ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : جمعه 7 ارديبهشت 1403
جمعه 7 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : دوشنبه 31 فروردين 1388     |     کد : 2400

گرايش‌ از ظلمت‌ به‌ نور، و ورود در صراط‌ مستقيم‌

بِسْـمِ اللَهِ الـرَّحْمَنِ الـرَّحيم‌

 

قال‌ الله‌ الحكيمُ في‌ كتابه‌ الكريم‌:

قَدْ جَاءَكُم‌ مِنَ اللَهِ نُورٌ وَ كِتَـٰبٌ مُّبِينٌ * يَهْدِی‌ بِهِ اللَهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ‌ السَّلامُ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَـٰتِ إِلَی‌ النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلَی‌ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ.[1]

(حقّاً و تحقيقاً از جانب‌ خداوند، نوري‌ و كتاب‌ آشكاري‌ به‌ سوي‌ شما آمد ـ خداوند به‌ وسيلۀ آن‌ نور و كتاب‌ آشكار، كساني‌ را كه‌ از رضا و خشنودي‌ او پيروي‌ كنند؛ به‌ راههاي‌ سلامت‌ هدايت‌ مي‌نمايد؛ و با إذن خود و علم خود آنها را از تاريكيها به‌ سوي‌ نور مي‌كشاند؛ و به‌ سوي‌ راه‌ راست‌ هدايت‌ مي‌كند.)

نيمۀ أوّل‌ آيۀ اوّل‌ اينست‌:

يَـٰأَهْلَ الْكِتَـٰبِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيرًا مِمَّا كُنْتُم‌ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَـٰبِ وَ يَعْفُو عَن‌ كَثِيرٍ.

(اي‌ اهل‌ كتاب‌ حقّاً و تحقيقاً فرستاده‌ و پيامبر ما به‌ سوي‌ شما آمد؛ در حاليكه‌ بيان‌ مي‌كند و پرده‌ بر مي‌دارد برای شما از بسياري‌ از آن‌ چيزهائي‌ را كه‌ شما از

كتابتان‌ (تورات‌ و انجيل‌) پنهان‌ مي‌كرديد؛ و از بسياري‌ از آن‌ چيزها نيز صرف‌ نظر مي‌نمايد؛ و آن‌ اُمور مختفيه‌ و پنهان‌ شده‌ را بيان‌ نمي‌كند.)

تفسير آيۀ قد جاءَكُم‌ مِنَ اللَهِ نُورٌ وَ كِتـَبُّ مُّبِين‌

حضرت‌ آية‌ الله‌ علامۀ طباطبائي‌ مدّ ظلّه‌ العالي‌ در تفسير اين‌ دو آيه‌ فرموده‌اند:

از اينكه‌ فرموده‌ است‌: از سوي‌ خدا به‌ سوي‌ شما آمد نور و كتاب‌ مبين‌؛ بدست‌ مي‌آيد كه‌ آنچه‌ آمده‌ شده‌ است‌ قيام‌ به‌ او دارد مانند قيام‌ بيان‌ و يا كلام‌ به‌ سخنگو و يا متكلّم‌. و اين‌ مؤيّد آنستكه‌: مراد از نور در اين‌ آيۀ شريفه‌ قرآن‌ است‌. و بنابراين‌ عبارت‌: وَ كِتَـٰبٌ مُّبينٌ عطف‌ تفسير است‌؛ و مراد از نور و كتاب‌ مبين‌؛ مجموعاً قرآن‌ است‌.

خداوند در بسياري‌ از موارد در قرآن‌ كريم‌؛ قرآن‌ را نور ناميده‌ است‌؛ همچون‌ آيۀ

وَاتَّبَعُوا النُّور الَّذِی‌ اُنْزِلَ مَعَهُ [2]

(و پيروي‌ كنند از نوري‌ كه‌ با پيغمبر فرود آمده‌ است‌).

و همچون‌ آيۀ: فَأَمِنُوا بِاللَهِ وَ رَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِی‌ أَنزَلْنَا [3]

(پس‌ ايمان‌ بياوريد به‌ خداوند و پيغمبر او و نوري‌ را كه‌ ما با او فرود فرستاديم‌).

و همچون‌ آيۀ: وَ أَنزَلْنَاه‌ إِلَيْكُمْ نُورًا مُبينًا [4]

(و ما به‌ سوي‌ شما نور آشكاري‌ را فرو فرستاديم‌).

و احتمال‌ مي‌رود مراد از نور خود رسول‌ الله‌ باشد، بنا بر فقرۀ صدر كلام‌ در آيۀ: (قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنا) همچنانكه‌ در آيۀ 46، از سورۀ 33: أحزاب‌، از او به‌ چراغ‌ نور دهنده‌ تعبير نموده‌ است‌:

يَـٰأَيُّهَا النَّبیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَ مُبَشَّرًا وَ نَذِيرًا * وَ دَاعِيًا إِلَی‌ اللَهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجًا مُنِيرًا.

 (اي‌ پيغمبر حقّا ما تو را فرستاديم‌ كه‌ بر أعمال‌ و نفوس‌ مردم‌ شاهد باشي‌، و تو را بشارت‌ دهنده‌ و بيم‌ دهنده‌ نموديم‌! و با إذن‌ و اجازه‌ او دعوت‌ كننده‌ به‌ سوي‌ او نموده‌، و چراغ‌ نور دهنده‌ قرار داديم‌.)

يَهْدِي‌ بِهِ اللَهِ يعني‌ به‌ سبب‌ او خداوند هدايت‌ مي‌نمايد. و معلوم‌ است‌ كه‌ اين‌ سبب‌ از أسباب‌ ظاهريّه‌ است‌. و در حقيقت‌ هدايت‌ كننده‌ خداوند است‌ كه‌ قرآن‌ و يا رسول‌ خود را مسخّر در امر هدايت‌ نموده‌ است‌.

و معناي‌ سلام‌ و سلامت‌ تخلّص‌ و رهائي‌ است‌ از هر شِقاء و بدبختي‌ كه‌ در سعادت‌ اُمور دنيويّ و يا اُخروي‌ خلل‌ برساند.

امر هدايت‌ الهي‌ تابع‌ پيروي‌ از رضا و خشنودي‌ حضرت‌ حقّ است‌؛ چنانكه‌ فرمايد: لا يَرْضَی‌ لِعِبادِهِ الْكُفْرَ [5] و خداوند براي‌ بندگان‌ خود، كفر را نمي‌پسندد.) و نيز مي‌فرمايد:

إِنَّ اللَهَ لا يَرْضَی عَنِ الْقَوْمِ الْفَـٰسِقِين‌[6 ]

(و حقّاً خداوند از گروه‌ قاسق‌ و متجاوز كه‌ از راه‌ حقّ با باطل‌ عدول‌ مي‌كنند؛ راضي‌ نمي‌شود.)

و بالاخره‌ امر هدايت‌ متوقّف‌ است‌ بر اجتناب‌ از ظلم‌، و بيرون‌ شدن‌ از زمرۀ ستمگران‌. خداوند سبحانه‌ هدايت‌ را از ايشان‌ نفي‌ كرده‌؛ و از وصول‌ و نيل‌ بدين‌ موهبت‌ و كرامت‌ إلهيّه‌، آنان‌ را مأيوس‌ نموده‌ است‌ در قول‌ خود كه‌:

وَ اللَهُ لا يَهْدِی‌ الْقَوْمَ الظَّـٰلِمِينَ[7].

(و خداوند گروه‌ ستمگر را هدايت‌ نمي‌نمايد.)

 عليهذا اين‌ آيه‌: يَهْدِی‌ بِهِ اللَهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبَلَ السَّلامُ از جهتي‌ جاري‌ مجري‌ و در مفاد و حكم‌ آيۀ: الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُم‌ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الأمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ. [8] خواهد بود.

(كسانيكه‌ ايمان‌ آورده‌اند؛ و ايمان‌ خود را به‌ ظلم‌ و ستم‌ مشوب‌ و آميخته‌ نساخته‌اند؛ مقام‌ أمن‌ و أمنيّت‌ فقط‌ از آنِ ايشان‌ است‌؛ و آنها فقط‌ راه‌ يافتگانند.)

و در تعبير به‌ الظّلمات‌ با صيغۀ جمع‌، و نور با صغيۀ واحد، اشاره‌ است‌ به‌ آنكه‌ در طريق‌ حقّ اختلاف‌ و تفرّق‌ نيست‌، گرچه‌ آن‌ طرق‌ متعدّد باشد؛ بحسب‌ اختلاف‌ مقامات‌ و مواقف‌؛ بخلاف‌ باطل‌.

و معناي‌ اذن‌ و اجازه‌ در اخراج‌ از ظلمات‌ به‌ سوي‌ نور، اگر به‌ غير خدا نسبت‌ داده‌ شود؛ مانند پيغمبري‌، و يا كتابي‌؛ معنايش‌ رضاي‌ اوست‌، همچون‌ كه‌ مي‌گويد: كِتَـٰبٌ أَنْزَلْنَـٰهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسِ مِنَ الظُّلُمَـٰتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ[9]

(كتابي‌ است‌ كه‌ ما آنرا به‌ نزد تو فرو فرستاديم‌؛ تا مردم‌ را از ظلمات‌ به‌ نور، با اذن‌ پروردگارشان‌ بكشاني‌!).

و اين‌ تقييد بِإِذْنِ رَبِّهِم‌ در اينجا براي‌ آنست‌ كه‌: استقلال‌ در سببيّت‌ تأثير قرآن‌ را نفي‌ كند؛ زيرا كه‌ سبب‌ أصلي‌ و حقيقي‌ خداوند است‌ و بس‌؛ سبحانه‌ و تعالي‌.

و نيز فرمايد: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَي‌ بـايَاتِنِا أَن‌ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَـٰتِ إِلَي‌ النُّورِ[10] .

(و حقّا و حقيقتاً ما موسي‌ را با آيات‌ خود فرستاديم‌ كه‌: قوم‌ خودت‌ را از ظلمات‌ به‌ نور بكشان‌!)

در اينجا امر به‌ اُخرج‌ كه‌ معناي‌ خروج‌ و كشاندن‌ است‌؛ چون‌ خودش‌ مشتمل‌ بر معناي‌ إذن‌ است‌؛ لهذا ثانياً تقييد به‌ إذن‌ نفرموده‌ است‌.

اما اگر اذن‌ نسبت‌ به‌ خداوند تعالي‌ داده‌ شود، در اينصورت‌ معناي‌ إذن‌ و اجازه‌ علم‌ خواهد بود مانند همين‌ آيه‌ مورد بحث‌. وَ يُخْرِجُهُم‌ مِنَ الظُّلُمَـٰتِ إِليَ النُّورِ بِإِذْنِهِ. يعني‌ با عِلم‌ خود، خداوند مردم‌ را بوسيلۀ قرآن‌ از ظلمات‌ به‌ نور مي‌كشاند.

و در بسياري‌ از آيات‌ قرآن‌، إذن‌ به‌ معناي‌ علم‌ آمده‌ است‌؛ مثل‌ آيۀ وَ أَذَانٌ مِنَ اللَهِ وَ رَسُولِهِ[11] يعني‌ اعلام‌ است‌ از خدا و رسول‌ او،.

و مثل‌ آيۀ: فَقُلْ ءَاذَنْتُكُم‌ عَلَي‌ سَواءٍ [12]پس‌ بگو: من‌ بطور يكنواخت‌ شما را بر اين‌ امر اعلام‌ مي‌نمايم‌.

و مثل‌ آيه‌: وَ أَذِّنْ فِي‌ النَّاسِ بِالْحَجِّ[13] و اعلام‌ كن‌ در ميان‌ مردم‌ به‌ حجّ.

و علت‌ جمع‌آوردن‌ سُبُل‌، و مفرد آوردن‌ صراط‌ براي‌ آنست‌ كه‌: راههاي‌ سلام‌ به‌ سوي‌ خدا متفاوت‌ و كثير است‌؛ و امّا صراط‌ مستقيم‌ كه‌ به‌ او نسبت‌ داده‌ مي‌شود، طريقي‌ است‌ كه‌ بر همه‌ آن‌ سبل‌ و راهها، هيمنه‌ و سيطره‌ دارد؛ و هر راهي‌ به‌ سوي‌ خدا، بقدر خلوص‌ خود از صراط‌ مستقيم‌ بهره‌ دارد. [14]

باري‌ در اين‌ آيه‌ مورد بحث‌ كه‌ در مطلع‌ سخن‌ ايراد شد؛ خداوند متعال‌ قرآن‌ را به‌ دو صفت‌ موصوف‌ نموده‌ است‌: يكي‌ نور و ديگري‌ كتاب‌ مُبين‌. و براي‌ سه‌ اثر بيان‌ كرده‌ است‌: أوّل‌ هدايت‌ به‌ سوي‌ راههاي‌ سلامت‌؛ و دوّم‌ خروج‌ از عالم‌ ظلمت‌ به‌ نور به‌ اذن‌ خدا، و سوّم‌ رهبري‌ به‌ سوي‌ راه‌ راست‌ و صراط‌ مستقيم‌.

و ما به‌ حول‌ الله‌ و قوّته‌، به‌ قدر گنجايش‌ ظرفيّت‌ فكر خودمان‌ در اين‌ دو صفت‌؛ و در اين‌ سه‌ اثر گفتگو داريم‌.

در معناي‌ اينكه‌ قرآن‌ چگونه‌ نور است‌؟

امّا قرآن‌ نور است‌ بجهت‌ آنكه‌ آيات‌ آن‌، از عالم‌ نور آمده‌؛ و در تشخيص‌ مرض‌هاي‌ بشر و كيفيّت‌ علاج‌ آنها أبداً وانمانده‌ است‌. در تكامل‌ افراد بشر آنچه‌ را كه‌ مي‌گويد، و شرح‌ مي‌دهد؛ همه‌ علم‌ و بصيرت‌ است‌، و وصول‌ به‌ نتيجه‌ و هدف‌. نه‌ جهل‌ و درماندگي‌، و وصول‌ احتمالي‌. بلكه‌ صد در صد ايصال‌ حتمي‌ و يقيني‌ است‌.

نور در لغت‌ به‌ چيزي‌ مي‌گويند كه‌: خودش‌ در ذات‌ خود، آشكارا باشد، و موجودات‌ ديگري‌ نيز از اثر او در پرتو شعاع‌ تابش‌ او آشكارا شوند؛ الظَّاهِرُ في‌ نفسِهِ والمُظْهِرُ لِغيرهِ.

مثلاً خورشيد نور است‌؛ چون‌ خودش‌ ظاهر است‌؛ و أشيائي‌ را نيز به‌ اشراق‌ و درخشش‌ خود ظاهر مي‌كند. خورشيد نيازي‌ به‌ ظاهر كننده‌ و آشكار نماينده‌اي‌ ندارد؛ تا او را روشن‌ كنند و با آن‌ قابل‌ پيدائي‌ و ظهور و جلوه‌ گردد. خورشيد خودش روشن است و جلوه و نور و اشراق دارد، هر جا برود نور و اشراق را با خود ميبرد و با آن نور و اشراق، موجوداتي كه در شعاع تابش آن واقع مي‌شود، نور ميدهد و روشن ميكند.

امّا غير خورشيد؛ چون‌ ماه‌ و ستارگان‌، و زمين‌ و موجودات‌ واقع‌ در روي‌ زمين‌، همچون‌ زمين‌هاي‌ بيابان‌، و كوهها و اقيانوس‌ها، با محتوياتشان‌، همه‌ و همه‌ ظلماني‌ و تاريك‌ مي‌باشند. و اگر ميلونها سال‌ هم‌ بگذرد، و نور خورشيد بدانها نرسد، در ظلمت‌ و تاريكي‌ محض‌ فرو رفته‌ و أبداً جلوه‌ و ظهوري‌ ندارند.

انسان‌ در پرتو نور، همه‌ چيز را مي‌بيند؛ و هيچ‌ موجودي‌ براي‌ وي‌ پنهان‌ نيست‌. و براي‌ ديدن‌ نور، احتياج‌ به‌ نشان‌دهندۀ اين‌ نور را ندارد. خود نور مُعَرِّف‌ اوست‌. بر خلاف‌ ظلمت‌ كه‌ اوّلاً ذات‌ آنها ابهام‌ و جهل‌ است‌؛ و علاوه‌ موجودي‌ در تحت‌ اُفق‌ تاريكي‌ و در اثر ظلمت‌ ديده‌ نمي‌گردد.

قرآن‌ نور است‌، بمعناي‌ آنكه‌ اوّلاً خود او معرّف‌ اوست‌. هيچ‌ كتابي‌ و هيچ‌ گوينده‌اي‌ غير از ذات‌ قرآن‌ نمي‌تواند آنرا آنطور كه‌ شايد و واقعيّت‌ دارد معرفي‌ كند. چون‌ تمام‌ كتب‌ و جميع‌ گويندگان‌ از اُفق‌ فكر و ادراك‌ خود مي‌خواهند قرآن‌ را معرّفي‌ كنند، و فكر و ادراك‌ آنان‌ نسبت‌ به‌ علوم‌ قرآن‌ كوتاه‌ است‌، مگر آنكه‌ بمقام‌ طهارت‌ مطلقه‌ برسند؛ و از دريچۀ قرآن‌، و از نقطۀ نزول‌ آن‌ به‌ قرآن‌ بنگرند كه‌ لا يَمَسُّهُ إِلا الْمُطَهَّرُونَ. [15]قرآن‌ را كسي‌ مسّ نمي‌كند مگر پاكيزه‌ شدگان‌.)

اين‌ مقام‌ اختصاص‌ به‌ أولياء مقرّبين‌ درگاه‌ خداوند دارد و بس‌. از اينها

گذشته‌ تمام‌ افراد عالم‌، علومشان‌ در برابر قرآن‌ كوچك‌ و كوتاه‌ و محدود و توأم‌ با ابهام‌ و ظلمت‌ و جهل‌ است‌.

و بنا بر آنچه‌ گفته‌ شد هر ابهام‌ و اشكالي‌ را كه‌ در ميان‌ آيد، بايد با قرآن‌ رفع‌ نمود؛ و در پرتو تابش‌ اين‌ نور، برطرف‌ كرد. چون‌ قرآن‌ كتاب‌ واضح‌، و واضح‌ كننده‌ است‌. كتاب‌ نور، و نور دهنده‌ است‌. كتاب‌ ظهور، و آشكارا نماينده‌ است‌، همچنانكه‌ در اخبار بسياري‌ ديده‌ايم‌ كه‌: اگر خبري‌ بر شما از ما عرضه‌ شد، و نتوانستيد صحّت‌ و سقم‌ آنرا دريابيد؛ به‌ كتاب‌ الله‌ عرضه‌ بداريد. اگر مفادش‌ مطابق‌ بود بگيريد؛ و گرنه‌ ردّ كنيد.

اينك‌ كه‌ معني‌ و مفاد نور مُبيَّن‌ شد و حقيقت‌ نور بودن‌ قرآن‌ نيز بيان‌ شد؛ مي‌گوئيم‌: آياتي‌ در قرآن‌ كريم‌ آمده‌ است‌ كه‌ از آن‌ به‌ نُور تعبير مي‌كند؛ همانند آيۀ مباركه‌:

فَالَّذِينَ ءَامَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي‌ أُنزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. [16]

و اين‌ فقرۀ، تتمّۀ آيه‌اي‌ است‌ كه‌ صدر آن‌ اينست‌:

الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبيَّ الامِّيَّ الَّذِي‌ يَجِدُونَهَ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي‌ التَّوْرَاتِِ وَ الاِنّجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَـٰـهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الأغْلالَ الَّتِي‌ كَانَتْ عَلَيْهِمْ.

