ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : پنجشنبه 9 فروردين 1403
پنجشنبه 9 فروردين 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 23 آبان 1397     |     کد : 185700

روز شمار تاريخ

چهارشنبه23آبان1397-6ربیع الاول1440-14نوامبر 2018

انحلال مجلس شوراي ملي در جريان جنگ جهاني اول (1294 ش)

انحلال مجلس شوراي ملي در جريان جنگ جهاني اول (1294 ش)

با شروع جنگ جهاني اول، دولت‏هاي استعمارگر روسيه و انگلستان مي‏كوشيدند ايران را در جنگ بر ضد آلمان وارد كنند. از اين رو ارتش خود را به سوي ايران حركت دادند. روس در شمال و انگليس در جنوب، نيروهاي خود را پياده كرد. پس از حركت نيروهاي روسيه به طرف تهران، شماري از نمايندگان مجلس به نشانه اعتراض به تجاوز قواي بيگانه به كشور و ناديده گرفتن استقلال و تماميت ارضي ايران، به سمت قم حركت كردند و عملاً مجلس سوم به پايان رسيد. با اين حال، به مدت چهار سال، مجلس تعطيل و مطبوعات توقيف شد. اين عده، بعداً كميته دفاع ملي را تأسيس كردند كه آنان نيز كاري از پيش نبردند. در اين ميان، احمد شاه نيز تصميم به تغيير پايتخت گرفت و طي تلگرافي به دولتين روس و انگليس اطلاع داد. خبر تصميم‏گيري احمدشاه براي خروج از تهران، سفراي روس وانگليس را به تكاپو واداشت تا شاه را از اين تصميم بازدارند. در نهايت احمدشاه را تهديد كردند كه اگر از تهران خارج شود، پدرش را به جاي وي به سلطنت خواهند نشاند. احمدشاه كه اوضاع را چنين ديد، به شرط انصراف روس‏ها از ورود به تهران، از رفتن به اصفهان خودداري كرد. در اين زمان حاكميت ايران نيز به علت بي‏لياقتي سران كشور، شديداً ضعيف شده بود.

تولد مولانا جلال الدين محمد معروف به مولوي (604 ق)

جلال‏الدين محمد بن بهاءالدين محمد در بلخ به دنيا آمد. مقارن حمله ‏ي مغولان، به آسياي صغير واقع در تركيه ‏ي امروزي رفت و در قونيه ساكن شد. وي در نزد پدردانشمند خود تلمذ نمود و چندي نيز در شام كسب دانش كرد. در بازگشت به قونيه به تعليم علوم ديني اشتغال يافت تا با عارفي واصل و بزرگ به نام شمس الدين محمد بن علي تبريزي در قونيه ملاقات كرد واز نَفس گرم او چنان به تاب و تب افتاد كه ديگر تا دم واپسين، سردي نيافت. او هيچ گاه از ارشاد سالكان و افاضه ‏ي حقايق الهيه باز نايستاد. از اين دوره‏ي پرشور كه سي سال از پايان حيات مولوي را دربرمي‏گرفت، آثار بي‏نظير ملاّي روم باقي مانده است. مثنوي عظيم معنوي در 26 هزار بيت، ديوان غزليات شمس، رباعيات معروف او و مجالس سبعه و فيه ما فيه، از جمله آثار اوست.

درگذشت "گوتفِريد لايْبْ نيتْسْ" فيلسوف معروف آلماني (1716م)

