ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : پنجشنبه 9 فروردين 1403
پنجشنبه 9 فروردين 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : دوشنبه 16 تير 1399     |     کد : 192872

چرا کل جهان معقول است

قانون علیت بر این جهان حاکم است و اگر قانون علیت نبود، این جهان نیز جهان نبود. معلول با علت ارتباط بالضروره دارد، اما همین ضرورت را با عقل می‌فهمیم. پس اگر به قانون علت و معلول در این جهان باور داشته باشیم، به ضرورت قانون علیت باور داریم و اگر با حس دیده نمی‌شود، با عقل فهمیده می‌شود، بنابراین کل این جهان معقول است.

 قانون علیت بر این جهان حاکم است و اگر قانون علیت نبود، این جهان نیز جهان نبود. معلول با علت ارتباط بالضروره دارد، اما همین ضرورت را با عقل می‌فهمیم. پس اگر به قانون علت و معلول در این جهان باور داشته باشیم، به ضرورت قانون علیت باور داریم و اگر با حس دیده نمی‌شود، با عقل فهمیده می‌شود، بنابراین کل این جهان معقول است.

به گزارش ایکنا؛ غلامحسین ابراهیمی‌دینانی، چهره ماندگار و استاد برجسته فلسفه، شب گذشته، ۱۳ تیرماه در برنامه تلویزیونی معرفت به شرح فقراتی از کتاب «اختیار در ضرورت هستی» پرداخت که در ادامه می‌خوانید؛

هر انسانی سخنگو است و سخن می‌گوید و سخن گفتن نیز با جمله‌ها است. در حقیقت تفهیم و تفهم با جمله است، جمله یعنی قضیه‌ای که موضوع و محمول و نسبت دارد. مثلاً می‌گوییم جهان موجود است که یک جمله است و سه رکن اساسی دارد؛ یکی موضوع که جهان است، دوم محمول که موجود است و سوم «است» که نقش رابطه را دارد. این را در منطق، موضوع، محمول و رابطه می‌گویند. برخی فکر می‌کنند قضیه در این سه عنصر تمام می‌شود. یک جهان داریم و یک موجود و یک است که این را می‌فهمیم، اما آنها که دقیق‌تر فکر کردند، می‌گویند رابطه بین جهان و موجود، یک جهت دارد. یعنی جهان موجود است، به طور ضروری یا بالامکان یا بالامتناع.
خداوند موجود بالضروره است

جهان موجود است و همه می‌دانیم، اما بالضروره موجود است یا بالامکان؟ بالامکان موجود است و می‌توانست موجود نباشد. اما اگر گفتیم خدا موجود است، موضوع و محمول و رابطه را دارد، اما غیر از این، عنصر دیگری هم لازم است. جهت این قضیه ضرورت است، یعنی خدا موجود است بالضروره. حتماً موجود است و شکی در این نیست و خدا نمی‌تواند موجود نباشد. خدا موجود است بالضروره. واجب الوجود نیز معنایش همین است. یعنی وجودش واجب و ضروری است.

اما «جهان موجود است»، بالامکان است. مثلاً صندلی یا میز موجود است، اما می‌توانست نباشد و یک روزی هم نبود و نخواهد بود. پس «صندلی موجود است»، بالامکان است و می‌تواند نباشد و جهان نیز همین است، اما «خدا موجود است»، بالضروره است. حالا در قضایا که ما بیشتر موضوع و محمول و نسبت را می‌شناسیم، غالباً از جهت غافل هستیم.

اگر کسی بگوید تناقض موجود است، دروغ است و نسبت موجود بودن با تناقض، امتناع است، بنابراین جهتش امتناع است و تناقض نمی‌تواند موجود باشد و ممتنع و محال است. جهان موجود است و می‌تواند موجود باشد یا نباشد که بالامکان می‌شود، اما وقتی می‌گوییم خدا موجود است؛ یعنی بالضروره موجود است. بنابراین جهت، نقش مهمی در قضایا ایفا می‌کند.

اگر به این مسئله توجه کردیم، ما با جهات قضایا و نسبت موضوع و محمول، روابط را کشف می‌کنیم. اگر روابط را کشف نمی‌کردیم، نمی‌توانستیم زندگی کنیم. لحظه موجود است و ما در لحظه زندگی می‌کنیم. در لحظه بودن که شکی نیست. این لحظه که موجود است، با لحظه‌های دیگر نیز ارتباط دارد و نمی‌توان ارتباطش با دیگر لحظه‌ها را نادیده گرفت. اگر لحظه با لحظه قبلش و با لحظه بعدش ارتباط نداشت، معنایی هم نداشت.

در این ارتباط زمان را کشف می‌کنید. اگر ارتباط این لحظه را با لحظات قبل و بعد کشف نکنید، زمان را نمی‌فهمید. اینجا که من نشسته‌ام یک نقطه است. این صندلی نسبت به کل مکان مانند یک نقطه است، نسبت به کل. نقطه، نقطه است و اما اینجا که ما نشسته‌ایم و یک نقطه است، با سایر نقطه‌های مکان نیز ارتباط دارد. پس همیشه ما اشیاء را در ارتباط می‌فهمیم.
ضرورت با عقل فهمیده می‌شود

اصل ارتباط را نباید فراموش کرد. قانون علیت بر این جهان حاکم است و اگر قانون علیت نبود، این جهان نیز جهان نبود. هر موجودی خود به خود نیست و علت دارد. هیچ موجودی نیست که علت نداشته باشد. معلول با علت چه ارتباطی دارند؟ بالضروره. اما یک سوال: ضرورت را با چشم می‌بینیم یا خیر؟ معلول و علت را با چشم می‌بینیم، اما ضرورت را با عقل می‌فهمیم. پس اگر به قانون علت و معلول در این جهان باور داشته باشیم، به ضرورت قانون علیت باور داریم و اگر با حس دیده نمی‌شود، با عقل فهمیده می‌شود.

بنابراین کل این جهان معقول است. پس اگر کسی گفت این جهان نامعقول است، نامربوط گفته است. کل جهان و پدیده‌های آن معقول است، به این دلیل که علت و معلول است و این یک مسئله عقلی است.

اما آیا انسان فقط در عالم عقل و معقولات زندگی می‌کند، یا پایین‌تر از عقل هم می‌آید؟ به خیال و وهم و حواس پنجگانه هم می‌آید. از عالم عقل پایین‌تر، عالم خیال است و برخی فکر می‌کنند که خیال، یک عالم بی‌خودی است و وقتی می‌خواهند بگویند یک نفر بی‌ربط حرف می‌زند، می‌گویند فلانی خیالاتی شده است. اما خیال در اصطلاح فلسفی نامربوط نیست. خیال یک نوع ادراک انسانی است، یعنی چیزی را درک می‌کنی که شکل و صورت دارد. صورت این میز در ذهن شما تخیل است. صورت دیوار و کتاب و ... نیز به همین صورت است. انسان چیزی که شکل ندارد را نمی‌تواند ببیند. آنچه با شکل دیده و در ذهن آمد، تخیل است و تخیل یعنی درک چیزی که شکل دارد. اما عالم خیال نیز بسیار گسترده است. «خیال حوصله بحر می‌پزد هیهات، چه‌ها است در سر این قطره محال‌‌اندیش»، آدم قطره است، اما به محال هم می‌اندیشد. امر محال وجود ندارد، اما به امر محال می‌اندیشد.
تنها خدا است که در خیال نگنجد

این قدرت خیال انسان، بسیار وسیع است. تمام صورت‌های ممکنه در جهان هستی از ازل تا ابد امکان دارد که در خیال شما ظاهر شود، فقط یک چیز در خیال نمی‌آید و آن هم خدا است. خدا شکل ندارد. در خیال شکل را تصور می‌کنید و جز شکل نمی‌فهمید و حق تبارک و تعالی چون شکل ندارد، در خیال نمی‌گنجد. «نقش تو در خیال و خیال از تو بی‌نصیب، نام تو بر زبان و زبان از تو بی‌خبر».

عالم عقل نیز در خیال نمی‌گنجد و فرای خیال است، اما معقول وقتی به شکل آمد و خیال معقول را به شکل آورد، پس آنگاه می‌فهمد. اما چه صورتی است که در خیال ظهور نکند؟ همه صورت‌ها. بنابراین خیال بسیار وسیع است. پس معقولات نیز در خیال نمی‌گنجند ولی معقول به صورت می‌آید و با تخیل آن را درک می‌کنیم.


برچسب ها
نوشته شده در   دوشنبه 16 تير 1399  توسط   کاربر 1   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
 
Refresh
SecurityCode