و بنابراين‌ ترجمۀ مجموع‌ اين‌ فقرات‌ چنين‌ مي‌شود كه‌:

(آن‌ كسانيكه‌ پيروي‌ مي‌كنند از پيغمبر فرستاده‌ شده‌، وحي‌ به‌ وي‌ نازل‌ شده‌، درس‌ نخوانده‌، آنكه‌ او را نزد خودشان‌ در تورات‌ و انجيل‌ ثبت‌ شده‌ مي‌يابند. و آن‌ پيغمبر آنان‌ را به‌ كارهاي‌ پسنديده‌ و شايستۀ شناخته‌ شده‌ امر مي‌كند؛ و از كار زشت‌ ناپسنديده‌ باز مي‌دارد؛ و چيزهاي‌ پاك‌ و پاكيزه‌ را برايشان‌

حلال‌ مي‌نمايد؛ و چيزهاي‌ آلوده‌ و پليد را بر آنان‌ حرام‌ مي‌كند و بار سنگين‌ و غلّهائي‌ كه‌ بر آنان‌ بسته‌ شده‌ است‌، بر مي‌دارد؛ و مي‌گشايد. بنابراين‌ كسانيكه‌ به‌ او ايمان‌ بياورند؛ و او را مُعَظّم‌ و مُفَخّم‌ و بزرگوار بشمارند؛ و او را ياري‌ كنند؛ و از نوري‌ كه‌ ما با او فرو فرستاديم‌؛ متابعت‌ كنند؛ البتّه‌ ايشان‌ تنها گروه‌ رستگارانند ).

مراد از نوري‌ كه‌ با رسول‌ الله‌ فرو فرستاده‌ شده‌ است‌ ( النُّورَ الَّذِي‌ أُنزِلَ مَعَهُ) قرآن‌ است‌.

و همانند آيۀ مباركه‌: فَـأمِنُوا بِاللَهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الِّذِي‌ أَنْزلْنَا وَ اللَهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ. [17]

(پس‌ شما ايمان‌ بياوريد به‌ خدا و رسول‌ او، و نوري‌ كه‌ ما با او نازل‌ نموده‌ايم‌، و خدا با آنچه‌ مي‌كنيد خبير و مطّلع‌ است‌).

و همانند آيۀ مباركه‌: قَدْ جَاءَكُمْ بُرْهَانٌ مِن‌ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنَـا إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبينًا. [18]

(حقّا برهان‌ و حجّتي‌ از سوي‌ پروردگارتان‌ به‌ نزد شما آمد؛ و ما به‌ سوي‌ شما نور آشكاري‌ را نازل‌ نموديم‌!)

البتّه‌ نوري‌ كه‌ حقيقت‌ قرآن‌ است‌، مطلق‌ است‌ و عامّ شامل‌ است‌ كه‌ هر نوري‌ را كه‌ در آن‌ مي‌توان‌ يافت‌. فلهذا با ألف‌ و لام جنس‌، در بعضي‌ از آيات‌ وارد شده‌ است‌: وَالنُّورِ الَّذِي‌ أَنزَلْنَا ـ وَاتَّبِعُوا النُّورَ الَّذِي‌ أُنزِلَ مَعَهُ و أمّا تورات‌ و انجيل‌ هم‌ كه‌ كتاب‌ آسمان‌ است‌ به‌ نحو نكره‌ از نور آن‌ سخن‌ به‌ ميان‌ آورده‌ است‌ و در آيۀ 44 از سورۀ 5: مائده‌ فرموده‌ است‌:

إِنَّا أَنزَلْنَـا التَّورَايةً فِيهَا هُدَيً وَ نُورٌ.

(بدرستي‌ كه‌ ما تورات‌ را نازل‌ نموديم‌؛ كه‌ در آن‌ هدايت‌ و نور است‌.)

و در آيۀ 46 از همين‌ سوره‌ فرموده‌ است‌:

وَ قَفَّيْنَا عَلَي‌ ءَاثَارِهِمْ بِعِيسَي‌ بْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّورَايةِ وَ ءَاتَيْنَـٰـهُ الإِنْجِيلَ فِيهِ هُدَيً وَ نُورٌ.

( ما به‌ دنبال‌ آثار آن‌ پيامبران‌، عيسي‌ بن‌ مريم‌ را آورديم‌ كه‌ آنچه‌ در برابر او بود، از تورات‌ تصديق‌ كننده‌ بود، و ما به‌ او انجيل‌ را داديم‌ كه‌ در آن‌ هدايت‌ و نور است‌.)

در اين‌ دو آيه‌ ملاحظه‌ مي‌شود كه‌ فِيهِ هُديً و نُورٌ وارد شده‌ است‌ (در آن‌ هدايت‌ و نوري‌ است‌) و اين‌ تعبير غير از آنست‌ كه‌ بگويد: فِيهِ الهُدَي‌ و النُّورُ (در آن‌ جنس‌ هدايت‌ معهود، و نور معهود است‌) كه‌ مفادش‌ شمول‌ و عموميّت‌ است‌.

نور در برابر ظلمت‌ مانند علم‌ در برابر جهل‌، و بينائي‌ در برابر كوري‌ است‌

مسألۀ مزيّت‌ نور بر ظلمت‌؛ يعني‌ علم‌ بر جهل‌؛ بقدري‌ روشن‌ است‌ كه‌ شايد از اوّليّات‌ و بديهيّات‌ به‌ شمار آيد. فلهذا در قرآن‌ كريم‌ تساوي‌ آنرا از اُمور بديهيّ البُطلان‌ شمرده‌، و به‌ نحو استفهام‌ توبيخي‌ تقرير كرده‌ است‌:

قُلْ هَلْ يَسْتَوِي‌ الاعْمَي‌ وَ الْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي‌ الظُّلُمَـٰتُ وَ النُّورُ. [19]

(بگو: مگر مي‌شود كه‌: نابينا و بينا يكسان‌ باشد؟! بلكه‌ آيا مگر مي‌شود ظلمات‌ و نور يكسان‌ باشد؟!) و نيز فرموده‌ است‌:

وَ مَا يَسْتَوِي‌ الاعْمَي‌ وَ الْبَصِيرُ * وَ لا الظُّلُمَـٰتُ وَ لا النُّورُ ـ وَ لا الظِّلُ وَ لا الْحَرُورُ * وَ مَا يَسْتَوِي‌ الاحْيَاءُ وَ لا الامْوَاتُ إِنَّ اللَهُ يُسْمِعُ مَن‌ يَشَاءُ وَ مَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَن‌ فِي‌ الْقُبُورِ * إِن‌ أَنتَ إِلا نَذِيرٌ. [20]

 

(كور و بينا مساوي‌ نيستند؛ و نه‌ ظلمات‌ و نور؛ و نه‌ سايه‌ و تابش‌ آفتاب‌! و يكسان‌ نيستند زندگان‌ و مردگان‌. اي‌ پيغمبر، خداوند است‌ كه‌ حقّا مي‌شنوايد كسي‌ را كه‌ بخواهد؛ و تو نمي‌تواني‌ بشنوائي‌ كساني‌ را كه‌ در ميان‌ گورها خفته‌اند؛

نيستي‌ تو مگر ترساننده‌ و از عواقب‌ أعمال‌ زشت‌ بيم‌ دهنده‌؛ بدون‌ شائبۀ استقلال‌ در عمل‌ و إبلاغت‌!»