بارون گوتْفريد ويْهِلْم فون لايْبْ نيتْسْ، فيلسوف معروف آلماني، در اول ژوئيه 1646م در لايْپْزيك آلمان به دنيا آمد. وي دروس دانشگاهي خود را در رشته‏هاي فلسفه، حقوق و رياضيات پشت‏سر گذاشت و پس از اخذ دكتراي حقوق به عنوان سفير آلمان، راهي پاريس شد. از اين زمان به بعد، اوقات خود را ميان سياست، رياضيات و فلسفه تقسيم كرد و از اين سه تا پايان عمر جدا نشد. وي حساب جامعه و فاضله را كه پايه تمام رياضيات عالي جديد است ابداع نمود و به تفكرات فلسفي نيز پرداخت. لايب نيتْسْ در باب جهان داراي دو طرز فكر كاملاً مختلف است، يكي خوش‏بينانه است و ديگري واقع‏بينانه. لايب نيتْسْ فلسفه خوش‏بينانه خود را به عنوان يكي از موفق‏ترين مردان دنيا، دنيايى كه به نظر او بهترين دنياي ممكن است، به رشته تحرير درآورد. وي نه تنها فيلسوفي دوگانه بود، بلكه شخصيتي دوگانه داشت. ذهني عالي و درخشان اما روحيه‏اي ترسو و جَبان داشت. از نظر فكري، يكي از برجسته‏ترين متفكران جهان بود ولي از لحاظ روحي مردي نوكر مآب و فروتن در دربارهاي آلمان. وي حتي براي اينكه شاهزادگاني را كه در دربارشان روزگار مي‏گذرانْد، نرنجانَد، از چاپ و انتشار سيستم واقع‏بينانه فلسفه خود خودداري كرد. لايْبْ نيتْسْ آفرينش جهان را مطابق قوانين ابدي و تغييرناپذيري مي‏داند كه بر اساس آنها، طبيعت جهاني را كه ما در آن زندگي مي‏كنيم، ضروري و حتمي ساخته‏اند. لايب نيتس بر اين عقيده بود كه جهان واقعيت، از تعداد بي‏شماري جوهر كه آنها را موناد مي‏نامد، درست شده است. اين جوهرها در عينِ استقلال از هم، به يك‏ديگر مربوط هستند. وي در زندگي خود، هميشه از طرفداران امتياز طبقاتي بود و مي‏گفت هر انساني بايد مرتبه خود را بشناسد. لايب نيتس اظهار مي‏داشت كه وجودِ سلسله مراتب و مرتبه عالي و داني براي نفوس انساني، چنان كه بايسته است، بهترين صورت ممكن است كه در جهان مي‏تواند وجود داشته باشد. دنياي بدون رنج، دنياي بدون خوشي است، لذا بهبودي نتيجه رنج بيمار است. قدر عافيت آن كسي داند كه به مصيبتي گرفتار آيد. زندگي براي اين آن قدر شيرين است كه زودگذر است، دنيايى كه در آن، شر و بدي وجود نداشته باشد ابداً دنياي خوبي نيست. اما لايب نيتس در نوشته‏هاي خصوصي‏اش سيماي ديگري دارد. وي اراده آزاد يا آزادي اراده در جهان را نفي مي‏كند و بر اين عقيده است كه هيچ‏كس نمي‏تواند قدمي از مسير حتمي خود در زندگي انحراف جويد. هر عمل، خواه متعلق به گذشته، حال يا آينده باشد، در طبيعتِ عامل آن، سِرِشته شده است. به هر حال ما مي‏كوشيم ولي كاري غير از آنچه بر ما مقدّر شده است از دستمان بر نمي‏آيد. لايب نيتس آدمي را، بدون اختيار عنوان مي‏كند و تنها مزيت آن اين است كه آدمي بر عمل خويش، آگاه است. به اين ترتيب ما در لايب نيتس با دو فلسفه روبرو مي‏شويم: نخست فلسفه مردي كه براي سرانِ قوم و شاهان و تحميل اراده آن‏ها بر رعايا، حقوق الهي قائل است و دوم، فلسفه مردي آزادي‏خواه كه همه مردم را برابر و مساوي مي‏داند و براي هيچ‏كس آزادي اراده و اختيار قائل نيست. لايب نيتس تا آخر عمر ازدواج نكرد و سرانجام در چهاردهم نوامبر 1716م در هفتاد سالگي درگذشت.

مرگ "فريدريش هِگِل" فيلسوف معروف و نظريه‏پرداز بزرگ آلماني (1831م)

گئورگ ويلْهِلْم فردريش هِگِل، فيلسوف معروف آلماني در 27 اوت 1770م در اشتوتگارت آلمان به دنيا آمد. وي پس از طي دروس متوسطه، تحصيلات خود را در علوم الهي به پايان برد و پس از آن به تدريس فلسفه پرداخت. هگل پس از چندي تحت تاثير امانوئل كانْتْ، فيلسوف هم‏وطن خود، به فلسفه اصالت تعقل گراييد و كتابي درباره زندگي مسيح(ع) نگاشت. هگل، معقد بود هر آنچه عقلاني است واقعي است و هر آنچه واقعي است، عقلاني. هگل پس از چندي اعلام كرد كه هستي بر اصل تضادْ، قائم است و هر آنچه در عالم خلقت مي‏بينيم متضادي نيز دارد. هر رويى، پشتي دارد و نمي‏توان به بي‏نهايتْ، بدون نهايت و به زندگي بدون مرگ، انديشيد. هر شي‏ء بدان سببْ خودِ آن است كه چيز ديگر نيست. از اين گذشته، ضدّ هر چيز در خود آن است. هر قطبي، قطب مقابل را، در خود دارد. همين‏طور گرما، سرما، عشق، نفرت، روز و شب و جواني و پيري. در اينجا هگل عنوان نمود كه هر چيزي، نه تنها ضد خود را در بر دارد، بلكه ضد خود است. هستي، نزاع قواي مخالف است براي تركيب آن‏ها به صورت وحدتي عالي‏تر. هستي، نزاعِ اجزا است براي تشكيل يك كُل و كشمكش متفرّقات است براي جذب شدن در مطلق. در فلسفه هگل تنها پس از گذشتن از درياي خون مي‏توان به جزيره متبارك مطلق رسيد. در همين جا نيز، هگلْ مطلق را نه با يك دولت جهاني، بلكه با دولت پروسْ، عينيت مي‏دهد و آزادي را محدود به قدرت مطلق آن دولت مي‏كند. افكار هگل در ابتدا حول آزادي‏خواهي بود و او خود را شيفته آزادي مي‏دانست. اما تصريح مي‏نمود كه منظور از آزادي، بي‏بندوباري نيست. فرد، فقط آن‏گاه شخص است كه موجودي اجتماعي باشد و در فعاليت‏هاي اخلاقي شركت جويد. وي اخلاق اجتماعي را در سه حوزه به هم پيوسته مورد بررسي قرار داد؛ اول خانواده، كه نه تنها نظام بشري را تداوم مي‏دهد، بلكه افرادبشر را نيز تعالي مي‏بخشد. دوم جامعه مدني، كه نهادهاي خاصي براي تنظيم و تسهيل فعاليت‏ها دارد و از ديدگاه هگل، ابزاري براي نيل به اهداف شخصي مي‏باشد. و سوم، دولت، كه منظور هگل مجموعه‏اي از نهادها نبود بلكه تجسم عيني حيات اخلاقي را درنظر داشت و حتي در مورد دولت پروس نيز به دلوتي اخلاقي و با هدف، مي‏انديشيد. وي در دوره انقلاب كبير فرانسه، تحت تاثير اين رويداد مهم قرار گرفت اما ديري نپاييد كه با الهام از يوهان فيخته، ديگر فيلسوف آلماني كه شعارش "آلمان فوق همه" بود، آلمان را علت غايى آفرينش جهان عنوان كرد. هگل كه فلسفه نژاد برتر فيخته، در او آتشي را روشن ساخته بود اعلام داشت كه تمام جهان بر جاده انحطاط و زوال است جز آلمان. آلمان مقصد مطلق تاريخ است و تنها آلماني‏ها هستند كه مشعل تمدن را به پيش مي‏برند. از اين رو به عقيده هگل، سرنوشت چنين است كه آلمان بر تمام دنيا تسلط يابد. هگل هم‏چنين، آزادي خودآگاهانه رعاياي آلماني را فرمانبرداري از شاه آلمان عنوان مي‏كرد و پادشاه آلمان را در كشاندن رعاياي خود به نام وطن براي تجاوز به جهان آزادي قلمداد مي‏نمود، زيرا هگل تنها آلمان را روحاً زنده مي‏پنداشت و بقيه جهان را مرده تصور مي‏كرد. با اين حال، پايه فلسفه بغرنج و پيچيده هگل كه بر تصورات بي‏اساس گذاشته شده و با هاله غليظي از راز وَري احاطه شده بود، يكي از اسباب‏هايى شد كه تاريخ جهان، بازيچه دست ناسيوناليسم آلماني گردد. در نتيجه ابهام نوشته‏هاي هگل، هر كس و هر دسته‏اي به نفع خود از فلسفه او بهره‏برداري كرد، اما بيشتر از همه كس، فلسفه او روح توحّش و تجاوز را در مردم پروس دميد. بر همين اساس، نازي‏ها كه فلسفه خود را بر مبناي تفسير اهريمني فلسفه هگل نهاده بودند، عقيده داشتند كه آزادي يعني تسليم به قدرت جبار. درباره هگل، اختلاف نظر فراوان وجود دارد. عده‏اي از فلاسفه او را متفكري مرتجع، عده‏اي ديگر محافظه‏كار و بالاخره بعضي، متفكري تندرو و افراطي مي‏دانند. آزادي خواهان او را الهام بخش هيتلر و موسوليني مي‏دانند و محكومش مي‏كنند. فاشيست‏ها نيز او را پيش‏رو ماركس و لنين مي‏شمارند و محكوم مي‏نمايند. مجموعه آثار هگل كه الهام بخش كابوس‏هاي اهريمني چون هيتلر بود، پس از مرگش در هجده مجلد به چاپ رسيد كه برخي از اين آثار عبارتند از معرفت علم منطق، دايرةالمعارف علوم فلسفي و اصول فلسفه و حقوق. فريدريش هِگِل سرانجام در چهاردهم نوامبر 1831م در 61 سالگي جان سپرد.


نوشته شده در   چهارشنبه 23 آبان 1397  توسط   کاربر 1   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
 
Refresh
SecurityCode