ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : جمعه 10 فروردين 1403
جمعه 10 فروردين 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 20 خرداد 1388     |     کد : 3052

خیاط هم در كوزه افتاد

در روزگار قدیم در شهر ری خیاطی بود كه دكانش سر راه گورستان بود . وقتی كسی میمرد و او را به گورستان می بردند از جلوی دكان خیاط می گذشتند ...

در روزگار قدیم در شهر ری خیاطی بود كه دكانش سر راه گورستان بود . وقتی كسی میمرد و او را به گورستان می بردند از جلوی دكان خیاط می گذشتند .

یك روز خیاط فكر كرد كه هر ماه تعداد مردگان را بشمارد و چون سواد نداشت كوزه ای به دیوار آویزان كرد و یك مشت سنگ ریزه پهلوی آن گذاشت .

 هر وقت از جلوی دكانش جنازه ای را به گورستان می بردند یك سنگ داخل كوزه می انداخت و آخر ماه كوزه را خالی می كرد و سنگها را می شمرد .

كم كم بقیه دوستانش این موضوع را فهمیدند و برایشان یك سرگرمی شده بود و هر وقت خیاط را می دیدند از او می پرسیدند چه خبر ؟ خیاط می گفت امروزسه نفر تو كوزه افتادند .

روزها گذشت و خیاط هم مرد . یك روز مردی كه از فوت خیاط اطلاعی نداشت به دكان او رفت و مغازه را بسته یافت  . ازهمسایگان پرسید : خیاط كجاست ؟

همسایه به او گفت : ‌خیاط هم در كوزه افتاد .

و این حرف ضرب المثل شده و وقتی كسی به یك بلائی دچار می شود كه پیش از آن درباره حرف می زده ، می گویند :” خیاط در كوزه افتاد ” .  

 

 

  

 


نوشته شده در   چهارشنبه 20 خرداد 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
 
Refresh
SecurityCode