بنابراين‌ مؤمناني‌ كه‌ به‌ قرآن‌ گرويده‌؛ و از آن‌ پيروي‌ دارند؛ و با‌ آن‌ امور خود را تطبيق‌ مي‌دهند و بالاخره‌ سر و كارشان‌ با قرآن‌ است‌؛ فرقشان‌ با كسانيكه‌ با قرآن‌ سر و كاري‌ ندارند؛ همچون‌ شخص‌ بينا با آدم‌ كور، و همچون‌ شخص‌ عالم‌ در برابر جاهل‌، و همچون‌ آدم‌ زنده‌ در مقابل‌ آدم‌ مرده‌، و همچون‌ آدم‌ شنوا در برابر شخص‌ در گور آرميده‌ است‌ كه‌: دستۀ اوّل‌ از تمام‌ جهات‌ حيات‌ و مظاهر آن‌ بهرمندند؛ و دستۀ دوّم‌ حكم‌ أمواتي‌ را دارند كه‌ نه‌ جان‌ دارند؛ و نه‌ بينائي‌، و نه‌ شنوائي‌، و نه‌ علم‌ و ادراك‌.

اينست‌ بيان‌ و منطق‌ قرآن‌، در تعريف‌ اين‌ كتاب‌ آسماني‌؛ و اين‌ مائدۀ سماوي‌ معنوي‌ روحاني‌ كه‌ به‌ عالم‌ بشريّت‌ اشراق‌ و نور مي‌دهد؛ و از جهل‌ و تاريكي‌ مطلق‌ به‌ علم‌ و نور مطلق‌ گرايش‌ مي‌دهد.

خطبه‌هائي‌ از نهج‌ البلاغه‌ كه‌ در آنها از قرآن‌ تعبير به‌ نور شده‌ است‌

مولانا أميرالمومنين‌ عليّ بن‌ أبيطالب‌ عليه‌ أفضل‌ صلوات‌ المصلّين‌ در مواردي‌ از نهج‌ البلاغه‌ از قرآن‌ مجيد با كلمه‌ و لفظ‌ نور تعبير نموده‌ است‌. يكجا مي‌گويد:

توصيف‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ اوصاف‌ و مزاياي‌ قرآن‌ را

وَأشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ. أَرْسَلَهُ بِالدِّينِ الْمَشْهُورِ. والعِلْمِ المَأثور، و الكِتَابِ المَسْطُورِ. والنُّورِ السَّاطِع، وا لضِّيَاءِ اللامِع‌ و الامر الصَّادِع‌. [21]

( و شهادت‌ مي‌دهم‌ كه‌: محمّد بندۀ اوست‌، و فرستاده‌ اوست‌. كه‌ او را با دين‌ ظاهر و آشكارا، و با نشانه‌ و علامت‌ نقل‌ شدۀ شريعت‌ حقّۀ مأثوره‌، و كتاب‌ نوشته‌ شده‌، و نور درخشان‌ بلند منظره‌ و همه‌ جا را فرا گرفته‌، و نور بخشندۀ لمعان‌ كننده‌؛ و امر بلند آوازه‌؛به‌ سوي‌ مردم‌ گسيل‌ داشته‌ و برانگيخته‌ است‌.

و يكجا مي‌گويد: أفِيضُوا فِي‌ ذِكر اللَهِ فَإنَّهُ أَحْسَنَ الذكْرِ؛ وَ إرغَبُوا فِيمَا وَعَدَ المُتَّقِينَ فَإنَّ وَعْدَهُ أَصْدَقُ الوَعْدِ. وَأَفتَدُوا بِهَدي‌ نَبِيِّكُمْ فَإنَّهُ أَفضَلُ الْهَدي‌

وَ اسْتَنُوا بِسُنَّةِ فَإِنَّهَا أَهْدَي‌ السُّنَنَ!

وَ تَعَلَّمُوا القُرآنَ فَإنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدِيثِ؛ وَ تَفَقَّهُوا فِيهِ فَإنَّهُ رَبِيعُ القُلُوبِ؛ وَاستَشفُوا بِنُورِهِ فَإنَّهُ شِفَاءُ الصدُّورِ وَ أحسِنُوا تِلاوَتَهُ فَإنَّهُ أَحْسَنُ الْقَصَصِ!

فَإنئَّ العَالِمَ العَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمِهِ كَالجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِي‌ لا يَسْتَقِيقُ مِن‌ جَهْلِهِ. بَل‌ الحُجَّةُ عَلَيْهِ أَعْظَمُ وَالْحَسرةُ لَهُ الزَمُ، وَ هُوَ عِندَاللَهِ أَلُومُ. [22]

(جاري‌ و ساري‌ شويد در ذكر خدا و ياد او؛ زيرا كه‌ ياد خدا بهترين‌ يادها و ذكرهاست‌! و رغبت‌ نمائيد در آنچه‌ را كه‌ خداوند به‌ متّقيان‌، و پرهيزگاران‌ وعده‌ داده‌ است‌؛ زيرا كه‌ وعدۀ او راست‌ترين‌ وعده‌هاست‌. و به‌ سيره‌ و روش‌ و منهاج‌ پيغمبرتان‌ تأسّي‌ جوئيد! زيرا كه‌ آن‌ سيره‌ و منهاج‌ با فضيلت‌ترين‌ و شايسته‌ترين‌ سيره‌هاست‌! و به‌ سنّت‌ او تمسّك‌ كنيد؛ و طبق‌ آن‌ عمل‌ كنيد! چون‌ آن‌ سنّت‌ راهوارتر و راه‌برنده‌ترين‌ سنّت‌هاست‌!

و قرآن‌ را فرا گيريد! زيرا كه‌ آن‌ نيكوترين‌ گفتارهاست‌! و در آن‌ فكر و تأمّل‌ نموده‌، با درايت‌ و فقه‌ آنرا دريابيد! چون‌ قرآن‌ بهار دل‌هاست‌، و به‌ نور آن‌ شفا طلبيد! زيرا كه‌ آن‌ شفاي‌ دردهاي‌ سينه‌هاست‌؛ و تلاوت‌ آنرا نيكو انجام‌ دهيد! زيرا كه‌ آن‌ نيكوترين‌ داستان‌هاست‌.

حقّاً و حقيقتاً عالمي‌ كه‌ به‌ علمش‌ عمل‌ نكند؛ مانند جاهل‌ متحيّر سرگرداني‌ است‌ كه‌ هيچگاه‌ از جهلش‌ بهبود نيابد؛ و إفاقه‌اي‌ پيدا ننمايد. بلكه‌ حجّت‌ خداوندي‌ بر او بزرگتر است‌؛ حسرت‌ او پايدارتر و ثابت‌تر؛ و او در نزد پروردگار بيشتر مورد ملامت‌ و سرزنش‌ و مؤاخذه‌ و عتاب‌ قرار مي‌گيرد.)

در اين‌ خطبه‌ تصريح‌ دارد كه‌: وَاسْتَشفُوا بِنُورِهِ (با نور قرآن‌ شفا بخواهيد!)

و يكجا مي‌گويد: و عليكم بكتاب الله فانّه الحبل المتين و النور المبين وَالشَّفَاءُ النَّافِعُ وَ الرَّيُّ النَّاقِعُ؛ وَالعِصْمَةُ لِلْمُتَمسِّكِ؛ و النَّجَاةُ لِلْمُتَعَلقَّ.

لا يَعْرَجُ فَيُقَامَ؛ وَ لا يَزِيغُ فَيُسْتَعْتَبُ؛ وَ لا تُخْلِفُهُ كَثْرَهُ الرَّدِّ وَ وُلُوجُ السَّمْعِ. مَنْ قَالَ بِهِ صَدَقَ؛ وَ مَن‌ عَمِلَ بِهِ سَبَقَ. [23]

(و بر شما باد به‌ فراگيري‌ و تمسّك‌ به‌ كتاب‌ خدا؛ چون‌ آن‌ ريسماني‌ است‌ متين‌ و استوار؛ و نوري‌ است‌ آشكار؛ و شفاي‌ نافع‌ أمراض‌ است‌؛ و سيرابي‌ كامل‌ عطش‌ تشنگان‌؛ و مصونيّت‌ و پاسدار است‌ براي‌ كسي‌ كه‌ بدان‌ چنگ‌ زند؛ و نجات‌ و رهائي‌ است‌ براي‌ كسي‌ كه‌ خود را بدان‌ بياويزد؛ هيچگاه‌ كژي‌ بر او رخ‌ نمي‌دهد تا او را راست‌ كنند؛ و ميل‌ از حقّ به‌ باطل‌، و گرايش‌ به‌ أوهام‌ براي‌ او پيدا نمي‌شود تا او را برگردانند؛ و كثرت‌ خواندن‌ و بگوش‌ خوردن‌ آيات‌ آن‌ در مرور دهور او را كهنه‌ نمي‌نمايد (بلكه‌ پيوسته‌ نو و جديد و تازه‌ است‌؛ و هر چه‌ مردم‌ آنرا بيشتر بخوانند؛ و بشنوند؛ معهذا تازه‌ و با طراوت‌ و دلپسند است‌).

 

كسي‌ كه‌ گفتارش‌ بر اساس‌ قرآن‌ باشد، راست‌ گفته‌ است‌، و كسي‌ كه‌ كردارش‌ بر آن‌ نهج‌ باشد، از همگان‌ و از همگنان‌ پيش‌ افتاده‌، و گوي‌ سبقت‌ را ربوده‌ است‌.

و يكجا مي‌گويد: أَرْسَلَهُ عَلَي‌ حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ؛ وَ طُولِ هَجْعةٍ مِنَ الاُمم‌؛ وَانْتِفَاضِ مِنَ المُبْرَمِ. فَجَاءَهُمْ بِتَصْدِيقِ الَّذِي‌ بَيْنَ يَدَيْهِ؛ وَالنُّورِ المُقْتَدِي‌ بِهِ.

ذَلِكَ القُرءانُ فَاسْتَنطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ. وَ لَكِنْ أُخبرُكُمْ عَنْهُ.

ألآ إنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا يَأْتِي‌؛ وَالْحَدِيثَ عَنِ المَاضِي‌، وَ دَوَاءَ دَائِكُمْ؛ وَ نَظْمَ مَا بَيْنَكُمْ. [24]

(خداوند پيامبر را فرستاد، در وقتي‌ كه‌ بين‌ آمدن‌ پيامبران‌ فاصله‌ افتاده‌ بود؛ و خواب‌ سنگين‌ امّت‌ها و غفلت‌ آنها به‌ طول‌ انجاميده‌ بود؛ و احكام‌ الهيّۀ مرسله‌ توسّط‌ پيامبران‌ كه‌ محكم‌ و استوار بود؛ بواسطۀ شكستن‌ مردمان‌ در اثر مخالفت‌ها و معصيت‌ها به‌ شكست‌ وپارگي‌ مبدّل‌ گرديده‌ بود. در اين‌ هنگام‌

پیامبر

به‌ نزد مردم‌ آمد؛ يكي‌ با تصديق‌ و گواهي‌ به‌ صحّت‌ آنچه‌ در برابر او بود؛ از شهادت‌ به‌ صدق‌ أنبياء و مرسل‌، و حضرت‌ موسي‌ و عيسي‌ بن‌ مريم‌، و كتاب‌ تورات‌ و انجيل‌؛ و ديگري‌ تصديق‌ به‌ نوري‌ كه‌ مورد اقتداي‌ همه‌ مردم‌ است‌.

و آن‌ نور قرآن‌ است‌؛ پس‌ شما قرآن‌ را به‌ زبان‌ آوريد، و به‌ سخن‌ واداريد، و از او بپرسيد؛ امّا او هيچگاه‌ سخن‌ نخواهد گفت‌ و گفتاري‌ نخواهد داشت‌؛ وليكن‌ من‌ شما را از احوال‌ او با خبر و مطّلع‌ مي‌كنم‌.

آگاه‌ باشيد كه‌: علوم‌ آينده‌ و گفتار از گذشته‌، و دواي‌ دردهاي‌ شما، و انتظام‌ امور شما، در قرآن‌ موجود است‌.)

اين‌ بحثي‌ بود دربارۀ نور، و معناي‌ آن‌، و نورانيّت‌ قرآن‌ كريم‌، كه‌ از آيات‌ و نهج‌ البلاغه‌ ايراد شد.

معناي‌ كتاب‌ مبين‌ و امام‌ مبين‌، و مرور أبوذر به‌ وادي‌ مورچگان‌

امّا صفت‌ دوّم‌ كه‌ قرآن‌ مجيد، قرآن‌ را بدان‌ توصيف‌ كرده‌ است‌ در آيۀ مورد بحث‌، كلمۀ كِتَـٰبٌ مُّبِين‌ است‌. يعني‌ كتاب‌ واضح‌ و آشكارا. چون‌ مادّۀ أبَانَ يَبِينُ إبَانَةً هم‌ متعدّي‌ استعمال‌ مي‌شود؛ مثل‌ أبَانَ الشَّي‌ءَ يعني‌ آن‌ چيز را آشكار نمود؛ و هم‌ لازم‌ مثل‌ أَبَانَ الشَّي‌ءٌ يعني‌ آن‌ چيز واضح‌ و آشكار شد. و بنابراين‌ مُبيّن‌ كه‌ اسم‌ فاعل‌ است‌؛ چون‌ صفت‌ كتاب‌ آمده‌، و مفعول‌ نگرفته‌ است‌، معني‌ لازم‌ مي‌دهد. كِتَـٰبٌ مُّبِين‌، كتاب‌ هويدا و ظاهر و آشكار است‌.

