«وای به باغی که کلیدش از چوب مو باشه.»
«وای به خونی که یک شب از میونش بگذره.»
«وای به کاری که نسازد خدا.»
«وای به مرگی که مردهشور هم عزا بگیره.»
«وای به وقتی که بگندد نمک.»
«وای به وقتی که چاروادار راهدار بشه.»
«وای به وقتی که قاچاقچی گمرکچی بشه.»
«وعده سر خرمن دادن.»
«وقت خوردن، خاله، خواهرزاده را نمیشناسه.»
«وقت مواجب سرهنگه، وقت کارکردن سربازه.»
«وقتی که جیک جیک مستونت بود یاد زمستونت نبود؟»