* «آب از دستش نمیچکه.»
* «آب از سرچشمه گلآلوده.»
* «آب از آب تکان نمیخوره.»
* «آب از سرش گذشته.»
* «آب از آب تکان نخورد.»
* «آب پاکی روی دستش ریخت.»
* «آب در کوزه و ما تشنهلبان میگردیم.»
* «آب را گلآلود میکنه که ماهی بگیره.»
* «آب را باید از سرچشمه بست.»
* «آب زیر پوستش افتاده.»
* «آب که یه جا بمونه، میگنده.»
* «آبکش رو نگاه کن که به کفگیر میگه تو سه سوراخ داری.»
* «آب که از سر گذشت، چه یک ذرع چه صد ذرع ـ چه یک نی چه صد نی.»
* «آب که از سر گذشت، چه یک وجب چه صد وجب.»
* «آب که سر بالا میره، قورباغه ابوعطا میخونه.»
* «آب گرونتر از بنزین شد.»
* «آب نمیبینه و گرنه شناگر قابلیه.»
* «آبی از او گرم نمیشه.»
* «آتش که گرفت، خشک و تر میسوزد.»
* «آخر شاه منشی، کاهکشی است.»
* «آدم، آ هست و دم.»
* «آدم از کوچکی بزرگ میشود.»
* «آدم با کسی که علی گفت، عمر نمیگه.»
* «آدم بد حساب، دوبار میده.»
* «آدم بهکیسهاش نگاه میکند.»
* «آدم پول پیدا میکند، پول، آدم را پیدا نمیکند.»
* «آدم تنبل، عقل چهل وزیر داره.»
* «آدم خودش بمیرد هوادارش نمیرد.»
* «آدم خوش معامله، شریک مال مردمه.»
* «آدم دانا به نیشتر نزند مشت»
* «آدم دست پاچه، کار را دوبار میکنه.»
* «آدم دست پاچه دوبار میشاشه.»
* «آدم زنده، زندگی میخواد.»
* «آدم زنده وکیل وصی نمیخواد.»
* «آدم گدا، اینهمه ادا؟»
* «آدم گرسنه، خواب نان سنگک میبینه.»
* «آدم گرسنه، یاد پلوی عروسیش میافته.»
* «آدم ناشی، سرنا را از سر گشادش میزنه.»
* «آردها مونو بیختیم، الکها مونو آویختیم.» (آرد خود را بیختیم، آردبیز را آویختیم.)
* «آرزو بر جوانان عیب نیست.»
* «آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است// با دوستان مروت، با دشمنان مدارا» حافظ
* «آستین نو، پلو بخور»
* «آسوده کسی که خر نداره// از کاه و جوش خبر نداره.»
* «آسیاب به نوبت.»
* «آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه.»
* «آشپز که دوتا شد، آش یا شوره یا بینمک.» (آشپز که دوتا شد ،آش یا شور میشه یا بینمک )
* «آش با جاش.»
* «آش نخورده و دهن سوخته.»
* «آش اینجا لواش اینجا کجا برم به از اینجا.»
* «آفتابه خرج لحیمه.»
* «آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی.»
* «آمدم ثواب کنم، کباب شدم.»
* «آمد زیر ابروشو برداره، چشمش را کور کرد.»
* «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا» شهریار
* «آنان که غنیترند، محتاجترند.» سعدی
* «آنچه دلم خواست نه آن شد// آنچه خدا خواست همان شد.»
* «آنرا که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است؟»
* «آنقدر بارکن که بکِشد، نه آنقدر که بکُشد»
* «آنقدر بایست، تا علف زیر پات سبز بشه.»
* «آنقدر سمن هست، که یاسمن توش گمه.»
* «آنقدر مار خورده که افعی شده.»
* «آنوقت که جیکجیک مستانت بود، یاد زمستانت نبود؟»
* «آن یکی میگفت اشتر را که هی// از کجا میآیی ای فرخندهپی// گفت: از حمام گرم کوی تو// گفت: خود پیداست از زانوی تو»
* «آنکه به ما نریده بود کلاغ کون دریده بود.»
* «آواز دهل شنیدن از دور خوشه.»