و لفظ‌ كتاب‌ مبين‌ در قرآن‌ مجيد بسيار وارد شده‌ است‌ مانند الر تِلْكَ ءَايَاتُ الْكِتَـٰبِ الْمُبِين‌[25] و تِلْكَ ءَايَاتُ الْكِتَـٰبِ الْمُبِينِ[26]. (اينست‌ اي‌ پيامبر آيات‌ كتاب‌ آشكار.).

و سوگند به‌ آن‌ ياد كرده‌ است‌ مانند حم‌ وَالْكِتَـٰبِ الْمُبِينَ [27] (حم‌ سوگند به‌ كتاب‌ آشكارا) و منظور از كتاب‌ مبين‌ يا همين‌ قرآني‌ است‌ كه‌ لفظي‌ است‌ و يا

كتبي‌ است‌ و تلاوت‌ مي‌شود؛ و يا حقيقت‌ و واقع‌ آن‌ كه‌ در عالمي‌ بالاتر و والاتر بوده‌، و اين‌ قرآن‌ لفظي‌ در مقام‌ نزول‌ حكايت‌ از آن‌ مي‌كند. همچنانكه‌ فرموده‌ است‌: وَ عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ التي يَعْلَمُهَا إِلا هُوَ وَ يَعْلَمُ مَا فِي‌ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِن‌ وَرَقَةٍ إِلا يَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّةِ فی ظُلُمَـٰتِ الأرضِ و لَارَطْبٍ وَ لا يابسٍ إِلّا فِي‌ كِتَـٰـبٍ مُّبينٍ. [28]

(و در نزد اوست‌ كليدهاي‌ غيب‌، كه‌ از آنها خبر ندارد مگر او، و مي‌داند آنچه‌ در خشكي‌ و درياست‌. و هيچ‌ برگي‌ از درخت‌ فرو نمي‌ريزد، مگر آنكه‌ خداوند از آن‌ آگاه‌ است‌. و هیچ ذرّه‌ای در تاریکیهای زمین و هيچ‌‌تر و خشكي‌ نيست‌، مگر آنكه‌ در كتاب‌ آشكار خداوند موجود است‌.)

معلوم‌ است‌ كه‌ واقعيّت‌ موجودات‌ بوجودها العين‌ در قرآن‌ لفظي‌ نيست‌؛ بلكه‌ در عالمي‌ است‌ محيط‌ و گسترده‌ كه‌ از آن‌ به‌ عالم‌ لَوْح‌ مَحْفُوظ‌ و يا اُمُّ الْكِتَب‌ تعبير مي‌شود..

اصل‌ كتاب‌ مبين‌ همان‌ عالم‌ است‌؛ و آيات‌ كتاب‌ مبين‌، قرآنا ست‌ كه‌ با آيات‌ خود از آن‌ عالم‌ حكايت‌ مي‌نمايد، همچنانكه‌ از آن‌ به‌ اعبتار تحقّق‌ وجود نفساني‌ آن‌ تعبير به‌ إمام‌ مُبين‌ فرموده‌ است‌.

إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي‌ الْمَوْتَي‌ وَ نَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَ ءَاثَارَهُمْ وَ كُلِّ شَي‌ءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي‌ إِمَامٍ مُّبِينٍ. [29]

(بدرستي‌ كه‌ حقّا ما مردگان‌ را زنده‌ مي‌كنيم‌، و آنچه‌ آنها از دنيا پيش‌ فرستاده‌اند، مي‌نويسيم‌ و ثبت‌ مي‌نمائيم‌؛ و تمامآثار و ملحقات‌ اعمال‌ ايشان‌ را نيز ثبت‌ مي‌كنيم‌؛ و هرچيز را ما در إمام‌ مُبين‌ به‌ شمارش‌ و عدد معيّن‌ إحصاء نموده‌ و برشمرده‌ايم‌).

مراد از إمام‌ مبين‌ حقيقت‌ نفس‌ ملكوتي‌ مقام‌ ولايت‌ است‌، كه‌ همه‌ چيز در آن‌ إحصآء شده‌ است‌.

بنابراين‌ قرآن‌ كريم‌، وجود لفظي‌ و كتبي‌ آن‌ است‌، و كتاب‌ مبين‌ وجود عينيّ و خارجي‌ آن‌؛ و امام‌ مبين‌ وجود نفساني‌ كه‌ إحاطه‌ دارد، و تمام‌ موجودات‌ را فرا گرفته‌، و بر همه‌ علم‌ و سيطره‌ وجودي‌ و حياتي‌ دارد.

از شيخ‌ طوسي‌ در كتاب‌ مصابيح‌ الانوار از أَبُوذِرِّ غِفاريّ روايت‌ است‌ كه‌ گفت‌:

كُنتُ سَائراً فِي‌ أغْرَاضِ أمِيرِالمُؤمِنِينَ عَلَيهِ عليه‌السلام إذْ مَرَرْنا بِوَادٍ وَ نَمْلةٍ كَالسَّيْلُ سَارٍ. فَذَهَلْتُ مِمَّا رَأَيْتُ فَقُلْتُ: اللَهُ اكْبَرُ جَلَّ مُحْصِيهِ!

 فَقَالَ أَميرُالمُؤمِنِينَ عَلَيْه‌ السَّلامُ: لا تَقُلْ ذَلِكَ يَا أَبَاذَرَّ! وَ لَكِنْ قُلْ: جَلَّ بَارِيهِ: فَوَالَّذِي‌ صَوَّرَكَ إنِّي‌ اُحْصِي‌ عَدَدَهُمْ وَ أَعْلَمُ الذَّكَرَ مِنْهُمْ وَ الاُنثَي‌ بِإِذْنِ اللَهِ عَزَّوَجَلَّ. [30]

من‌ با أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ براي‌ انجام‌ بعضي‌ از اُمور او روان‌ شديم‌، كه‌ ناگاه‌ عبور ما به‌ يك‌ وادي‌ و بياباني‌ افتاد كه‌ مورچگان‌ در آن‌ وادي‌ مثل‌ سيل‌ جريان‌ داشتند. از آنچه‌ مشاهده‌ كردم‌، عقلم‌ پريد؛ و گفتم‌: الله‌ اكبر آن‌ خدائي‌ كه‌ تعداد اين‌ مورچگان‌ را مي‌داند، چقدر جليل‌ و بزرگ‌ است‌.

أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ فرمود: اي‌ أبوذرّ: اين‌ سخن‌ را مگوي‌؛ وليكن‌ بگو: جليل‌ و بزرگ‌ است‌ خداونيد كه‌ آنها را خلق‌ نموده‌ است‌.

