرهنگي طه، 1382.

 

پی نوشتها :

[1] . دايرة المعارف تشيع، چ5، ذيل واژه تكليف.

[2] . نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 216.

[3] . همان، خطبه 131.

[4] . نقد مباني سكولاريزم، علي رباني گلپايگاني، ص 146، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه، 1382 چ اول.

[5] . نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 164.

[6] . نگرش بر قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، خليليان، خليل، تهران انتشارات برهان، بيتا.

[7] . نقد مباني سكولاريزم، همان، ص 147.

[8] . درآمدي بر كلام جديد، هادي صادقي، ص 114، موسسه فرهنگي طه، بهار 1382، چ اول.

 

 


نوشته شده در   پنجشنبه 4 تير 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode