حاج همت ترديد داشت كه عباس يا علي فضلي را به عنوان فرمانده لشگر معرفي كند، چند بار با عباس صحبت كرد تا او فرماندهي لشگر را قبول كند.
به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاري فارس، رفتيم جلسه، حاج همت ترديد داشت كه عباس يا علي فضلي را به عنوان فرماندهي لشگر معرفي كند، چند بار با عباس صحبت كرد تا او فرماندهي لشگر را قبول كند.
عباس مرتب مي گفت: «نميدانيد امروز با رضا چراغي (1) روي تپه چه كيفي كردم» همهاش ميگفت: «بگذاريد تك تيراندازي باقي بمانم.» بالاخره با امتناع او، علي فضلي به عنوان فرماندهي لشگر معرفي شد.
يك ربع بعد، گفتند برويد و نيروها را از روي تپهي 112 بكشيد عقب. شايد او آخرين كسي بود كه از روي تپه پايين ميآمد. او را ديدم كه اشك توي چشمهايش جمع شده بود. عراقيها منطقه را محاصره كرده بودند، عباس گفت: «داريم ميرويم، در حالي كه نميتوانيم شهدا را ببريم عقب.»
فردا صبح با حاجيپور رفيتيم ببينيم كسي جا نمانده باشد، ديدم عباس يك شهيد را به دوش گرفته و دارد عقب ميآيد. از شدت ضعف و خستگي صورتش سفيد سفيد شده بود، كمكش كرديم و شهيد را آورديم عقب، ديدم عباس دوباره برگشت، پرسيدم: كجا ميروي؟ گفت: «بايد بروم و يك جنازهي ديگر بياورم.» هر كاري كرديم، همراهمان نيامد. برگشتيم عقب، حاج همت پرسيد: بقيه كجا هستند؟ جرات نكرديم بگوييم عباس همراهمان نيامده است.
ساعت ده صبح پيدايش شد، پرسيديم: كجا بودي؟ گفت: «آن جلو كارهايي ميكردم» غروب كه شد به من و سعيد قاسمي گفت: «يك شهيد را از خط عراقيها آوردهام عقبتر و گذاشتهام كنار يك تپه، برويم او را بياوريم. رفتيم و آن شهيد را آورديم.»
1- پرچمدار دلاور لشكر 27 محمد رسول الله(ص) كه در منطقه ي فكه به شهادت رسيد.
ويژهنامه سي سالگي دفاع مقدس در خبرگزاري فارس