سوگند به‌ آن‌ خدائي‌ كه‌‌تر صورت‌ هستي‌ داده‌ است‌، من‌ تعداد آنها، به‌ شمارش‌ و إحصاء در مي‌آورم‌؛ و حتي‌ مورچه‌ نرينه‌، از مورچه‌ مادينۀ آنها را به‌ إذن‌ خداوند عزّوجلّ مي‌شناسم‌!

و از عَمارّ بن‌ ياسر روايت‌ است‌ كه‌ گفت‌:

كُنْتُ مَعَ أَميرِالمُؤمِنِين‌ عَلَيْهِ السَّلامُ فِي‌ بَعْضِ غَزَواتِهِ؛ فَمِررْنَا بِوادٍ مَملوٍّ نَملاً.

فَقُلْتُ: يَا أَميرِالمُؤمِنِينَ! تَرَي‌ يَكُونُ أحَداً مِنْ خَلْقِ اللَهِ يَعْلَمُ كَمْ عَدَدَ هَذَا

النَّمْلُ؟!

قَالَ: نَعَمْ يَا عَمَّارُ! أَنا أعْرِفُ رَجُلاً يَعْلَمُ كَمْ عَدَدَهُ؟ وَ كَمْ فِيهِ ذَكَرٌ؟ وَ كَمْ فِيهِ أُنثَي‌.

فَقُلْتُ: مَنْ ذَلِكَ يَا مَوْلايَ الرَّجُلُ؟

فَقَالَ: يَا عَمَّارُ! مَا قَرأتَ سُورَةَ يَس‌: وَ كُلَّ شَي‌ءٍ أحْصَيْنَاهُ فِي‌ إمَامٍ مُبِينٍ؟!

فَقلْتُ: بَلَي‌ يَا مَوْلايَ!

قَالَ: أَنَا ذَلِكَ الإمَامُ الْمُبينُ![31]

من‌ با أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ در بعضي‌ از جنگهاي‌ او با او بودم‌: تا عبورمان‌ افتاد از يك‌ بياباني‌ كه‌ سرشار از مورچه‌ بود. من‌ گفتم‌: اي‌ أميرالمؤمنين‌! آيا كسي‌ را مي‌شناسي‌ از خلق‌ خدا كه‌ شمارش‌ اين‌ مورچه‌ها را بداند؟!

گفت‌: آري‌! اي‌ عمَّار. من‌ مي‌شناسم‌ مردي‌ را كه‌ تعداد آنها را مي‌داند؛ و نيز مي‌داند چه‌ اندازه‌ در ميان‌ آنها نر است‌؟ و چه‌ اندازه‌ ماده‌ است‌؟

من‌ گفتم‌: اي‌ مولاي‌ من‌! آن‌ مرد كيست‌؟

گفت‌: اي‌ عمّار! سورۀ يس‌ را نخوانده‌اي‌ كه‌ مي‌گويد: و هر چيز را ما در امام‌ مبين‌ به‌ شمارش‌ آورده‌ايم‌؟

گفتم‌: آري‌، اي‌ آقاي‌ من‌! گفت‌: من‌ آن‌ امام‌ مبين‌ هستم‌!

و از شيخ‌ صدوق‌، ابن‌ بابويه‌ قمي‌ با سند متّصل‌ خود روايت‌ است‌، از أبوالجَارود، از حضرت‌ أبي‌جعفر محمّد بن‌ عليّ الباقر، از پدرش‌، از جدّش‌ عليهم‌ السّلام‌ كه‌ چون‌ آيۀ: وَ كُلُّ شَي‌ءٍ أَحْصَيْنَـٰهُ فِي‌ إِمَامٍ مُّبِين‌ نازل‌ شد؛ أبوبكر و عمر از جاي‌ خود برخاستند و گفتند: آيا مراد از امام مبین تورات است ؟! گفت نه!

گفتند: آيا انجيل‌ است‌؟! گفت‌: نه‌. گفتند: آيا قرآن‌ است‌؟! گفت‌: نه‌!

قَالَ فَأقْبَلَ عَلي‌ أَميرِالمُؤمِنِينَ عليه‌السلام فَقَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ: هُوَ هَذَا! إنَّهُ الإمَامُ الَّذِي‌ أحْصَي‌ اللَهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي‌ فِيهِ عِلْمَ كُلِّ شَي‌ءٍ. [32]

حضرت‌ سيّد الشّهداء عليه‌ السّلام‌ كه‌ راوي‌ روايت‌ است‌ گفت‌: در اين‌ حال‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ روي‌ خود را به‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ نموده‌؛ و گفات‌: اينست‌ امامي‌ كه‌ خداوندت‌ بارك‌ و تعالي‌ علم‌ هر چيزي‌ را در او نهاده‌، و به‌ شمارش‌ و إحصاء درآورده‌ است‌.

و از تفسير عليّ بن‌ ابراهيم‌، در تفسير اين‌ آيۀ وارد است‌ كه‌: مراد از امام مبين‌، كتاب مبين‌ است‌؛ و او محكم‌ است‌. و از ابن‌ عبّاس‌ از أميرالمؤمنين‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ روايت‌ است‌ كه‌: إنَّهُ قَالَ:

أَنَا وَاللَهِ الإمَامُ المُبينُ؛ اُبينُ الحَقَّ مِنَ البَاطِلِ؛ وَرِثَتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَهِ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ. [33]

آن‌ حضرت‌ گفتند: سوگند به‌ خدا: من‌ امام‌ مبين‌ مي‌باشم‌، من‌ حقّ را از باطل‌ جدا مي‌سازم‌ و اين‌ را از رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ به‌ ميراث‌ برده‌ام‌.

و امّا جهت‌ آنكه‌ قرآن‌ را كتاب‌ مبين‌ و آشكارا خوانده‌ است‌؛ اين‌ است‌ كه‌: قرآن‌ إعوجاج‌ در فهم‌، و ثقل‌ و سنگيني‌ در مراد، و إبهام‌ در مفاد، و تعب‌ و سختي‌ در بدست‌ آوردن‌ معني‌ و منظور ندارد. كتابي‌ است‌ واضح‌ و روشن‌، و سهل‌ المَؤنه‌؛ داراي‌ لُغَز و پيچيدگي‌ و گنگي‌ نيست‌. واين‌ طرز از كلام‌ بسيار بديع‌ و جالب‌ است‌ كه‌، خواننده‌ را خسته‌ نمي‌كند؛ بلكه‌ هر چه‌ بيشتر بخواند نشاطش‌ افزون‌تر مي‌گردد؛ و از مآء مَعين‌ و سرچشمۀ زلال‌ حيات‌ آن‌ سيراب‌تر مي‌شود.

 

سايت متقين


نوشته شده در   دوشنبه 31 فروردين 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode